eitaa logo
✨ دختران‌ زهرایی‌ شیراز ✨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
511 ویدیو
1 فایل
🔸 وابسته به کانون فرهنگی رهپویان وصال 🌼 شعار ما : « با هم بهشت را می‌سازیم .» 🤝 ارتباط با ما : https://t.me/dokhtarane_zahraee_shz 📱شماره تماس : 09921175498 🔹کانال ایتا و صفحه اینستاگرام : @Dokhtarane_zahraee_shz
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ دختران‌ زهرایی‌ شیراز ✨
🌀 #رمان ❤️ #جان_شیعه_اهل_سنت ✳️ #قسمت299 دیگر چیزی تا کربلا نمانده بود. هنوز فاصله زیادی تا دروازه
🌀 ❤️ ✳️ پلکی نمی‌زدم تا نگاه مهربانش را لحظه‌ای از دست ندهم که یقین داشتم نگاهم می‌کند!😌 هر دو دستم را به سینه گذاشته و تا جایی که نفسم بر می‌آمد، به عشقش ضجه می‌زدم و از اعماق قلب♥️ عاشقم صدایش می‌کردم. که در تمام عمرم تجربه‌اش نکرده بودم. و چه شبی بود آن شب جمعه که سر به دیوار (ع)، تا سحر میهمان نگاه مهربان امام حسین (ع) بودم. از لحن لرزانی که اسمم را آهسته تکرار می‌کرد، چشمانم را گشودم و هنوز رو به حرم امام حسین (ع) بودم که از میان مژگان نیمه بازم، خورشید عشقش درخشید کسی صدایم زد🏻: «الهه...» همانطور که سرم به دیوار حرم بود، صورتم را چرخاندم و مجیدم را دیدم که پایین پله‌های... با اینکه الهه‌اش را پیدا کرده، هنوز همه تن و بدنش می‌لرزد و نمی‌دانم چقدر نگاهش به دنبالم پَر پَر زده بود که چشمانش گود افتاده و بر اثر گریه🙍♂ و بی‌خوابی به خون نشسته بود. _مجید! دیشب خیلی با امام حسین (ع) حرف زدم، تو همیشه می‌گفتی باهاش دردِ دل می‌کنی، ولی من باور نمی‌کردم... ولی دیشب باهاش کلی دردِ دل کردم...! با احتیاط از میان ردیف زنان و کودکانی که روی پله‌ها استراحت می‌کردند، عبور کردم و همچنان که دستم میان دست مجید بود، قدم به زمین خیس🌧 کربلا نهادم و دیگر نگران گذشتن از میان خیل نامحرمان نبودم که شوهر برایم راه باز می‌کرد تا همسر اهل سنتش را به زیارت حرم (ع) ببرد.💑 @rahpouyan_nasle_panjom