eitaa logo
دخترانِ‌ پرواツ
910 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
24 فایل
🌱بښمِـ اللّهـ... ☺دختران پروا مِصداق دُختر خانوماییه که: • ⌠پـــیـــرو آقــاݩ⌡• پَروا ←پِیرواݩِ آقـا ✅فَقط در ایتاییم وشُعبہ دیگه اے نداریم💚 کپی از پست ها ؟ حلالتون😍😁 😁خادممون↶ ≫⋙ @Fezeh114 👀کانال دوممون ↶ ≫⋙ @Toktam_gallery_13
مشاهده در ایتا
دانلود
ولی ...! بایدکم‌کم‌دلامونو.." ‌برا آماده‌کنیم💔
حلال‌ڪنید‌پرحرفۍ‌ڪردم " میون‌دعاهاتون‌.. اشڪاتون (:" دردودلاتون💔 التماس‌دعاۍ‌ !
05148888 رفقا زنگ بزنین حرم امام رضا علیه السلام😊😭 یادتون نره، به آقا بگین مارو دعا کنه😞
این‌دوماه‌هم‌تمام‌شد... حالا‌تمام‌دلخوشیم نوکریه فاطمه اس🙂😭
🌸🌱 جوانـ👱🏻ـے بــودم "شراب خـــوار" : روزے مســت بــودم در کوچه‌هــاے مدینه راهـ🚶🏻ـ مےرفتـم که ناگهـان با امام صادق [ع] برخورد کردم ؛ دیــدار ناگهـانے با آن حضــرت در حالِ مستے مـرا به خود آورد😔 و بسیار شرمنــده شدم ...😔 از شــدت شرمسارے روے خـود را به دیـوار کرده بـودم که ، 🔻امام صــادق [ع] مرا صــدا کرد و فرمــودنـد : •[ در هیچ حالےاز ما روے برنگردانید ]•☺️ •| طاعـت از دست نـیاید،گنهے بایـد کرد  در دل دوسـت به هر حیـله رهے باید کرد |• •| ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
﷽ 👈 مسابقه 🎉🎊 برای اولین بار در میبد و اردکان و به مناسب نزدیک شدن به ششمین سالگرد شهیدمدافع حرم محمدرضا دهقان امیری🚩 ▫️ جهت شرکت در مسابقه؛ به کانال زیر بپیوندید و به 10 سوال در رابطه با شهید پاسخ دهید. سوالات واضح و مربوط به زندگی 🕊شهیدمدافع حرم شهید محمدرضا دهقان امیری میباشد . این طرح برای اولین بار در میبد و شهیدیه و زیر نظر حوزه بسیج خدیجه الکبری میباشد در حال اجرا می باشد . علاقمندان میتوانند جهت شرکت در مسابقه به لینک زیر بپیوندند.👇📌 📚@shahiddehghan_amiri📚 ▫️ شرکت کنندگان در این مسابقه برای پیدا کردن پاسخ ها مطالب کانال و pdf ارسال شده را مطالعه میکنند و در آخر به آیدی درج شده در کانال ارسال میکنند با ذکر نام و نام خانوادگی خود لازم به ذکر است : در آخر به تمام کسانی که پاسخ صحیح داده باشند به قید قرعه جوایزی اهدا میگردد. نفراول🥇‌‌ 100/000تومان نفردوم 🥈70/000 تومان نفرسوم🥉‌ 50/000 تومان نفرچهارم🏅پک فرهنگی شهید نفرپنجم🎖پک فرهنگی شهید و در آخر 🎉نفرات ششم تا دهم کارت هدیه به ارزش 30/000 تومان تعلق میگیرد.🏆 ▫️توجه فرمایید! آخرین مهلت ارسال 8⃣1⃣ آبان میباشد. جهت اطلاعات بیشتر...⇩⇩⇩ [ 🌐@shahiddehghan_amiri🌐 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دخترانِ‌ پرواツ
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 #عقیق_10 ناخود آگاه نگاهی به خودش انداخت! نبود! شکمش شش تکه ن
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 ماشین را رو به روی مدرسه پارک کرد. نگاهی به کارگر هایی کرد که کیسه های سیمان را به داخل حوزه می برند و در بین آنها حاج رضا علی با آن عرق چین سفید دوست داشتنی روی سرش را تشخیص داد. دوید به سمتش و بی حرف کیسه سیمان را گرفت و شانه اش را بوسید. _سلام آقا ابوذر این طرفا جاهل؟ خنده ای کرد و کیسه سیمان را کنار مابقی گذاشت و دستهایش را پاک کرد. و کنار حاج رضا علی که روی پله برای استراحت چند دقیقه ای نشسته بود نشست! به عادت معمول تنها چند دقیقه به چهره خدایی رضا علی خیره شد. سبحان الله گفت به این قدرت خدا که هر بار این پیرمرد چشم بر هم میگذارد گویی خسوف میشود! حاج رضا علی دانست درد دارد ابوذر. آنقدر که مغز و استخوانش رسیده و اکنون اینجا نشسته! عرق چینش را از سرش برداشت و با آن خودش را باد زد. نگاهی به کارگر ها انداخت و گفت: نگاه نگاه میکنی جاهل؟ خیره شد به موزاییک های ترک برداشته کف حوزه و بی ربط گفت: حاج رضا علی به نظرت عمامه بهم میاد؟ حاج رضا علی درحال تمام کردن حرف نگاه ابوذر بود... خندید و گفت: بهت میاد رو نمیدونم چه صیغه ایه ولی میدونم عمامه ما آخوندا همه جا باهامون میاد! خنده دار بود ولی ابوذر نخندید... دوباره پرسید: حاج رضا علی به نظرت بعد از اینکه معمم شدم، همینقدر ریش بزارم یا ریشامو بلند تر کنم؟ عینک چی عینک هم بزنم؟ هم به تیپ مهندسیم میاد هم آخوندی... نه؟ حاج رضا علی خوب میدانست این حرف ها مسکن است برای ابوذر. درد چیز دیگری است دل به دلش داد میخواست بداند ابوذر تا به کجا این پرت و پلاها را ادامه میدهد! _ریش بلند رو نمیدونم ولی ریشه ات رو به نظرم بلند تر کن عینکم که همه ما داریم!! پیش یه حکیم برو شماره اش رو بده بالاتر! بهتر می بینی!! نه نمیشد... حاج رضا علی دستش را خوانده بود بلند شد و دوزانو رو به روی حاج رضا علی نشست: حاجی نمیدونم چمه! ابوذردرد گرفتم!! خودم شدم بیماری خودم! خودم افتادم به جون خودم! خودم فهمیدم درد خودمم. حاج رضا علی! ابوذردرد گرفتم! بگو... بگو بزار مرهم شه رو این درد بی مذهب. حاجی بی حرف بلند شد و در حجره اش را باز کرد و با سر اشاره کرد که داخل برود. سکوتش را نشکست. چای قند پلو را کنار ابوذر گذاشت و یاعلی گویان تکیه داده به پشتی! سکوت تلخ را شکست و گفت: ابوذر درد!! تو خیلی خوشبختی ابوذر؟ بالآخره فهمیدی درد داری! بیماری پنهانیه این خود درد داشتن! خوش بحالت زود فهمیدی! من روزی که فهمیدم رضاعلی درد دارم ۸۱ سالم بود..... ✍نیل۲ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva