eitaa logo
دخترانِ‌ پرواツ
924 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
24 فایل
🌱بښمِـ اللّهـ... ☺دختران پروا مِصداق دُختر خانوماییه که: • ⌠پـــیـــرو آقــاݩ⌡• پَروا ←پِیرواݩِ آقـا ✅فَقط در ایتاییم وشُعبہ دیگه اے نداریم💚 کپی از پست ها ؟ حلالتون😍😁 😁خادممون↶ ≫⋙ @Fezeh114 👀کانال دوممون ↶ ≫⋙ @Toktam_gallery_13
مشاهده در ایتا
دانلود
• ۱۴تیر سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
بعضی وقت ها با خودم میگم این همه سال چرا هیچکس تلاش نمیکنه حتی یک اقدام ساده برای آزادی حاج احمد انجام نشده ما فقط میگیم ربوده شده چرا هیچ تلاشی برای آزادیش برای اینکه بفهمیم زنده اس یا نه انجام نشده حداقل اگه شهید شده جنازه اش رو بیارید واقعا برام سواله؟؟؟
💫اعمال شب و روز | ۲۵ ذی القعده | 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
🌱 من تا چند روز پیش فکر میکردم کرونا ماله مردمه🙄❗️ بعد فهمیدم نه ماله منم هست😪 😑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
:_ممنون خانم، چشم سرفه ی کوتاهی میکنم. مامان متوجــه حضورم می شود. :_من میرم کـلاس،کاری با من ندارین؟ مامان پشتش را به من میکند و به طرف یخچال میرود:میگفتی اشرفی میومد دنبالت. :_نه،خودم میرم. زنگ زدم آژانس،ممنون،خداحافظ مامان جــواب نمیدهد،امــا منیر خانم به گرمی بدرقـه ام میکند:به سالمت خانم جان، خدانگه دارتون لبخند میزنم،تلخ. هوای خفه ی خانه را با صدا از دهانم بیرون میدهم و پا در حیاطــ میگذارم. از فکر رو به رو شدن دوباره با فاطــمه،چندباری به سرم زد،دور کلاس عربی را خــط بکشم. اما بعد عزمم را جزم کردم،شاید فردا روزی ده ها تن چون او را در جامعـــه دیدم،باید ایمانم را درمیان گرگ های در کمیــن حفـــظ کنم. ســــر خیابان که میرسم،نگاهی به دور و بر میاندازم،هیچکس نیســت، چادرم را با آرامش از کیف درمیآورم و کش محکمش را با افتخار دور سرم میاندازم. حتم دارم قشنگ ترین لبخنـــد دنــیا،روی لبم نقش بسته. مقنعه ام را صـــاف میکنم و دوباره کیفم را روی شانه ام می اندازم. آرام و با طمانینه بــه سمت کلاس میروم،بر ای اینکه بتوانم چادرم را ســر کنم،به آژانس،آدرس سوپرمارکت سر خیابان را دادم. پژوی زرد،جلوی سوپرمارکت ایستاده،پاتند میکنم و به طرفش میروم. ❤ کتاب عربی ام را روی میز میگذارم،اضطراب دارم.. همان پسر،دوباره دو صندلی آن طرف تر از من نشسته،به در کلاس نگاه میکنم،فاطــمه و پس از او،استاد،وارد کلاس می شوند. آب دهانم را قورت میدهم. فاطمه با همان لبخند،به طرفم میآید: سلام نیکی جون سرم را پایین میاندازم و جویده جویده جواب سلامش را می دهم. روی صندلی کنار من می نشیند...کاش کنارم نمینشست. :_خوبی؟من نمی دونستم تو هم چادری هستی،چقدر خوب! با پابم روی زمین ضرب می گیرم. چرا دست بردار نیست؟ نگاهش میکنم. لبخند، به چهره اش معصومیت داده... لبخندکمرنگی میزنم،ادب حکم میکند به گرمی جوابش رابدهم،اما من فقط آرام میگویم:ممنون استاد میپرسد:بچه ها،آقای فریدی،زنگ زد گفت چند دقیقه دیرتر می آد،پس درسو شروع نمیکنیم،موافقید با هم صحبت کنیم؟ چند لحظه میگذرد،همه ی ما ساکتیم. استاد ادامه میدهد:خب پس،خانم زرین شروع کنید. فاطمه جا میخورد:من؟چی بگم استاد؟ :_یادمه گفتید دانش آموز تجربی هستین. :_بله استاد :_پس کلاس عربی تخصصی چی کار میکنین؟ :_راستش استاد...من به عربی به عنوان درس نگاه نمیکنم،اومدم مثل انگلیسی یاد بگیرمش. استاد،ذوق میکند:عالیه،آفریــــن.. صدای در میآید و فریدی،هم کلاسی مان نفس نفس زنان داخل میشود:ببخشـــــــید...ترافیک....بود استاد بلند می شود:ایرادی نداره،بفرمایید تو و درس را شروع میکند. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
