#مسیحاےعشق
#پارت_پانزدهم
ترجمه اش رو بخون،مطمئن باش جواب خیلی از سواالتت رو میگیری
بهش اعتماد کن....
جمله ی آخر به دلم می نشیند:بهش اعتماد کن...
پشت میز می نشینم،نگاهی به آدرس ایمیل میاندازم، جز چند حرف و عدد بی سر و تــه،چیزی
نصیبم نمیشود،من حتی به نزدیک ترین آدم های زندگی ام چیزی نگفته ام،این کیست که زیر و
زبرم را می شناسد...
مامان وارد اتاق میشود،سریع صفحه ی لپ تاب را می بندم. لباس مهمانی پوشیده،نگاه
معناداری میاندازد و بعد میگوید:پس چـرا آماده نشدی هنوز؟؟
به من و من می افتم:چی؟؟کــجـــا؟
:_حواست کجــاست؟؟مهمونی دیگه،گفتم کـه آماده شو.
:+آهـــا،چیزه مامان....من نمیام
:_نمیای؟؟یعنــی چــی؟؟پاشو نیکـی مسخره بازی رو بذار کنار...
:+جدی گفتم مامان،من نمیام. پام درد میکنه
و به پای چپم که تازه از گچ درآمده اشاره میکنم.
مامان با ناامیدی نگاهم میکند،میداند در لجبازی و یکدندگی درست مثل خودش هستم:نمیای
دیگـه؟
:+نه شما برید،خوش بــگذره
مامان بارآخر نگاهــم میکند و از اتاق خارج میشود
صفحــه ی مانیتور را بلند میکنم و دوباره به متن ایمیل خیره میشوم...ذهنم به هرطــرف کشیده
میشود،امــا بی حاصل و بی جواب.... اصلا چرا میخواهد کمکم کند....
سرم درد میگیرد از این معـــماهـا، صدای بسته شدن در میآید،بلند میشوم و از پنجره ی اتاق،پدر
و مادرم را میبینم که با هم از خانـه خارج میشوند. آفتاب کم کم آخرین شعاع هایش را جمع
میکند.
پوفی میکنم،حاال قرآن از کـــجـــا گیــر بیاورم.....
★
منیــرخانم داخل آشپزخانــه مشغول مـرتب کردن کابینت هاست،بــه طرفــش میروم. برای عملی
کردن نقشه ام باید کاری کنم.
:_شام چی داریم منیــرخانم؟
:+خانم جان،براتون زرشک پلو پختم،همون که دوست دارین،راستش حدس میزدم که مهمونی
نرید،برا همین پختم.
ذهنم جرقه میزند،نکند ایمیل کار اوست
:_از کـجـا فهمیدی من مهمونی نمیرم؟
:+خب راستش،کسی که پاش رو تازه از گچ درآورده باشه،یه خرده طول میکشه تا راه بیفته، خانم
جان شما به خودتون نگاه نکنین ماشاءالله این همه سرحال هستین،هـر کس دیـگه بود،دو سه
روز استراحـت میکرد خب.
نه،او خیلی ساده تر از این حرفــ هاست،او حتی نمی داند چگونه ایمیل میفرستند،نمی تواند کار
او باشد
:_چیزه....یعنی منیرخانم میشه برام کاهو، سکنجبین درست کنی؟
:+چشم خانمــ فقط یه کم طول میکشه
:_عیب نداره،راستی من نیکی ام نه خانم!
شیرین میخندد،دوست داشتنی است. به طرف یخچال میرود تا کاهو بیاورد،میدانم تا شستن و
خرد کردن کاهو ها فرصت دارم،از آشپزخانه خارج میشوم،می خواستم منیر را به کاری مشغول
کنم تا خیالم راحت باشد که به طرف اتاقش نمیرود. تنها جایی که در خانه ی ما،قرآن پیدا
میشود اتاق اوست!
آرام در اتاقش را باز میکنم،این کار خلاف اخلاق است اما چاره ندارم،اگــر از خودش میخواستم،
مطمئنا در اختیارم میگذاشت اما من دلم نمیخواهد هیچکس از این ماجرا با خبر شود،حداقل
فعلا....
اتاقش تاریک است،آرام به طرف میز گوشه ی اتاق می روم،جایی که سجاده و قرآنش را همیشه
آنجا میگذارد.
کورمال دستم را روی میز میکشم،دستم روی کتابی میلغزد،نمی دانم چرا تا این حد آرامـ می شوم
از برخورد با کتاب،بدون هیچ تعلل و مکثی کتاب را برمی دارم و از اتاق خارج میشوم،بعدا حتما از
منیر بابت کار زشتم معذرت خواهی میکنم...
به سرعت از پلــه ها بالا می روم و به طرف اتاقم اوج میگیرم،چقدر مشتاقم برای خواندن این
کتاب.
روی تخت می نشینم و قرآن را برابرم باز میکنم، ناخودآگاه زیرلب میگویم:بسمــ اللّه الرحمنـ
الرحیمـ
شروع میکنم به خواندن ترجمه ی آیات،
اما قبلش قرآن را برابرم میگشایم،نه از صفحه ی اول،بلکه میگذارم انگشتانم صفحه ای را باز
کنند.
سوره زمر،آیه بیست و دو در برابر چشمانم باز میشود
چند کلمه ی اول آیه آرامم میکند:آیا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشوده..
به صفحه ی اول قرآن باز میکردم،شروع میکنم به خواندن ترجمه ها: ))حمد و ستایش از آن
خدایی است که پروردگار جهانیان است¹،اوست صاحب روز جزا² تنها تو را میپرستیم و تنها از تو
یاری میطلبیم³ مــا را به راه راست هدایتــ کن⁴))
با جمله ی آخر،دلم می لرزد،بی اختیار به متن عربی آیه رجوع میکنم:
اهدنــــا الصـــــــراطـــ المستقیــــــــــــــمـــــــ
چشمانم را میبندم،اشکــهایم برای ریختن سبقت میگیرند.....
زیر لب تکرار میکنم،اهدنا الصـراط المستقیم...
ما را به راه راست......
قرآن را بغل میکنم و راه اشک ناخودآگاه هموار میشود...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
شب شهادت غریب کاظمین
داره میاد بوی محرم حسین
#استوری
#شهادت #امام_جواد علیه السلام
#عکس_استوری
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
بعد از حسیـــن، هیچ
امامی به وقت موت
مثل تو ای ولیِّ خـدا
تشنــــه جـــان نداد!!
شهادت امام جواد ع تسلیت💔
@shahid_dehghan
#ختم_صلوات_شبانه 🌸💕
۵ صلوات به نیت رفیق شهیدت، هدیه به خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ☺️💜
برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج🌿💚
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مظلومیت امام جواد (؏) از زبان استاد پناهیان 😔
#امام_جواد 🖤
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
زمان بمبارانهای ایران توسط صدام
شبها با چادر میخوابید..
گفتم چه کاریه دخترم!
🌹میگفت:باید آماده باشیم اگه از زیر آوار درمون آوردن؛ حجابمون کامل باشه..
"شهیده گلدسته محمدیان"
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
#امام_جواد علیهالسلام:
«و من انقطع إلی غیر الله وکله الله إليه»
هر که از خدا قطع امید کند و به غیر او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار میکند.
📖بحارالانوار/ج۶۸/ص۱۵۵
#حدیث_طوری 🌱
#امام_جواد
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از کوچه شهدا 🇵🇸 !
ڪوچہ شہــ♥️ـدا ! 🇵🇸
هرزمان #جوانیدعایفرجمهدی(عج) رازمزمهکند
همزمان #امامزمان(عج) دستهایمبارکشانرابه
سویآسمانبلندمیکنندوبرایآنجوان #دعا میفرمایند؛
چهخوشسعادتندکسانیکهحداقلروزی یکبار
#دعایفرج را زمزمه میکنند؛)♥️🌱
" #مشتـےباشیمبخونیمباهم "
#چیریکیونانقلابـے | #بچههاےآسدعلے
-----------------------------
j๑ïท➺°.•|https://eitaa.com/joinchat/1883439139Cce3db45a22
خوشا به حال این فرش ها ...🕊♥️
#امام_رضا علیهالسلام
#امام_جواد
#مشهد
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』