eitaa logo
دختران بهشتی
1.9هزار دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
16 فایل
یـه ڪانال دلنشین♡ ڪمی شاعرانــه♡ ڪمی عاشقانه♡ ڪمی عارفانه ♡ ڪمی شهدایی♡ پروفایل تک و خاص ♡ جملات آرامش بخش♡ تکست ناب♡ ناب‌ مثل شما... با ما همراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 ❤️ کلام ❤️ توجه کنید که با زبان، هم می توان دیگران را وادار کرد که جذب شما شوند و هم می شود با یک زخم زبان آنان را از دوستی با خود دلسرد کنید. 🍃🌸 🌺 http://eitaa.com/joinchat/1968111636C169d0fd27d
💥 بشر حافى یکى از اشراف زادگان بود که شبانه روز به عیاشى و فسق و فجور اشتغال داشت . خانه اش مرکز عیش و نوش و فساد بود که صداى آن از بیرون شنیده مى شد. روزى از روزها که در خانه اش محفل و مجلس گناه برپا بود، کنیزش با ظرف خاکروبه ، درب منزل آمد تا آن را خالى کند که در این هنگام حضرت از درب آن خانه عبور کرد و صداى ساز و رقص به گوشش رسید. از کنیز پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز جواب داد:البته که آزاد و آقا است . امام (ع ) فرمود: راست گفتى ؛ زیرا اگر بنده بود از مولاى خود مى ترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمى شد. کنیز به داخل منزل برگشت . بشر که بر سفره شراب نشسته بود از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى ؟ کنیز داستان سؤال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. بشر پرسید: آن مرد در نهایت چه گفت ؟ کنیز جواب داد: آخرین سخن آن مرد این بود: راست گفتى ، اگر صاحب خانه آزاد نبود (و خودش را بنده خدا مى دانست ) از مولاى خود مى ترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود. سخن کوتاه (ع ) همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقه آتشى قلبش را نورانى و دگرگون ساخت . سفره شراب را ترک کرد و با پاى برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان دوان خودش ‍ را به موسى بن جعفر(ع ) رسانید و عرض کرد: آقاى من ! از خدا و از شما معذرت مى خواهم . آرى من بنده خدا بوده و هستم ، لیکن بندگى خودم را فراموش کرده بودم . بدین جهت ، چنین گستاخانه معصیت مى کردم . ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از اعمال گذشته ام توبه مى کنم . آیا توبه ام قبول است ؟ حضرت فرمود: آرى خدا توبه ات را قبول مى کند. از گناهان خود خارج شو و معصیت رابراى همیشه ترک کن . بشر حافى توبه کرد و در سلک عابدان و زاهدان و اولیاى خدا در آمد و به شکرانه این نعمت ، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مى رفت . 🌺 http://eitaa.com/joinchat/1968111636C169d0fd27d
#تلنگر ☑️ای انسان...!!! چـرا غم میخوری از بهر مُردن مـگـر آنـهـا کـه غـم خـوردنـد نَـمُـردنـد 🔸بـرو از کـنج قـبرستان گـذر کُن ببین آنان که مُردن با خود چه بُردند ✨ اللّه متعال میفرماید: «هرکس مزه مرگ را می‌چشد» (آل عمران/185) رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) مــی فرمایـند: ✨«سه چیز، مُرده را همراهی می کند: خانواده،مال و عمل او. دوتا از این ها باز می گردند و یکی با او می ماند؛ خانواده و مالش بر می گردند و عملش با او می ماند. ✨خوشا به حال آن! مسلمانی که با پرونده ای پُر از اعمال صالح پروردگارش را ملاقات میکند. ‍ #تلنگر خیلیها که الان قربون صدَقت میرن شب اول قبرت نیم ساعت بیشتر سر قبرت نمیمونن❗️ همه میرن 📜تو می مونی و اعمالت 👈برای اون لحظه خودتو آماده کن 🌺 #کانال_دختران_بهشتی http://eitaa.com/joinchat/1968111636C169d0fd27d
