سلام دوستان❤️
عیدتون مبارک🌸
ان شاءالله سال دیگه با حضور مولا این روز قشنگ رو جشن بگیریم☺️🤲🏻
به مناسبت نیمه شعبان، قراره یه رمان دیگه هم در این چند روز براتون بزاریم
یه رمان مناسبتی😍
ممنون از همراهیتون
🌸🌸🌸🌸🌸
#گل_نرجس🌼
#رمان_مناسبتی
#پارت_اول
❤️بسم رب المهدی❤️
انقدر که از خالم و دختر خالم درمورد بسیج شنیدم، تصمیم گرفتم منم ثبت نام کنم تا ببینم چجوریه .
بعد از مشورت با پدر و مادرم ، به مسجد دم خونمون که بسیج خواهران داشت مراجعه کردم.
اون موقع 16 سالم بود.
به پایگاه بسیج که رسیدم ، روی صندلی ها برای نوبت ثبت نام نشستم.
به این فکر میکردم که خوش به حالشون، چه دم و دستگاه و تشکیلاتی دارن.
یه جورایی خیلی راحت پارتی بازی میکنن و به چیزایی که احتیاج دارن میرسن .
تو تصورم اینجوری بود که الان برم داخل ، یه خانمی پشت یه میز شیک که روش پر وسایل و دفتر و کاغذ و خودکارای جورواجور و فایل های نو داره نشسته . ولی کاملا فرق میکرد .
داخل که شدم دیدم یه خانم میانسال، پشت یه میز ساده و یه توی یه اتاق ساده تر نشسته و با خودکاری که جوهرش درحال تموم شدنه، روی یه کاغذ اسامی رو مینویسه .
متوجه من که شد به احترامم از جا بلند شد و سلام کرد .
من هم جلو رفتم و سلام کردم که دستشو دراز کرد .
گرم دستشو فشردم . خیلی برخورد خوبی داشت .
بعد از اینکه به نشستن دعوتم کرد ، اول خودش رو معرفی کرد و بعد سر صحبت رو باز کرد .
از پرسیدن سوالات ساده مثل : اسم و سن و شغل و پایه تحصیلی شروع کرد تا .....
فکرش رو هم نمیکردم انقدر برخوردشون خوب باشه.
بعد از مصاحبه، قرار شد فردا صبح ساعت 8 ، برای گرفتن کارت بسیج به پایگاه بسیج برم.
با کلی شور و شوق به خونه رفتم و انقدر با آب و تاب برای مامانم از مصاحبه با اون خانم گفتم که مامانم اعصابش خورد شد و گفت:
_مُخَمو خوردی دختر، برو سفره رو بنداز ...
صبح با صدای آلارم گوشیم که داشت خودشو میکشت ، به سختی از خواب پریدم که دیدم ساعت یک ربع به هشته .
خواب مونده بودم.
سریع حاضر شدم و قبل از این که از خونه خارج بشم ، یه سیب قرمز خوردم تا ضعف نکنم و سریع از خونه خارج شدم.
ادامه دارد ....
به قلم ✍#حدیث_ر
❌کپی با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع. درغیر این صورت حرام ❌
🌸🌸🌸🌸🌸
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
🌸🌸🌸🌸🌸
#گل_نرجس🌼
#رمان_مناسبتی
#پارت_دوم
❤️بسم رب المهدی❤️
2 دقیقه ای به پایگاه بسیج رسیدم و توی صف برای گرفتن کارتم ایستادم.
از شانس بدم، دستگاه خراب شده بود و مجبور بودیم 1 ساعت صبر کنیم تا دستگاه کارت هارو چاپ کنه.
تو این مدت به جای اینکه با گوشیم ور برم ، رفتم سمت یه گروهی از دخترا که داشتن چند تا پوستر روی دیوار اعلانات وصل میکردن.
سلام کردم که با خوشرویی جوابمو دادن.
سر صحبت باز شد و باهم آشنا شدیم .
اسم یکیشون زهرا بود که 2سالی بود که توی بسیج فعالیت میکرد و 19 سالش بود.
اون یکی اسمش نرگس بود که 16 سالش بود1 سالی بود از ورودش گذشته بود.
اسم آخری هم مژگان، و کوچیک ترین عضو گروه بود و فقط 2 ماه بود که فعالیت میکرد و 15 سالش بود.
من و نرگس همسن بودیم و دیگه احساس نمیکردم که تنهام .
زهرا که سرگروه بود، گروهشون که اسمش دخترانِ مهدوی بود رو بهم معرفی کرد.
و ازم دعوت کرد تا باهاشون همکاری کنم .من هم با کمال میل پذیرفتم.
چون دیگه عضو علنی بسیج بودم.
نرگس ازم پرسید:
_ خب عزیزم، اسم شما چیه؟
_ زینب هستم 16 ساله از تهران.
و همه با هم خندیدیم.
از اونجا دوستیمون شروع شد و شماره همشون رو گرفتم .
یک ساعت که گذشت، مسئولی که پشت میز بود صدام کرد و کارتمو تحویل داد.
من هم بعد از خداحافظی با بچه ها راهی خونه شدم.
حوالی ساعت 4 بعد از ظهر بود که گوشیم رو روشن کردم که دیدم توی ایتا، عضو یه گروه به نام دختران مهدوی هستم.
همونجا یادم اومد که گروه بچه های بسیجه .
یه ویس تازه تو گروه اومده بود که از طرف زهرا بود.
باز کردم و دیدم که زهرا درمورد بخش نامه ای که از طرف بسیج کل بوده صحبت میکنه .
مثل اینکه قرار بوده یه بودجه ای در اختیار بسیج هر ناحیه قرار بگیره و به علاوه ی کمک های مردمی، قراره برای نیمه شعبان، هر ناحیه کاری برای نیازمندان انجام بده .
با توضیحی که فرمانده های بسیج صاحب الزمان (مسجد محل) ، به زهرا داده بودن، قرار بود کمک های مردمی رو جمع کنیم و برای نیازمندان مواد غذایی توضیع کنیم.
از همون جا بود که فعالیتمو آغاز کردم.
ادامه دارد ....
به قلم ✍ #حدیث_ر
❌کپی با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع. درغیر این صورت حرام❌
🌸🌸🌸🌸🌸
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاممم رفقاا
این ویدئو ارسالی از یکی از مخاطبای پرواست🤗
حتما ببینیناا
لطفا هرکی اینستاگرام داره یااستوری کنه ولادت آقارو وهشتگ بزنه
یا پستش کنه و هشتگ بزنه تا کللل عالم بدونن آقااامون هست😍😍
بسم الله خودم شروعش میکنم منتظرتونماا
یاحق✋🏻
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
بسم الله الرحمن الرحیم ●#حکمت_20 روش برخورد با جوان مردان
بسم الله الرحمن الرحیم
●#حکمت_21
ارزش ها و ضد ارزش ها
(اخلاقی)
و درود خدا بر او فرمود:
ترس با ناامیدی،وشرم با محرومیت همراه است،و فرصت ها چون ابرها می گذرند،پس فرصت های نیک را غنیمت شمارید.
●ترجمه : محمد دشتی
اللهم عجل لولیک الفرج🌼
همانا بهترین کارها برای خداست❣
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#پروفایل
تیکیه بر کعبه بزن وارث شمشیر دودم🌿💚
اشهد و ان علی از توشنیدن دارد..🤩💝
#اللهمعجللولیڪالفرجبحقزینب
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدے
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva