#طلبگی👳🏻♂
لازم نیست کتابی در ضمن اخلاق باشد،🌾
یک کلمه کافیست که بداݩے،
خدا مےبیݩد👀
#آیت_الله_بهجت🌱
#ابووصال
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلودوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
تاریڪ تاریڪ
جا خوردم ... تازه حواسم جمع شد مسلح نيستم ... و اونها هم تغيير حالت رو توے صورتم ديدن ...
- چے شده ڪارآگاه ... نڪنہ بقيہ اسباب بازے هات رو خونہ جا گذاشتے؟ ... اين دستبند و نشان رو از ڪجا خريدے؟ ... اسباب بازے فروشے سر ڪوچہ تون؟ ...
و زدن زير خنده ... هلش دادم ڪنار ديوار و بہ دستش دستبند زدم ...
- بہ جرم ايجاد ممانعت در ...
پام سست شد ... و پهلوم آتيش گرفت ...
با چاقوے دوم، ديگہ نتونستم بايستم ... افتادم روے زمين ... دستم رو گذاشتم روے زخم ... مثل چشمہ، خون از بين انگشت هام مےجوشيد ...
- چہ غلطے ڪردے مرد؟ ... يہ افسر پليس رو با چاقو زدے ...
و اون با وحشت داد مےزد ...
- مےخواستے چے ڪار ڪنم؟ ... ولش ڪنم ڪيم رو بازداشت ڪنہ؟ ...
صداشون مثل سوت توے سرم مےپيچيد ... سعے مےڪردم چهره هر سہ شون رو بہ خاطر بسپارم ...
دست ڪردم توے جيبم ... بہ محض اينڪہ موبايل رو توے دستم ديد با لگد بهش ضربہ زد ... و هر سہ شون فرار ڪردن...
بہ زحمت خودم رو روے زمين مےڪشيدم ... نبايد بےهوش مےشدم ... فقط چند قدم با موبايل فاصلہ داشتم ... فقط چند قدم ...
تمام وجودم بہ لرزه افتاده بود ... عرق سردے بدنم رو فرا گرفت ... انگشت هام بہ حدے مےلرزيد ڪہ نمےتونستم روے شماره ها ڪلیڪ ڪنم ...
- مرڪز فوريت هاے ...
- ڪارآگاه ... منديپ ... واحد جنايے ... چاقو خوردم ... تقاطع ...
بہ پشت روے زمين افتادم ... هر لحظہاے ڪہ مےگذشت ... نفس ڪشيدن سخت تر مےشد ... و بدنم هر لحظہ سردتر ... سرما تا مغز استخوانم پيش مےرفت ...
با آخرين قدرتم هنوز روے زخم رو نگهداشتہ بودم ... هيچ ڪسے نبود ... هيچ ڪسے من رو نمےديد ... شايد هم ڪسے مےديد اما براش مهم نبود ... غرق خون خودم ... آرام تر شدن قلبم رو حس مےڪردم ... پلڪ هام لحظہ بہ لحظہ سنگین تر مےشد ...
و با هر بار بستہ شدن شون، تنها تصویرے ڪہ مقابل چشم هام قرار مےگرفت ... تصوير جنازه ڪريس بود ... چہ حس عجيبے ... انگار من ڪريس بودم ... ڪہ دوباره تڪرار مےشدم ...
ديگہ قدرتے براے باز نگهداشتن چشم هام نداشتم ... همہجا تاريڪ شد ... تاريڪ تاريڪ ...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوسوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
شعاع نور
شعاع نور از بين پرده ها، درست افتاده بود روے چشمم ... بہ زحمت ڪمے بين شون رو باز ڪردم ... و تڪانے ...
درد تمام وجودم رو پر ڪرد ...
- هے
واضح نبود ... اوبران، روے صندلے، ڪنار تختم نشستہ بود ... از جا بلند شد و نيم خيز شد سمت من ...
- خیلے خوش شانسے ... دڪتر گفت بعيده بہ اين زودے ها بہ هوش بياے ... خون زيادے از دست داده بودے ...
گلوم خشڪ خشڪ بود ... انگار بزاق دهانم از روے ڪوير ترڪ خورده پايين مےرفت ... نگاهم توے اتاق چرخيد ...
- چرا اينجام؟ ...
تختم رو ڪمے آورد بالاتر ... و يہ تڪہ يخ ڪوچيڪ گذاشت توے دهنم ...
- چاقو خوردے ... گيجے دارو ڪہ از سرت بره يادت مياد ...
وسط حرف هاے لويد خوابم برد ... ضعيف تر و بےحال تر از اون بودم ڪہ بتونم شادے زنده موندنم رو با بقيہ تقسيم ڪنم... اما اين حالت، زمان زيادے نمےتونست ادامہ پيدا ڪنہ ...
نبايد اجازه مےدادم اونها از دستم در برن ... شايد اين آخرين شانس من براے حل اون پرونده بود ...
ڪمتر از 24 ساعت ... بعد از چهره نگارے ... لويد بهم خبر داد ڪہ هر سہ نفرشون رو توے یہ تعميرگاه قديمے دستگير ڪردن ... شنيدن اين خبر، جون تازه اے بہ بدنم داد ...
بہ زحمت از جا بلند شدم ... هنوز وقتے مےايستادم سرم گيج مےرفت و پاهام بےحس بود ... اما محال بود بازجويے اونها رو از دست بدم ...
سرم رو از دستم ڪشيدم ... شلوارم رو پوشيدم و با همون لباس بيمارستان ... زدم بيرون ... بدون اجازه پزشڪ ...
بقيہ با چشم هاے متحير بهم نگاه مےڪردن ... رئيسم اولين ڪسے بود ڪہ بعد از ديدنم جلو اومد ... و تنها ڪسے ڪہ جرات فرياد زدن سر من رو داشت ...
- تو ديوونہ اے؟ ... عقل توے سرتہ؟ ...
ديگه نمےتونستم بايستم ... يہ قدم جلو رفتم، بازوش رو گرفتم و تڪیہ دادم بہ ديوار ... و دڪمہ آسانسور رو زدم ...
- ڪے بہ تو اجازه داده از بيمارستان بياے بيرون؟ ... مےشنوے چے ميگم؟ ...
در آسانسور باز شد ... خودم رو بہ زحمت ڪشيدم تو و بہ ديوار تڪیہ دادم ...
- ڪسے اجازه نداده ... فرار ڪردم ...
با عصبانيت سوار شد ... اما سعے مےڪرد خودش رو مسلط تر از قبل و آروم نشون بده ...
- شنيدم اونها رو گرفتيد ...
با حالت خاصے بهم نگاه ڪرد ...
- ما بدون تو هم ڪارمون رو بلديم ... هر چند گاهے فڪر مےڪنم تو نباشے بهتر مےتونيم ڪار بڪنيم ...
نگاهم چرخيد سمتش ... لبخند معنادارے صورتم رو پر ڪرد...
- يعنے با استعفام موافقت مےڪنے ؟ ...
- چے؟ ...
- اين آخرين پرونده منہ ... آخريش ...
و درب آسانسور باز شد ...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
4_196698794803332983.mp3
1.47M
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه
🔴اشتباهی که همه ما داریم انجام میدیم😞
#برادر_شهید👌🏻
#ابووصال
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
آه ای کرببلا سخت تر از هجران چیست؟
دل من آمده در صحن تو جا میخواهد..
#شب_زیارتی
#ابووصال
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِ مُحَمَد وآلِهِ الطاهِرین🕊
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
•°
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏🌿』
💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
یهسلاممبدیمبهآقامونصاحبالزمان!
💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
💕و یا شریڪَ القران
💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
•
°
💕بسم الله الرحمن الرحیم
🌺"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"🌿
بھ نیابٺ از ↯♥
شهید رسول خلیلی
اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پهلوان_پنبه #فريب_روباه
#رسوايى_عملكرد #پهناى_رانت_و_فساد
حتما مشاهده كنيد👀
🔽
براى دانلود كليپ هاى بيشتر
به كانالمـــون يه ســرى بزنين
دست پُــر مياين بيرون😉👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2595225693Cb759e2481e
🔽
ضمنا از صفحه اينستامــون
هم غافل نشين،اونجا هم دورهميم
👉🏻 instagram.com/seyedoona
لطفا نشر دهيد🎥💫
#جمعه_های_انتظار 🥀
امام زمان اگر غایب میشود
ابتـدا در دݪہا غایـب میشود
و بعـد از آن در جامعـه... 🍃
و اگـر ظاهـر میشود
ابتـدا در دݪہا ظاهـر میشود
و بعـد از آن بر جامعـه... ✨
#امام_زمان_عج
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم تنگھ براۍ یھ نگات بابا..🙃
یھ بار دیگہ
بیـاا موهامو کن شونھ...🥀
کسۍ حال دل زارم نمیدونھ💔
•بھ یاد فرزندان شھدای مدافع حرم🌱
#دلتنگۍ🖤
#ابووصال
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
تاخیر در نماز یعنی:
منِ بنده! شوقی برای گفتگو با تو ندارم خدا😔
#خداجونم
#نماز_اول_وقت 📿
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
هدایت شده از 『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
👤میگن امام حسین {علیه السلام} رو
غروب روز جمعه به شهادت رسوندن
غروب روز جمعه شد🏜
یادت رفت سلام بدی حالا حالا
باید بدویی... (:🚧
#السلامعلیڪیااباعبدالله♥️
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
4_196698794803332983.mp3
1.47M
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتچهلوسوم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 شعاع نور شعاع نو
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوچهارم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
بازگشت از جهنم
دنبالم از آسانسور خارج شد ...