کلاس که تمام می شود،به ســرعت بلنــد می شوم و پشت سر استاد از کلاس خارج می شوم. فاطمه پشت سرم میآید و چند بار صدایم می زند. با بیرحمی تمام،خودم را به نشنیدن میزنم. به ســـرعت ازپله ها پایین میروم،پاهایم درد میگیرند،چهار طبقه است... به طبقه ی هم کف میرسم. نفس راحتی میکشم که خالص شدم از رو به رو شدن با فاطمه.. ناگهان کسی دستش را روی شانه ام میگذارد. جامیخورم،با دیدن فاطمـــه شوکه میشوم و جیغ کوتاهی میکشم. فاطمه آرام میخندد:مگه اژدها دیدی؟ :_تو....تو چجوری زودتر از من رسیدی؟ به آسانسور اشاره میکند. آه از نهادم بلند میشود،از بس فکر و خیال،مشوشم کرده بود که اصلا نفهمیدم... فاطمه چنــد برگه به دستم میدهد:بیا خانم،تو از منم که حواس پرت تری،هم جزوه ی جلسه ی پیش،هم جزوه ی این جلست رو جا گذاشتی. :_ممنون :_خواهش میکنم،شانس آوردیم محسن هست. دل به دریا میزنم،مرگ یک بار،شیون هم یک بار:محســـن کیه؟ :_محسن علایی دیگه،همـ کلاسی مون،برادرم. جا میخورم:چی؟ میخندد_:چیه؟نکنه تو هم فکر کردی دوست پسرمه؟ :_یعنی....یعنی واقعا...برادرته؟پس چرا.... خجالت میکشم،چـــرا زود قضاوت کردم... :_چرا چی؟چرا فامیلی هامون یکی نیست؟ :_آره :_بیا بر یم تا بهــت بگم. ❤ لپ تاب را روشن میکنم،مامان و بابا،رفته اند بیرون.. ِلپ تاب را روشن میکنم،چند دقیقه بعد شالم را مرتب می کنم و هدفون را روی گوشم میگذارم،و چهره ی مهــربان عمووحید روی مانیتور ظاهــر میشود. :_سلام عموجون :_به به،سلام نیکی خانم،چطوری؟درسا چطورن؟ما رو نمی بینی،خوشی؟ :_ای بابا،کلی دلم براتون تنگ شده. _:منم،خب چه خبر؟ کل ماجرا را برایش تعریف میکنم،ماجرای قضاوت عجولانه ام،تندروی ام و تمام چیزهایی که فاطمه،برایم تعریف کرد،ماجرای محرمیت رضاعی و برادرش محسن،که پسرخاله اش است ولی برادرش. عمو با حوصله همه را گوش می دهد:قرارمون قضاوت نکردن بود نیکی خانم! :_آره من اشتباه کردم،ولی واقعا دختر خوبیه،از ته دل آرزو میکنم همیشه دوستم بمونه. عمو میخندد،دلم برایش تنگ شده بود. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِ مُحَمَد وآلِهِ الطاهِرین🕊 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
🌸💕 ۵ صلوات به نیت رفیق شهیدت، هدیه به خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ☺️💜 برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج🌿💚 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدای سيدعلي خامنه اي ♥️🌱
🌱 : ✨نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست و پنج ذی‌القعده روز دحو الارض بوده است! 📖 مراقبات، ص۱۸۶. 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
•🌿 نمایہ‌خنده‌هاۍ‌تو؛ روشنۍبخش‌تراز‌هزار‌ویک‌چراغ شھـر ...! :)♥️👀 🤭 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
حضرت‌آقا‌به‌سید‌حسن‌نصراللہ‌گفتن: هروقت‌دلت‌گرفت... دنیابهت‌سخت‌فشارآورد برویه‌اتاق‌خالی‌گیربیار. بشین‌نمازبخون‌بزن‌زیرگریہ؛ حرف‌بزن‌باصاحبت.. مشکلت‌حل‌میشھ :) 🌱 ♥️ 💔 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 روز دحوالارض 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «روز بیست‌وپنجم این ماه #روز_دحوالارض است که روز با برکتی است... ایّام در ماه ذی‌قعده که اوّل ماه‌های حرام است، ایّام و لیالی مبارک و متبرّکی است، پر از برکات است؛ باید از اینها استفاده کرد.» ۱۳۹۴/۶/۱۸ 🔺️ پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در بیست و پنجم ماه ذی‌قعده و روز #دحوالارض، برشی از بیانات رهبر انقلاب درباره‌ی فضیلت این روز را در قالب سخن‌نگاشت منتشر می‌کند. 📥 نسخه قابل چاپ👇 https://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=37422
🌱 آن قدر عاشق خدا باش😍🌷 که غیر از خدا را فراموش کنی👌🌿 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
•🌱 نیــــم رخت نیمه ماه را کامل میکند :)♥️ 🤭 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
چه کسی پاسخ گوست ؟! @porofail_zeynab🥀
: ✨شہــادت، همــیشہ با ارزش اســت و فــداڪارۍ در راه خــدا، همــیشہ ڪارۍ عظیــم و ارجــمند اســت. 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva
•🌱 به تعداد رقم آخر شارژ موبایلت، صلوات بفرست برای تعجیل در فرج🙃♥️🤭 🌱Join→↓ 『 @Dokhtarane_parva