#عاشقانہ_شهدا💕
#ﺷﺎﻳـﺪ بهترین لحظہ هایے
ﻛہ با ﻫـﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻴمـ🍃
نمازاے دو نفره مون بود...📿😍
ﺍﻳن کہ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑهش ﺍقتدا ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ🌸ﺍﮔہ ﺩﻭﺗﺎیے² کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ
ﺍﻣﻜﺎن ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮنیم🌙
منطقـه کـہ میرفت...👣
تحمـل خونہ
بدون حمید واسم سخت بود
"وقتے تو نباشے چہ امیدے به بقایمـ
این خانہے بےنام و نشان سهم #کلنگ استـ "
.
#شهید_حمید_باکرے🌷
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#عاشقانه_شهدا💞
#مجنون_سمج...😃
سرمو مینداختم پایین و...
تند تند از مدرسه میومدم خونه...
زیر چشمی میدیدمش...🙄
ایستاده کنار کوچه...دم در خونه🚶♂ شون،منتظر...
کوچه رو قُرُق میکرد تا کسی مزاحمم نشه...❤😎
صبر میکرد تا من بیام و رد شم...❤🥰
بی هیچ حرفی...
به خونه که میرسیدم،خیالش راحت میشد...😁
۱۶سالم بود که اومد با پدر و مادرم صحبت کرد...🤭
اومده بود خواستگاریم...💕
مادرم بهش گفته بود:🧕
با ازدواج فامیلی و با نظامی و...
با زود ازدواج کردنم مخالفه...👮♀
ولی اون سمج گفته بود...
#عاشقی_هستم_که_منت_میکشم_بر_وصل_یار...😍
#منت_دلبر_کشیدن_عاشقان_را_عار_نیست...😌
"اگه بهم ندینش،خودمو از هواپیما پرت🛩 میکنم پایین...!💕 "😐
مادرم گفت:"اگه خود ملیحه نخواد چی...؟!"🤨
گفت:"اگه خودش نخواست...
همسرشو باید خودم انتخاب کنم...!❤😐
جهیزیه شم خودم تهیه میکنم...!❤
بعدشم میرم ناپدید میشم...💔"😢
وقتی دیدن به هیچ صراطی مستقیم نیست...😳
گفتن برو با ننه بابات بیا...🙂
قبل رفتن گفت:
"پس شمام قبلش با ملیحه صحبت کنید...😊
ببینید اصلا خودش میخواد...؟💕"🙁
پسر عمه م بود...👱♂
با هم و تو یه محله بزرگ شده بودیم...
مثه برادرم بود...
وقتی فهمیدم شوکه شدم...😧
ازش بدم اومده بود...😑
مادرم سعی در متقاعد کردنم داشت...
گفتم:"مگه من تو این خونه اضافَم که میخواید ردم کنید...؟😢
نمیخواااام...
هر طوری بود متقاعدم کرد...🤗
آخرشم بعله رو دادم و گفتم:
"هر چی شما و بابا بگید..."🤭
بخاطر خاطرات دوران بچگی...
قبولش بعنوان شوهر آیندم کمی وقت میبرد...😥
ولی زیاد طول نکشید...
گمونم تا غروب همون روز...!😉
تازه فهمیدم چقد دوسش دارم...☺
تا اينكه شب بعدش...🌛
با پدر مادرش رسماً اومد خواستگاری...
💐😌
(همسر شهيد عباس بابايی)😊
#عاشقانه
『 @Dokhtarane_parva 』