- هر وقت از بيمارستان مرخص شدے در اين مورد صحبت مےڪنيم ...
ماه گذشتہ ڪہ در مورد استعفا حرف زده بودم، فڪر ڪرده بود شوخے مےڪنم ... بايد قبل از اينڪہ اين فڪر بہ سرم بيوفتہ ... با انتقاليم از واحد جنايے موافقت مےڪرد ...
بہ زحمت خودم رو تا اتاق صوتے ڪشيدم ... اوبران با يڪے ديگہ ... مشغول بازجويے بودن ... همون جا نشستم و از پشت شيشہ بہ حرف ها گوش ڪردم ... نتونستن از اولے اطلاعات خاصے بگيرن ...
دومين نفر براے بازجويے وارد اتاق شد ... همون ڪسے ڪہ من رو با چاقو زده بود ... بے ڪلہ ترين ... احمق ترين ... و ترسوترين شون ...
ڪار خودم بود ... بايد خودم ازش بازجويے مےڪردم ...
اوبران تازه مےخواست شروع ڪنہ ڪہ در رو باز ڪردم و يہ راست وارد اتاق بازجويے شدم ... محڪم راه رفتن روے اون بخيہ ها ... با همہ وجود تلاش مےڪردم پام نلرزه ...
درد وحشتناڪے وجودم رو پر ڪرده بود ...
با دیدن من برق از سرش پرید و چشم هاش گرد شد ...
- چيہ؟ ... تعجب ڪردے؟ ... فڪر نمےڪردے زنده مونده باشم؟ ...
بيشتر از اون ... اوبران با چشم هاے متعجب بہ من خيره شده بود ...
- تو اينجا چہ ڪار مےڪنے ؟ ...
سريع صندلے رو از گوشہ اتاق برداشتم و نشستم ... ديگه پاهام نگهم نمےداشت ...
- حالا فهميدے نشانم واقعے ... يا اينڪہ اين بارم فڪر مےڪنے اين ساختمون با همہ آدم هاش الڪين؟ ... اين دوربين ها هم واقعے نيست ... دوربين مخفيہ ...
پوزخند زد ... از جا پريدم و ... با تمام قدرت و ... مشت هاے گره ڪرده ڪوبيدم روے ميز ...
- هنوزم مےخندے؟ ... فڪر ڪردے اقدام بہ قتل يہ ڪارآگاه پليس شوخيہ؟ ... يہ جرم فدرالہ ... بهتره خدا رو شڪر ڪنے ڪہ بہ جاے اف بے آے ... الان ما جلوت نشستيم ...
اون دو تاے ديگہ فقط بہ جرم ايجاد ممانعت در ڪار پليس ميرن زندان ... اما تو ...
تو بايد سال هاے زيادے رو پشت ميله هاے زندان بمونے ... اونقدر ڪہ موهات مثل برف سفيد بشہ ... اونقدر ڪہ ديگہ حتے اسم خودت رو هم بہ ياد نيارے ...
اونقدر ڪہ تمام آدم هاے اين بيرون فراموش ڪنن يہ زمانے وجود داشتے ...
مثل يہ فسيل ... اونقدر اونجا مےمونے تا بپوسے ... اونقدر ڪہ حتے اگہ استخوون هات رو بندازن جلوے سگ ها سير نشن ...
و مے دونے ڪے قراره اين ڪار رو بڪنہ؟ ... من ...
من از اون دنيا برگشتم تا تو رو با دست هام خودم بندازم وسط جهنم ... جهنمے ڪہ هر روزش آرزوے مرگ ڪنے ... و هيچ ڪسے هم نباشہ بہ دادت برسہ ... هيچ ڪس ... همون طور ڪہ من رو تنها ول ڪرديد و در رفتيد ...
تو ... تنها ... بدون دوست هات ... اونها بالاخره آزاد ميشن ... اما تو رو وسط اين جهنم رها مےڪنن ...
سرم رو بہ حدے جلو برده بودم ڪہ نفس هاے عميقم رو توے صورتش احساس مےڪرد ... و من پرش هاے ريز چهره اون رو ... سعے مےڪرد خودش رو ڪنترل ڪنہ ...