دختران بهشتی
امام على عليه السلام: گذشته ی امروزت سپرى شد و آينده ‏اش مورد ترديد است و زمان حال غنیمت است. ماضي
🔸 هی دنبال این نباش که سال های بیشتری زندگی کنی... به جای این، در همین سال هایی که زنده ای زندگی کن... 🔹 نگو: اگر من ماشین فلان رو بخرم می ریم مسافرت!... همین الآن دست زن و بچه ات رو بگیر با همین ماشینی که داری یا اتوبوس برو سفر... 🔸 عمر معطل تو نمی مونه... نگو من باید برم خونه جدید که کارتن طرف های چینی رو باز کنم!، همین الآن ظرف هایی رو که دوست داری از کارتن بیار بیرون و ازش استفاده کن و ازش لذت ببر... 🔹 اگر... اگر... اگر... هی اگر اگر نگو که فلان چیز و داشته باشم.... مگه خواسته های آدم تمومی داره؟؟؟ عمر داره می گذره... یهو می بینی که عمرت تموم شده ولی زندگی نکردی... 🔸 عمرت رو تلف نکن... زندگی کن و از زندگی ای که الآن داری لذت ببر و شاد باش... حالا اگر آرزوهات هم عملی شد که چه بهتر... ولی اگر نشد گذشته ات رو تعطیل نکردی... 🌺 http://eitaa.com/joinchat/1968111636C169d0fd27d
#تلنگر چرا دعایم را اجابت نمی کنی؟! امام صادق علیه السلام: عابدی از بنی اسرائیل سه سال پیوسته دعا می کرد، ولی به حاجت خود نمی رسید. روزی به ستوه آمد و عرض کرد: خدایا! چرا دعایم را اجابت نمی کنی؟! در جواب به او گفتند: ... #خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺 #کانال_دختران_بهشتی ❤️ @Dokhtarane_behesht
🔴 به مسئولین بگویید: حائری همراه با مسافرین در جاده می ماند تا مسیر را باز کنید ... ♦️ اواخر زمستان ۷۹ بود. همه از باران سیل آسای کم نظیری می‌گفتند که در راه شیراز است، اما تلفیق آن با ریزش هوای سرد، آنرا تبدیل به بارش برفی کرد که تاکنون هم نمونه اش نیامده !! از بعد از ظهر، بارش برفِ سنگین تبدیل به یخبندان شد و گردنه های ورودی شیراز یک به یک بسته شدند. خیل عظیم مسافرها در اتوبوس و ماشین شخصی در مسیر گیر کرده بودند و می رفت فاجعه ای انسانی ببار آید. ♦️ پدر بعد از اطلاع قضیه، در فکر فرو رفت و بدون مقدمه به محافظین گفتند: «به سمت جاده برویم». بعد هم تماسی به مسئول دفتر گرفتند که از انجیر، کشمش و مویز هر آنچه که امکان دارد تهیه کنند و به همراه ایشان بفرستند. در جاده تا چند کیلومتری سعادت شهر با ماشین رفتند. جاده را برف سنگین بسته بود و امکان تردد با ماشین وجود نداشت. همراه با محافظین، گونی انجیر و مویز را برداشتند و با پای پیاده به جاده زدند تا به ماشین ها و اتوبوس در راه مانده رسیدند. آذوقه ها را کیسه کیسه کردند و بین ماشین ها تقسیم کردند تا تمام شد. ♦️ بعد اتوبوسی را دیدند که مسافرینش امیدوارانه نگاه پدر می کردند. پدر به سمت اتوبوس رفت. محافظ، ابتدا به ارامی و بعد، بلندتر فریاد زد: «حاج آقا! حاج آقا! چیزی از انجیر ها باقی نمانده» پدر اما بی اعتنا به راهش ادامه می دهد. گویی صدای او را نمی شنود. وقتی وارد اتوبوس شدند، دستی به آرامی به سر مسافرین کشیدند و بعد رو به محافظ گفتند: مطلب شما را شنیدم و روی یکی از صندلی های اتوبوس نشستند و گفتند: «به آقایان بگویید حائری همراه با مسافرین آنقدر در جاده می ماند تا مسیر را باز کنید و همه همراه هم به شیراز بیاییم» و اینچنین شد که همان شب راه باز شد 📚به نقل از «محراب توانا» محافظ مرحوم آیت الله حائری شیرازی 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید 🌺 ❤️ @Dokhtarane_behesht
