وایییی😍
این تصویرو باز کنید ...
20 ثانیه به اون نقطه نگاه کنید بعد به سقف یا دیوار سفید نگاه کنید😊
بعد تند تند پلک بزنید
🔴آدم دوس داره همش پلک بزنه
الهی دورشون بگردم🌸
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
تجربهی قرنطینه بهمون ثابت کرد که تمام اون کارهاییو که به بهونهی وقت نداشتن انجام نمیدادیم، وقت داشته باشیم هم انجام نمیدیم.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#داستان_طوری☺️
نوح پیغمبر(ع)شغلش ڪوزه گری بود.
نوح رو برای این نوح نامیدند
ڪه از بس ناله ڪرد سر این اتفاق..!
جبرئیل بعد از اینڪه نوح قومش رو
نفرین ڪرد و عذاب آنچنانی نازل شد؛😱
میومد در مغازه نوح،
هر روز یه ڪوزه میخرید
و جلوی چشم نوح میزد و میشڪوند.😬
به شڪل یڪ انسان در اومده بود
و هر روز ڪارش این بود.
بعد از چند روز نوح پیغمبر(ع) گفت:
تو میخری این ڪوزه هارو...
چرا جلوی چشم من میشڪونی؟!
جبرئیل گفت:
مال خودمه،خریدم،پولشو دادم!😒
نوح پیغمبر(ع) گفت:
درسته مال توست.
اما صنعت دست منه
جلوی چشم من نشڪون،دلم میسوزه!☹️😢
جبرئیل گفت:
یا نوح؟!
اون بنده هایی ڪه تو نفرین ڪردی...
درسته خیلی گنهڪار بودند.
[اما صنعت دست خدا بودند]😞
(هر گناهیم ڪه ڪردی
از رحمت خدا نا امید نشو
و همین حالا توبه ڪن)😊🙈
تو مال خدایی!😍
خدا نمیتونه به تو علاقه نداشته باشه*_*
#ارسالی🌹
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
بسم الله الرحمن الرحیم ●#حکمت_8 شگفتی های تن آدمی (علمی
بسم الله الرحمن الرحیم
●#حکمت_9
شناخت ره آورد اقبال وادبار دنیا
(اجتماعی،سیاسی)
و درود خدا بر او فرمود:
چون دنیا به کسی روی آورد،نیکی های دیگران رابه او عاریت دهد،وچون از او روی برگرداند خوبی های اورا نیز برباید.
●ترجمه : محمد دشتی
اللهم عجل لولیک الفرج🌼
همانا بهترین کارها برای خداست❣
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
سلام رفقای دوست داشتنی🌹
13 به درتون مبارک😍
به امید باز شدن تموم گره های زندگیتون ورسیدن ب آرزوهای قشنگتون🤗
دمتون گرم که حمایتمون میکنین 😘
ان شاءلله اجرتون با سید الشهدا🌿💚
یاحق
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
از حضرت علی(ع) سوال کردند:
سنگین تر از آسمان چیست؟🤔
فرموندند:تهمت به انسان بی گناه🙁
پرسیدند:از دریا پهناور تر چیست؟🤔
فرمودند:قلب انسان قانع🙂
پرسیدند:از زهر تلخ تر چیست؟🤔
فرمودند:صبر دربرابر نادان😟
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
•🌱•
#اللهم_عجللولیڪ_الفرج
"سیزده" یڪعدداستلیکبهماهانرسید
چه ڪنم؟ آن رقم سیصدِ آقا نرسید
جمع اعداد به یڪ بیت نشد اما باز
سیزده قرن گذشت وگلزهرا نرسید...!!
تاسیصدوسیزدهنفرجورشود
برسبزهۍشالتگرهانداختهام!😊
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت_چهاردهم 🌸🌸🌸
نماز مودبانه
➕✔💢🔹🔸✅
استاد پناهیان:
قدیما ما جوان بودیم ایام جبهه بود یه بار دیدم یه نفر سجده که رفته بود انقد زانو و پیشانیش به هم نزدیک شده بود که رفته بود تو خودش،😐😶
بین مهر و زانوهاش یه وجب فاصله بود!!!😕
میدونید اینطوری نماز باطله.🤔🤨
🔹✔➖✅
داشت با آواز زمزمه میکرد سبحان ربی الاعلی ... 😫😭
با ناله میخوند طوری که کلمات درست ادا نمی شدن!
تو عالم خودش داشت می خوند قشنگم میخوند صوتشم قشنگ بود،😊 اما کلمات رو به خاطر ناله درست بیان نمی کرد😕
مثلا میگفت ضبهان ربی الائلی و بحمده!
😩😑
با یه حالت نامفهموم!
بعدنماز بهش گفتم: چرا اینطوری تو خودت سجده رفتی؟ چرا اونجوری ناله می زدی؟🤔
ناله ت قشنگ بود اما قرائتت غلط بود!🙂
گفت من اینجا اینجوری بیشتر حال می کنم با خدا!!!😳
گفتم تو خیلی بیجا می کنی هنوز هیچی نشده میخوای حال بکنی با خدا!😒🙄
پاتو بکوب!
خدا اگه میخواست بلد بود بگه:
آخ بنده ی عزیز من بیا حال کن! سجده هم نرفتی بیخیال!
دیدی حال داری سه تا برو!
عیب نداره!🙄
❗❗❗
من از شما می پرسم خدا چرا اینقدر در احکام نماز سختگیری کرده؟❗❗❗
🔹🔸💠🔹🔸
مثلا
سرنماز شما ایستادی چشماتو این ور و اون ور ندوز ...