اما مےشد ترس رو با همہ ابعادش، توے چشم هاش ديد ...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوپنجم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
معاملہ
دوباره نشستم روے صندلے ... آدرنالين خونم بالا رفتہ بود ... اما نہ بہ اندازه اے ڪہ بتونم بيشتر از اين بايستم و وزنم رو توے اون حالت نيم خيز ... روے دست هام نگہ دارم ...
- من ... نمےخواستم ...
زبانش با لڪنت باز شده بود ...
- نمےخواستے ڪہ یہ مامور پليس رو بڪشے ... همين طورے چاقو .. يهو و بےدليل رفت توے پهلوے من ... اونم دو بار ... نظرت چيہ منم يهو و بےدليل يہ گولہ وسط مغزت خالے ڪنم؟ ...
صورتش مےپريد ... دست هاش مےلرزيد ... ديگہ نمےتونست ڪنترل شون ڪنہ ...
- اما يہ چيزے رو مےدونے؟ ... من حاضرم باهات معاملہ ڪنم ... تو هر چے مےدونے در مورد لالا مےگے ... عضو ڪدوم گنگہ ... پاتوق شون ڪجاست ... و اينڪہ چطور مےتونيم پيداش ڪنيم ...
منم از توے پرونده ات ... يہ جملہ رو حذف مےڪنم ... و فراموش مےڪنم ڪہ خيلے بلند و واضح گفتم ... من يہ ڪارآگاه پليسم ...
نظرت چيہ؟ ... بہ نظر من ڪہ معاملہ خوبيہ ... ديرتر از دوست هات آزاد ميشے ... اما حداقل زمانيہ ڪہ غذاے سگ نشدے ... اون وقت حڪمت فقط يہ اقدام بہ قتل ساده ميشہ ... بہ علاوه در رفتن مچم از لگدے ڪہ بهش زدے ...
ترسش چند برابر شد ...
- اون يڪے ڪار من نبود ... من با لگد نزدم توے دستت ...
از چهره اش مشخص بود من پيروز شدم ...
- اما من مےخوام اينم توے پرونده تو بنويسم ... اقدام بہ قتل پليس ... و ضرب و جرح در ڪمال خونسردے ... نظرت چيہ؟ ... عنوانش رو دوست دارے؟ ...
مطمئنم دادستان ڪہ با ديدنش خيلے ڪیف مےڪنہ ...
دستش رو آورد بالا توے صورتش ... و چند لحظہ سڪوت ڪرد...
- باشہ مرد ... هر چے مےدونم بهت ميگم ... ڪيم خيلے وقتہ توے نخ اون دختره است ... اسمش سلناست ... اما همہ لالا صداش مےڪنن ...
يہ دختر بےڪس و ڪاره و توے ڪوچہ ها ولہ ... بيشتر هم اطرافِ ...
اون رو ڪہ بردن بازداشتگاه ... منم از روے صندلے اتاق بازجويے بلند شدم ... تمام وجودم از عرق خيس شده بود ...
چند قدم ڪہ رفتم ديگہ نتونستم راه برم ... روے نيمڪت چوبے ڪنار سالن دراز ڪشيدم ... واقعا بہ چند تا دوز مورفين ديگہ نياز داشتم ...
اوبران نيم خيز ڪنارم روے زمين نشست ...
- تو اينجا چےڪار مےڪنے؟ ... فڪر ڪردے تنهايے از پسش برنميام؟ ...
لبخند تلخے صورتم رو پر ڪرد ... نمےتونستم بهش بگم واقعا براے چے اونجا اومدم ...
- نميرے دنبال لالا؟ ...
- يہ گروه رو مےفرستم دنبالش ... پيداش مےڪنیم ... تو بهتره برگردے بيمارستان ... پاشو من مےرسونمت ...
حس عجيبے وجودم رو پر ڪرده بود ...
- لويد ... تا حالا فقط جنازه ها رو مےديدم و سعي مےڪردم پرونده شون رو حل ڪنم ... اما اين بار فرق داشت ... من اون حس رو درڪ ڪردم ...
حس اون بچہ رو قبل از مرگ ... وحشت ... درد ... تنهايي ...
اگہ برگردم ديگہ سر بازجويے خبرم نمےڪنيد ... جايے نميرم ... همين جا مےمونم ... بايد همين جا بمونم ...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِ مُحَمَد وآلِهِ الطاهِرین🕊
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#ختم_صلوات_شبانه 🌸💕
۵ صلوات به نیت رفیق شهیدت، هدیه به خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ☺️💜
برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج🌿💚
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva