💛|• توصیه هایی برای له کردن نفـس •|💛
👇🏻👇🏻
1⃣ قبل از وضو گرفتن حتما دستشویی برین
🌀💠دستشویی قبل از وضو به تمرکز و آرامشمون تو نماز خیلی کمک میکنه ✅
2⃣ مسواک زدن به نیت نماز
☝🏻اگه وقت ندارین یا شرایطش جور نیست با اب دهانتون رو بشورین ✅
3⃣ با آرامش وضو بگیرین
⛔️ اینطور نباشه که شَلَپ شَلَپ آب بریزیم😒
4⃣دعاهای وضو رو بخونیم ،
حتی اگه به عربی هم بلد نیستیم به فارسی بخونیم ✅
💟
''خدایا شکرت که آب را مایه پاکی قرار دادی نه نجاست ''
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
بسم الله الرحمن الرحیم ●#حکمت_17 ضرورت رنگ کردن موها
بسم الله الرحمن الرحیم
●#حکمت_18
ره آورد شوم فرار از جنگ
(سیاسی،اخلاق نظامی)
و درود خدا بر او(درباره آنان که از جنگ کناره گرفتند) فرمود:
حق را خوار کرده،باطل را نیز یاری نکردند.
●ترجمه : محمد دشتی
اللهم عجل لولیک الفرج🌼
همانا بهترین کارها برای خداست❣
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
#معرفی_کتاب زندگینامه شهیدِ مفقودالاثر، شهید ابراهیم هادی♥️ به شدّت توصیه میشه☺️ واقعا فوق الع
.
#معرفی_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم_2
زندگینامه شهید مفقودالاثر، شهید ابراهیم هادی ♥️
به شدّدّدّدّدّت توصیه میشه😍
حتما حتما حتما بخونید 🙂
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دلم یک جمکران میخواهد ...
در هیاهوے نشستنها ،
بایستم رو بروے تو و یک سلام دهم ؛
#اللهمعجللولیڪالفرجبحقزینب
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدے
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گلبانگ "یا مهدی ادرکنی (عج)"
💢شب #نیمه_شعبان؛ راس ساعت ۲۱؛ در سراسر کشور
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت_هجدهم🌸🌸🌸
عشق بازی با خدا ؟!!!
استاد پناهیان :
نماز ذلیل شدن انسان دم خانه ی خداوند متعال هست.
نماز عشق بازی با خدا نیست !
"زوده برای ما عزیزدلم."
⭕❗✴
اونوقت من میترسم یه زمانی عشق بازی نکنی با خدا و حال نداشته باشی، به نماز بی احترامی کنی .
👇🏻👇🏻👇🏻
"نماز ادبش مهمه"
من از شما میپرسم : شما نماز رو اگر بخواید غلط بخونید باطل میشه یا اشک نریزید باطل میشه ؟!
خب معلومه ... اگه نماز رو غلط بخونید باطل میشه ...
"پس غلط نخوندن نماز اصل نمازه "
👆🏻💠👆🏻✅
خدا میخواد چیکار کنه با ما سر نماز ؟!
بگو خدایا ببین چطوری وایسادم جلوت !
خوشت اومد ؟......
☺😍❤️
طرف گفت چطوری از نماز لذت ببرم!؟
❗🚩❓
گفتم بنا نیست تو از نماز لذت ببری.
بناست تو خوب نماز بخونی و خدا از نماز تو خوشش بیاد .
بعد که خوشش اومد ممکنه ان شاءالله باهات رفیق بشه و بغلت بگیره و بعد کم کم همه چی درست بشه ...
💠💠💟💠✅
بعضیا هم هنوز هیچی نشده میخوان با امام حسین (علیه السلام) عشق بازی کنن ...
تا جایی که هر گناهی دلشون بخواد انجام میدن بعدش میگن خود امام حسین مارو میبره بهشت !
