#طنز_جبهه (:
چفیھیھبسیجیو
ازدستشقاپیدن ؛
دادمیزد : آهـــای!
سفره؛حولھ؛لحاف؛
زیرانداز؛روانداز؛
دستمال؛ماسڪ؛ڪلاه؛
ڪمربند؛جانماز؛سایھبون؛
ڪفن؛باندزخم؛تورماهیگیریم
...همروبردن😂😂👊🏼
_شادیروحشونصلواتکهتمامِ
داروندارشونیھچفیھبود :)
#طنزجبهه
#خنده_حلال
@dokhtarane_ayandehsaz
•|😅🌿|•
#طنز_جبہہ
ماموریتماتمامشد،
همہآمدهبودندجز«بخشے».
بچہخیلےشوخےبود☺️
همہپڪربودیم😢
اگربودهمہمانراالانمےخنداند.🙂
یہودیدیم👀دونفر
یہبرانڪارددستگرفتہودارن میان
.یڪغواصروےبرانڪاردآهونالہ مےڪرد😫.
شڪنڪردیم ڪہخودشاست.
تا بہمارسیدندبخشےسر امدادگر داد زد🗣:«نگہدار!»✋
بعدجلوےچشمان بہت زدهے دوامدادگر
پریدپایین😅وگفت:
«قربوندستتون!چقدر میشہ؟!!» 😆😁
وزد زیرخندهودویدبینبچہهاگمشد😂
بہزحمت،امدادگرهاروراضےڪردیمڪہ بروند!!
#خـنـده_حـلال ✨
@dokhtarane_ayandehsaz
.
.
.
|#طنز_جبهه😂|
.
قبل عملیات بود
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم،
اگر گیر افتادیم چطور توی بیسیم به
هم رزمامون خبر بدیم🧐
که تکفیریا نفهمن...
یهو سید ابراهیم
(#شهیدمصطفیصدرزاده)
بلند گفت:
اقا اگه من پشت بیسیم📞
گفتم همهچۍ آرومه من چقدر خوشبختم/:
بدونید نابود شدیم تموم شده رفته シ
.
|شادیروحشهداصلوات💛
#خنده_حلال
@dokhtarane_ayandehsaz
صلوات😁
بچهها با صدای بلند صلوات میفرستادند و او میگفت: «نشد این صلوات به درد خودتون میخوره😶» نفرات جلوتر که اصل حرفهای او را میشنیدند و میخندیدند، 😂چون او میگفت:« برای سماورای خودتون و خانواده هاتون به قوری چایی دم کنید»😂
بچههای ردیفهای آخر فکر میکردند که او برای سلامتی آنها صلوات میگیرد و او هم پشت سر هم میگفت: « نشد مگه روزه هستید» و بچهها بلندتر صلوات میفرستادند. بعد ازکلی صلوات فرستادن تازه به همه گفت که چه چیزی میگفته و آنها چه چیزی میشنیدند و بعد همه با یک صلوات به استقبال خنده رفتند.😂
#طنز_جبهه
#خنده_حلال
••••—𑁍—••••
@dokhtarane_ayandehsaz
#طنز_جبهه😁
.
.
خيلے از شب ها آدم تو منطقه
خوابش نمے برد😴😬
وقتے هم خودمون خواب مون نمے برد دل مون نمے اومد ديگران بخوابن😌
یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود.
تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😱😁
رسول با ترس بلند شد و گفت: چي؟؟؟چے شده؟؟😰
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!😐😂
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج🍃⌛
______________
@dokhtarane_ayandehsaz
#طنز_جبهه
توی سنگر هر کس مسئول کاری بود.🙂
یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر.😨
به خودمان که آمدیم، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است. 🫢
نمیتوانست درست راه برود.😖😣
بچه ها مرام به خرج دادند و از آن به بعد کارهای رسول را هم انجام دادند .. 🥲
یه مدت که گذشت، کم کم بچه ها به رسول شک کردند.🤨🧐
یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش...😉😎😝
صبح 🌞بلند شد، راه افتاد، دیدیم پای چپش داره میلنگه !...😳😅😂
سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !!..🤣🤣
تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کل کارای سنگر رو انجام بده ...😎😆
خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت...😊😁
#شهید_رسول_خالقی
@dokhtarane_ayandehsaz.313
#طنز_جبهه
🔆شلمچه🌴 بودیم.🙂
💢تو سنگر نشسته🧎♂🧎♂ بودیم و مشغول گفتگو بودیم🗣 که یهو یه پسربچه 👦نوجوون 15/16 ساله یالله کنان اومد تو سنگر.
🔆تا وارد شد، با عصبانیت گفت:
برادر احمد!..برادر احمد!...😡
💢با تعجب گفتیم:
چیشده؟!😳
🔆با حرص گفت:
این برادر مجید دیگه شورشو در اُورده!😬
💢برادر مجیدی که می گفت از اخراجی های گردان بود.😁🥲
🔆گفتیم:
+چی شده مگه؟😟
💢با لحن ناراحت و عصبانی گفت:
چی شده؟ دیگه چی میخواستین بشه؟!😠😤
🔆 هیچی، این برادر مجید هی تو سنگر ترانه 🎶های خواهر «هایده»🤦♂رو میخونه،😝هرچیَم تذکر میدیم گوش نمیده...😑😂🤣
💢با این حرف اون پسربچه غیرتی شلیک خندمون به هوا رفت...😂🤣
@dokhtarane_ayandehsaz.313