🚦 🚦 مرحوم حاج اسماعیل دولابی درباره انتظار واقعی فرج، داستانی لطیف و آموزنده نقل کرده: « پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این جا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن جا نگاه می کرد می دید کی چه کار می کند، می نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند... 🔻 یکی از بچه ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید 🔻یکی از بچه ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی گذارم کسی این جا را مرتب کند. 🔻یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی گذارد، مرتب کنیم. 🔻اما آن که زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می کرد همه جا را. می دانست آقاش دارد توی کاغذ می نویسد. هی نگاه می کرد سمت پرده و می خندید. دلش هم تنگ نمی شد. می دانست که آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی می گفت اگر یک دقیقه دیر تر بیاید باز من کارهای بهتر می کنم... شرور که نیستی الحمدلله، گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن. خانه را مرتب کن تا آقا بیاید 🌺 ❤️ @Dokhtarane_behesht
ریسمانی که پاره شود را می توان گره زد ولی همیشه یک گره باقی می ماند... مواظب باشیم رشته محبت بین ما انسانها پاره نشود و نیازی به گره زدن نداشته باشد. 🍃🍃🍃 🌺 ❤️ @Dohtarane_behesht
🌹 قصه ی امروز 🌹 🔹داستان اخلاقی دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می رفت و بر می گشت. آن روز صبح هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی در گرفت... مادر کودک نگران شده بود که مبادا دخترش از طوفان بترسد،به همین جهت تصمیم گرفت با اتومبیل خود به دنبال دخترش برود. در وسط راه،ناگهان چشمش به دخترش افتاد که با هر رعد و برقی می ایستد و به آسمان نگاه کرده و لبخند می زند!!! زمانی که مادر از او پرسید چه کار می کنی؟ دخترک پاسخ داد: من سعی می کنم صورتم قشنگ به نظر بیاد،چون خدا داره از من عکس می گیره...!!! 🍃نگرش ها مهم است... 🌺 ❤️ @Dokhtarane_behesht
"تهمت" مثل زغال است! اگرنسوزاند، سیاه میکند وقتی کسی را زخمی میکنی، دیگه بعدش،نوازش کردنش فقط ،دردشو بیشتر میکنه. مراقب رفتار و حرفهامون باشیم! ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ 🌺 ❤️ @Dokhtarane_behesht
زندگی زیباست دلخوری‌هایش زودگذر شادی‌هایش هم می‌گذرد. آنچه باقی می‌ماند کار نیکی است که شاید گره‌ از کار کسی گشوده باشد و دل غمگینی را تسلی داده باشد جز این هیچ چیز نمی‌ماند 🌺 ❤️ @Dokhtarane_behesht
کارگردان این دنیا خداست، مهم نیست نقش ما در این مجموعه ثروتمند است یا تنگدست؛ سالم است یا بیمار؛ مهم این است که محبوب‌ترین کارگردان عالم نقشی به ما داده که باید به بهترین شکل آن را ایفا نماییم؛ نباید از سخت بودن نقش گله‌مند بود؛ چرا که سخت بودن نقش نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است ... امیدوارم در هر نقشی که هستی خوش بدرخشی... لحظات تون سرشار از یاد خــــدا💚 🌺 ❤️ @Dokhtarane_behesht