راه رو اشتباهی رفتی عزیزم😚
درسته که خدا میبخشه اما بخشیدن "مربوط به خداست"
و ......
"اما ما باید وظیفه ی خودمون رو انجام بدیم"
لطفا هنوز هیچی نشده با خدا عشق بازی نکن
باعث میشه نتونی بخوبی دینداری کنی !
و حتی باعث بی دینی شما در آینده میشه ...😔😞
💠💠🔹♦🔸
"نماز رو مودبانه و با خوف از خداوند متعال بخون"
ادامه دارد...
همانا برترین کارها
کار برای #امام_زمان است♥️
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
حاج حسین یکتا(1).mp3
7.27M
واس امام زمان(عج)لوتی وار زندگی کن☺️😌
برای آقا ناز کنین😍❣
#اللهمعجللولیڪالفرجبحقزینب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
برگلشن و گل به بـویِ مهدی صلوات🌼🍃
برشــــیفتـگان کـــــویِ مهدی صلوات🌼🍃
سر می زنداز کنـارِ کعبــه خورشـید☀️🕋☀️
در سعی و طواف روی مهــدی صلـوات🌼🍃
🍃🌼اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌼🍃
#اللهمعجللولیڪالفرجبحقزینب
سه شنبه های جمکرانی😍😍💙
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#روز_شمار_نیمه_شعبان
۲ روز تا جشن نیمه شعبان💚
#حدیث_مهدوی
💎امام صادق (ع) فرمودند:💚
هرگاه قائم برخیزد، به دادگری حکم راند و ستم در روزگار او به سر آید و ...
#اللهمعجللولیڪالفرجبحقزینب 📿
#یا_مهدی_ادرکنی
🎉━━🎈🎊✿🎀✿🎊🎈━━🎉
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#پارت53
تقریبا دانشگاه تق و لق شده بود. خیلی کم بچه ها سر کلاس هاحاضر می شدند، مگرسر کلاسِ استاد هایی که خیلی سخت گیر بودند و همان اول ترم خط و نشان هایشان راکشیده بودند. برای بعضی استادهای سخت گیری که روی یادگیری دانشجوها تعصب داشتند، اهمیت ویژه ایی قائل بودم. وقتی سرکلاس این جوراستادها می نشستم که تعصب وسختگیری بی مورد نداشتند، ولی چیزی راسرسری نمی گرفتند و کارشان باحساب وکتاب بودتاحقی ازدانشجویی ضایع نشودحس خوبی پیدامی کردم وباخودم می گفتم کاش این استاد یک نمایندهی مجلس بود، تابرای مشکلات مردم هم اینقدر وجدان و تعصب خرج میکرد.
من هم میتوانستم بعضی روزها دانشگاه نروم، ولی انگار یک نیرویی اجازه نمی داد خانه بمانم.
نیرویی که به امید دیدن کسی مرا به دانشگاه میکشاند.
روز تولدم مادر، خانوادهی خاله و دایی را هم دعوت کرده بود و کلی به همه خوش گذشت.
آن روز نمی دانم این فکر چرا رهایم نمی کرد ، که ممکن است آرش پیام بدهد و تولدم را تبریک بگوید.
به خاطر همین فکر بچهگانه، چند بار گوشیام را چک کردم. دفعه،ی آخر، پیامی از آقای معصومی امد. بازش کردم.
نوشته بود:
«باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنار می گذارم ، امشب اما همه ی جملات فرار کردهاند همین طور بی وزن وبی هوا بگویم ... تولدت مبارک.»
با خواندنش زل زدم به نوشته ها و بغض گلویم را گرفت. انگار این پیام را از کس دیگری توقع داشتم و حالا یک جورایی جا خورده بودم.
سعیده که بی هواوارداتاق شد، وقتی حال مرا دید، نگاهی به گوشیام انداخت که هنوز روشن بود. متن را خواند و تعجب زده گفت:
– الان از خوشحالی اینطوری شدی یا ناراحتی؟
وقتی سکوتم را دید ادامه داد:
–اونوقت این از کجا تاریخ تولد تو رو می دونه؟
در پاهایم احساس ضعف می کردم، گوشی را خاموش کردم وزیرتخت انداختمش تادیگرنبینمش. خودم هم نشستم روی تخت و سرم راتوی دستهایم گرفتم.
سعیده که از کارهای من هاج و واج مانده بود گفت:
–توچته راحیل؟
منتظر پیام کسی بودی؟
سرم را بلند کردم و بغضم راقورت دادم و گفتم:
–یادته از رنج برات می گفتم؟
ــ خب.
ــ الان برای من از رنج گذشته، شده شکنجه. کاش یه قرصی چیزی بود که آدم می خورد و همه چیز رو فراموش می کرد.
کنارم نشست و سرم را روی سینهاش فشار داد و گفت:
–راحیل باورم نمیشه تو این حرف هارو میزنی، فکر می کردم بی خیالترو قویتر از این حرف ها باشی.
اینجوری که داغون میشی. آخه آرش از کجا باید روزتولد تو رو بدونه.
خودم را کنار کشیدم و گفتم:
– من قویم، یعنی باید باشم.
فقط امروز این شیطونه بد جور واسه خودش ویراژ داد نتیجشم این شد.
باید همون اول صبحی شاخش رو می شکوندم.
لبهای سعیده کش امد و گفت:
– آهان، این شد.
حالا بگو ببینم قضیه ی ای پیام چی بود؟ اون از کجا می دونست...
حرفش را بریدم و گفتم:
–اون قبلا کادوش رو هم داده.
بعد رفتم و از کمد جعبه ی گل رز رو آوردم که دیگر تقریباخشک شده بود. و پلاک زنجیر را هم نشانش دادم. وبرگرداندمش تا پشتش راهم ببیند.
همانطور که با دهان باز نگاهشان می کردگفت:
–چه با احساس! همین کارهارو کرده توقع تو رو برده بالا دیگه.
بعد چشمکی زد و گفت:
–ببینم تا حالا چیزی در مورد علاقش نگفته؟
ــ نه
ــ چه محتاط؟
ــ یعنی تو فکر می کنی بهم علاقه داره؟
ــ اووووو چه جورم. ولی به خاطر شرایطی که داره شاید خودش رو در حد تو نمی دونه که بگه.
ــ کاش شرایط بهتری داشت، چون معیارهای من رو داره.
سعیده خنده ایی کردو گفت:
–عزیزم مگه خودت همیشه نمیگی همه چی یه جا جمع نمیشه طبق خواستهی ما، همیشه یه جاش می لنگه؟ خب اینم همونه دیگه.
با صدای مادر که صدایمان می کرد، فوری وسایل را داخل کمد گذاشتم و ازاتاق بیرون رفتیم.
وقتی وارد کلاس شدم با دیدن آرش گل از گلم شکفت، ولی زود خودم را جمع و جور کردم و رفتم همان ردیف جلو نشستم.
خدارو شکر کردم که حالش خوب شده.
با سارا و بهار و سعیدگرم حرف بود و متوجهی من نشد.
سوگند از ردیف عقب امد کنارم نشست وغر زد:
–چقدر جا عوض می کنی بعد اشاره کرد به آرش وپرسید:
– شنیدی چی می گفت؟
ــ نه ، من که الان رسیدم.
ــ می گفت دلیل تصادفش این بوده که یکی از بچه های کلاس اعصابش رو خرد کرده، اونم دیگه سر کلاس نرفته و زده بیرون. با سرعت رانندگی کرده و باعث تصادف شده.
بعد با حالت مسخره ایی گفت:
–عزیزم جواب سلام بچه مردم رو بده نره بزنه خودش رو شل و پل کنه.
هر دو از این حرف خندیدیم. با امدن استاد خندهایمان جمع شد و به پچ پچ تبدیل شد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...