eitaa logo
°¦هیئت دختران زینبی ¦°
268 دنبال‌کننده
2هزار عکس
767 ویدیو
26 فایل
✧وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ✧ - ◆•|مدیرڪانال|•◆ : ➺ @bahmani1980 - ◆•|خادم‌ڪانال|•◆ : ➺ @bahmani1980 - ◆•|اینستاگرام‌ڪانال|•◆ : ➺ www.instagram.com/Dokhtarane_ayandehsaz.313
مشاهده در ایتا
دانلود
(: چفیھ‌یھ‌بسیجیو ازدستش‌قاپیدن ؛ دادمیزد : آهـــای! سفره؛حولھ؛لحاف؛ زیرانداز؛روانداز؛ دستمال؛ماسڪ؛ڪلاه؛ ڪمربند؛جانماز؛سایھ‌بون؛ ڪفن؛باندزخم؛تورماهی‌گیریم ...همرو‌بردن😂😂👊🏼 _شادی‌روحشون‌صلوات‌که‌تمام‌ِ دار‌و‌ندارشون‌یھ‌چفیھ‌بود :) @dokhtarane_ayandehsaz
•|😅🌿|• ماموریت‌ما‌تمام‌شد، همہ‌آمده‌بودند‌جز«بخشے». بچہ‌خیلے‌شوخے‌بود☺️ همہ‌پڪر‌بودیم😢 اگر‌بود‌همہ‌مان‌راالان‌مےخنداند.🙂 یہو‌دیدیم‌👀دونفر‌ یہ‌برانڪارد‌دست‌گرفتہ‌ودارن میان .یڪ‌غواص‌روے‌برانڪارد‌آه‌و‌نالہ مےڪرد😫. شڪ‌نڪردیم ‌ڪہ‌خودش‌است. تا بہ‌ما‌رسیدند‌بخشے‌سر امدادگر داد زد🗣:«نگہ‌دار!»✋ بعد‌جلوے‌چشمان بہت زده‌ے دو‌امدادگر پرید‌پایین‌😅و‌گفت: «قربون‌دستتون!‌چقدر میشہ؟!!» 😆😁 و‌زد زیر‌خنده‌و‌دوید‌بین‌بچہ‌ها‌گم‌شد😂 بہ‌زحمت،امدادگرها‌رو‌راضےڪردیم‌ڪہ بروند!! @dokhtarane_ayandehsaz
. . . |😂| . قبل عملیات بود داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم، اگر گیر افتادیم چطور توی بیسیم به هم رزمامون خبر بدیم🧐 که تکفیریا نفهمن... یهو سید ابراهیم () بلند گفت: اقا اگه من پشت بیسیم📞 گفتم همه‌چۍ آرومه من چقدر خوشبختم/: بدونید نابود شدیم تموم شده رفته ‌シ . |شادی‌روح‌شهدا‌صلوات💛 @dokhtarane_ayandehsaz
صلوات😁 بچه‌ها با صدای بلند صلوات می‌فرستادند و او می‌گفت: «نشد این صلوات به درد خودتون می‌خوره😶» نفرات جلوتر که اصل حرف‌های او را می‌شنیدند و می‌خندیدند، 😂چون او می‌گفت:« برای سماورای خودتون و خانواده هاتون به قوری چایی دم کنید»😂 بچه‌های ردیفهای آخر فکر می‌کردند که او برای سلامتی آنها صلوات می‌گیرد و او هم پشت سر هم می‌گفت: « نشد مگه روزه هستید» و بچه‌ها بلندتر صلوات می‌فرستادند. بعد ازکلی صلوات فرستادن تازه به همه گفت که چه چیزی می‌گفته و آنها چه چیزی می‌شنیدند و بعد همه با یک صلوات به استقبال خنده رفتند.😂 ••••—𑁍—•••• @dokhtarane_ayandehsaz
😁 . . خيلے از شب ها آدم تو منطقه خوابش نمے برد😴😬 وقتے هم خودمون خواب مون نمے برد دل مون نمے اومد ديگران بخوابن😌 یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود. تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😱😁 رسول با ترس بلند شد و گفت: چي؟؟؟چے شده؟؟😰 گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!😐😂 🍃⌛ ______________ @dokhtarane_ayandehsaz
توی سنگر هر کس مسئول کاری بود.🙂 یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر.😨 به خودمان که آمدیم، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است. 🫢 نمیتوانست درست راه برود.😖😣 بچه ها مرام به خرج دادند و از آن به بعد کارهای رسول را هم انجام دادند .. 🥲 یه مدت که گذشت، کم کم بچه ها به رسول شک کردند.🤨🧐 یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش...😉😎😝 صبح 🌞بلند شد، راه افتاد، دیدیم پای چپش داره میلنگه !...😳😅😂 سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !!..🤣🤣 تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کل کارای سنگر رو انجام بده ...😎😆 خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت...😊😁 @dokhtarane_ayandehsaz.313
🔆‏شلمچه🌴 بودیم.🙂 💢تو سنگر نشسته🧎‍♂🧎‍♂ بودیم و مشغول گفتگو بودیم🗣 که یهو یه پسربچه 👦نوجوون 15/16 ساله یالله کنان اومد تو سنگر. 🔆تا وارد شد، با عصبانیت گفت: برادر احمد!..برادر احمد!...😡 💢با تعجب گفتیم: چیشده؟!😳 🔆با حرص گفت: این برادر مجید دیگه شورشو در اُورده!😬 💢برادر مجیدی که می گفت از اخراجی های گردان بود.😁🥲 🔆گفتیم: +چی شده مگه؟😟 💢با لحن ناراحت و عصبانی گفت: چی شده؟ دیگه چی میخواستین بشه؟!😠😤 🔆 هیچی، این برادر مجید هی تو سنگر ترانه 🎶های خواهر «هایده»🤦‍♂رو میخونه،😝هرچیَم تذکر میدیم گوش نمیده...😑😂🤣 💢با این حرف اون پسربچه غیرتی شلیک خندمون به هوا رفت...😂🤣 @dokhtarane_ayandehsaz.313