نماز مؤدبانه بخون
آیا خوندن نماز مؤدبانه حال می خواد ؟
نه❌🚫
همه میتونن بخونن.
آیا عشق به خداوند متعال میخواد؟
نه!❌
💢〽🅾
یه ذره معرفت میخواد که الحمدلله مقدار زیادی رو شما دارید....😉🙃
➖➖➖➖➖♦
اگه توی نمازات محکم نیستی و نمازات رو به وقت و قشنگ نمیخونی اول باید نگاهتو درست کنی به نماز ...👀
با استاد پناهیان پیش برو و تمرین کن نمازت رو بهتر کنی.
✅
موفق باشید !!
ادامه دارد...
همانا برترین کارها،
کار برای #امام_زمان است♥️
اللهم عجل لولیک الفرج🌼
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
#پارت32 –بهم می گی چی شده؟ باحرفش ناگهان قلبم ریخت. تمام تلاشم راکردم که خودم را بی خیال نشان بدهم
#پارت33
در حال تمیز کردن اتاق بودیم. سعیده دیوارهاراکف میزد و من هم پشت سرش خشک می کردم.
سعیده نگاه عمیقی به من انداخت و گفت:
–راحیل یه چیزی بگم؟
ــ بگو، راحت باش.
–می گم تو خیلی سخت نمی گیری؟ آخه زندگی که فقط این چیزایی که تو میگی نیست؟
ــ خب پس زندگی چیه؟
ــ خب وقتی بین دونفر علاقه باشه، اینا حل میشه.
دستمالی که در دستم بود را باز کردم پشت و رو تا کردم وکشیدم روی دیوار.
–چطوری حل میشه؟
ــ خب وقتی اون دوستت داره، کم کم علایق توام براش مهم میشه.
دستمال را محکم تربه دیوارکشیدم.
–فکر کنم فیلم زیاد دیدی اونم از نوع عاشقونش.
ــ خب اون فیلم هارم از داستان زندگی من و تو ساختن دیگه.
خنده ایی کردم و گفتم:
–آهان پس همیشه اینجوری خودت رو گول می زنی؟
ــ گول چیه بابا، تو خودت الان درگیرش هستی. به خاطرش کم کوتاه نیومدی.
با تعجب نگاهش کردم.
–منظورت چیه؟
ــ خب همین که چند بار سوار ماشینش شدی، همین رفت و آمدا و..
حرفش را بریدم.
–سعیده! چه رفت و آمدی؟
ــ بالاخره دیگه... یادت نیست پارسال، همین پسر همسایه ی ما چقدر پا پیچت شد.
سر قضیه تصادف همش خونه ی ما بودی فکر کرده بود خواهر منی.
چقدر خودش رو به آب و آتیش زد ولی تو محل سگشم نذاشتی.
هی بهت گفتم، پسر خوبیه، حالا یه بار با هم حرف بزنید، نیتش خیره.
گفتی: نه پسری که تو خیابون جلو آدم رو بگیره به درد زندگی نمی خوره، تازه تیپش هم از اون مدل هایی بود که تو دوست داری.
ــ اولا که تیپش رو دوست نداشتم چون ریش گذاشته بود تا از مد عقب نیوفته و فکر آدم ها برام مهم تره.
دوما: طرز حرف زدنش از همون اول تو ذوقم خورد.
سعیده جان هر گردی که گردو نیست.ظاهر و باطن باید حداقل نزدیک به هم باشن.اون پسره که ظاهرش با رفتارش زمین تا آسمون فرق داشت.
سوما: من هر بار سوار ماشین آرش شدم یه جورایی پیش امد، نشد که سوار نشم، قرار قبلی که نداشتیم.
در ضمن، عشق و عاشقی بین دونفر، زمانش که بگذره و تموم بشه،
اونوقته که تازه همه چی شروع میشه.
نگاه عاقل اندر صحیفی بهم انداخت و گفت:
–الان تو، داری این ها رو میگی؟ خودتی راحیل؟
دستمال راکناری پرت کردم و تکیه ام را به دیواردادم و گفتم:
–آره من میگم، منی که همه ی این ها رو می دونستم و...
سکوت کردم و نگاهم رااز نگاهش سُر دادم روی سطل آب، که حالا با چند بار شستن دستمال داخلش کدرو خاکستری شده بود.
سعیده با انگشت سبابهاش به بینیام زد و گفت:
–قربونت برم، عاشقی که خجالت نداره،
همانجا روی زمین نشستم وزانوهایم رابغل گرفتم و گفتم:
– خیلی ضعیف شدم سعیده، باید راه قوی شدنم رو پیدا کنم.
ــ تو راه همه چی روپیدا می کنی، باورم نمیشه حرف ازضعیفی بزنی.
نگاهش کردم.
–خودمم باور نمی کنم.واقعا درسته که میگن خدا از جایی امتحانت می کنه که ضعف داری، روبه روم نشست و دستم را گرفت و گفت:
– من مطمئنم امتحانت رو قبول میشی.
این قیافه رو هم به خودت نگیر که غم عالم میاد توی دلم.
همین موقع مامان داخل اتاق آمدو با دیدن ما در آن حالت، ابرو هایش را بالا داد وگفت:
– نشستین به حرف زدن؟
هر دو لبخند زدیم و سعیده گفت:
–خاله جان یه ربع دیگه تمومه، دیگه آخرشه.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...