#سلامامامزمانم
ای که روشن شود از نور تو هر صبح جهان
روشنای دل من....♥️
حضرت خورشید سلام....🌿
『 @Dokhtarane_parva 』
•💙•
#سیره_آقا
یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را بجا آوردم. اعمال آن روز، طولانی هم هست -لابد آشنا هستید؛ خیلی از جوانان با آن اعمال آشنا هستند- چند ساعت طول میکشد. اعمال، از بعد از نماز ظهر و عصر شروع میشود و اگر انسان بخواهد به همه آن اعمال برسد، شاید تا نزدیک غروب -روزهای نه چندان بلند- به طول میانجامد.
آن وقت من یادم است که با مادرم -چون مادرم هم خیلی اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّی بود- میرفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود -منزل ما حیاط کوچکی داشت- آنجا فرش پهن میکردیم -چون مستحب است که زیر آسمان باشد- هوا گرم بود؛ آن سالهایی که الان در ذهنم مانده، یا تابستان بود، یا شاید پاییز بود، روزها نسبتاً بلند بود. در آن سایه مینشستیم و ساعتهای متمادی، اعمال روز عرفه را انجام میدادیم. هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز. مادرم میخواند، من و بعضی از برادر و خواهرها هم بودند، میخواندیم. دوره جوانی و نوجوانی من اینگونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش.
#آقامونه
『 @Dokhtarane_parva 』
•💛•
#تلنگر🌱
یکی از دوستام و خانمش میخواستن از هم جدا بشن.
یه روز تو یه مهمونی بودیم، ازش پرسیدم:
خانمت چه مشکلی داره که میخوای طلاقش بدی؟
گفت:
یه مرد هیچوقت عیب زنشو به کسی نمیگه.
وقتی از هم جدا شدن، پرسیدم:
چرا طلاقش دادی؟
گفت:
آدم پشت سر دختر مردم حرف نمیزنه.
بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانمش با یکی دیگه ازدواج کرد.
یه روز ازش پرسیدم:
خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟
گفت:
یه مرد هیچوقت پشت سر زنِ مردم حرف نمیزنه.
『 @Dokhtarane_parva 』
•❤️•
#عاشقانه_شهدایی
حتی حاضر نبود کولر روشن کند. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ
پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون میآمد اما میگفت:
«چطور کولر روشن کنم وقتی بچهها در جبهه زیر گرما میجنگند».
هر کس میآمد مصطفی میخندید و میگفت: «غاده دعا کرده من تیر بخورم و دیگر بنشینم سر جایم».
آن شب قرار بود در تهران بماند. قرار نبود برگردد. گفت: «من امشب به خاطرشما برگشتهام
گفتم: «نه مصطفی تو هیچ وقت به خاطر من برنگشتهای برای کارت آمدی
با همان مهربانی گفت: «امشب برگشتم به خاطر شما از احمد سعیدی بپرس من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم هواپیما نبود
تو میدانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکردهام ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم که اینجا باشم».
#عاشقانه
『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨پویایے و تحرّڪ [یعنے] استفادهی از هنر و
استفادهی ازمخاطبهی بامخاطب بہ صورت نقد.
فرق هنر شما و خیلے از هنرهای دیگر
این است ڪہ شما با مخاطبتان
به صورت نقد مواجه میشوید؛
شما با او حرف میزنید، او احساساتش را
بہ شما منتقل میکند؛ یعنے متقابل،
به صورت دائم با همدیگر ارتباط دارید؛
این، پویایے هیئت است.
۱۴۰۰/۱۱/۳
_ بیانات در جمع مداحان
#آقامونه #هیئت
『 @Dokhtarane_parva 』
#خنده_حلال😂
پدربزرگم آلزایمر داشت باید روزی ٢تا قرص میخورد.
یه مدت روزی ۴ تا قرص بهش میدادم، شاید زودتر خوب بشه.
این اواخر داشت آینده رو هم پیش بینی میکرد😁😁🤣😁😆😅
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
『 @Dokhtarane_parva 』
•❤️•
تو تموم بࢪڪت سالِ منے😍
کوهِ مشڪلم🗻
حلّال منے🙂
منتهاے هࢪ آمالِ منے
من مالہ توام ، تو مالہ منے👀
#میلاد_امام_حسین
#امام_حسین
『 @Dokhtarane_parva 』
•💛•
چند ساعتی از آمدنش میگذرد
بانو زهرا با لبخندی مادرانه کودک را در آغوش پدرش میگذارند.
آقا امیرالمؤمنین قربانصدقه اش میروند و لبخند میزنند، به فرشته ای که خداوند به تازگی به آنها عطا فرموده، و صدا میزنند: جانم حسین
آقا حسن بن علی، برادرِ بزرگترِ این مهمانِ کوچک، با شادمانی به عضو جدید خانواده نگاه میکنند.
کسی که قرار است روزی هم بازی آقا حسن باشد. کسی مرهم دردهای بی درمان حسن است.
و پیامبر رحمت، نوه ی گرامی، آقا حسین را از آغوش امیرالمؤمنین به بغل میکشند. زیر گلوی حسین را بو میکشند و میبوسند و میگِریند.
#ولادت_امام_حسین #شعبان
『 @Dokhtarane_parva 』
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•❤️•
تولدت مبارک ای تولد دوباره زندگی😍
#ولادت_امام_حسین #روز_پاسدار #میلاد_حضرت_عباس
『 @Dokhtarane_parva 』