#داستانپنـدآموز
روزۍ مردۍ خواب عجیبۍ دید..!"
خواب دید ڪه پیش فرشتہ هاست.
و به ڪار هاۍ آنها نگاه میڪند.
هنگام ورود دستہ بزرگۍ از فرشتگان را دید ڪه سخت مشغوݪ ڪار هستند و تند تند نامہ هایۍ را ڪه توسط پیڪ ها از زمین مۍرسند باز میڪنند و آنها را داخݪ جعبہ مۍگذارند.
مرد از فرشتہ پرسید: شما چڪار میڪنید؟
فرشتہ درحاݪۍ ڪه داشت نامہ اۍ را باز میڪرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعا ها و تقاضا هاۍ مردم را از خـدا تحویݪ میگیریم.
مرد ڪمۍ جݪوتر رفت؛ باز تعدادۍ از فرشتگان را دید که ڪاغذ هایۍ را داخݪ پاڪت میگذارند و انها را توسط پیڪ هایۍ به زمین میفرستند.
مرد پرسید: شما ها چڪار میڪنید؟
یڪۍ از فرشتگان با عجلہ گفت: اینجا بخش ارساݪ است ما اݪطاف و رحمت هاۍ خداوند را براۍ بندگان به زمین میفرستیم.
مرد ڪمۍ جݪوتر رفت. و یڪ فرشتہ را دید ڪه بیڪار نشسته است!
با تعجب از فرشتہ پرسید: شما چرا بۍڪارید؟
فرشتہ جواب داد : اینجا بخش تصدیق است مردمۍ ڪه دعاهایشان مستجاب شدھ باید جواب بفرستند وݪۍ عده بسیار کمۍ جواب مۍ دهند...
مـرد از فرشتہ پرسید: مردم چگونہ میتوانند جواب بفرستند؟
فرشتہ پاسخ داد: بسیار ساده!
فـقط ڪافیسټ بگویند
خداراشکر
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』