eitaa logo
هیئت‌دخترانہ‌زینبیون🇵🇸🇮🇷!
507 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
305 ویدیو
3 فایل
جایےبراۍ‌آرامش‌دخترانہ، دردودلھاۍدخترانہ💚 باهم‌بودن‌دخترانہ . . ورسیدن‌بہ‌لذت‌بۍانتھا .☁️' ارتباط‌با‌روابط‌عمومۍ‌هیئت: @miss_Hr جهت‌‌ڪمڪ‌هایِ‌خیر‌خواهانتون🦋↯ [5892101523342455]
مشاهده در ایتا
دانلود
_دوشنبه تو جلسه هفتگیمون یهِ دخترِ خوش قلبو مهربون ، بدو بدو اومد پیشم ..👣 _ یِ بسته شمع تو دستاش بود🙃.! +گفتم چیشده عزیزم👀 ؟. _گفت محفلِ اشکتون🥲!' اصلا یادم نبود کهِ قرارمون چی بود .. +گفتم محفلِ ما چیزی شدهِ؟🚶🏻‍♀ _گفت"اونی که میخواستم شد !!🫀. یهو ذهنم رفت سمته قرارمون .. قراری که با بی بی سهِ ساله داشتیم❤️‍🩹! _قرارمون‌ این بود کهِ توی دهه هرکی تو محفلِ اشکمون شمع روشن کردُ و نیت کردُ ب حاجتش رسید یه بسته شمعِ دیگه بیاره تا یکی دیگهِ نیت کنه و به حاجتش برسه ..✨! _آخه ما یچیزیو خوووب میشناختیم " دستایِ گره گشایِ بی بی ۳ ساله❤️‍🩹! رقیه جانم" گر دخترکی پیش پِدر ناز کند ، گره کربو‌بلایِ‌ همه را باز کند ..💔! 🫀! هیئت‌دخترانہ‌زینبیون↯ [ @Dokhtaraneh_zeinabi ]
هیئت‌دخترانہ‌زینبیون🇵🇸🇮🇷!
_دوشنبه تو جلسه هفتگیمون یهِ دخترِ خوش قلبو مهربون ، بدو بدو اومد پیشم ..👣 _ یِ بسته شمع تو دستاش ب
_حالا میرسیم به اونجایی که میگفت " [یاحسینِ هیئتای بی بلندگوروهم شنیدی گریمو دیدی ، چقد مردی ..🥲🫀! ] دخترا اینا خانوادتن کریمنُ ، بزرگوار.. _ازشون کم نخواینا .. _براشون کم نزارینا .. شمام مثلِ این عزیزِ خوش سعادتِ ما تو این روزایِ هیئت ، مراسما و.. کربلاتونو بگیرین از خانم ❤️‍🩹! 💔! هیئت‌دخترانہ‌زینبیون↯ [ @Dokhtaraneh_zeinabi ]
🔅خاکم به باد داد و غبارم به سیل شست دیگر غمِ فراقِ تو با ما چه می‌کند...
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅به سمت دریا تو میکشونیم دارم میام ! نه... تو میرسونیم... هیئت‌دخترانہ‌زینبیون↯ [ @Dokhtaraneh_zeinabi ]
enc_16632702482723557776790.mp3
6.28M
🔅به سمت دریا... هیئت‌دخترانہ‌زینبیون↯ [ @Dokhtaraneh_zeinabi ]
هیئت‌دخترانہ‌زینبیون🇵🇸🇮🇷!
_
_ درد‌ما‌را‌احدی‌ جز‌تو‌ندانست‌حسین؛ به‌فدای‌تو‌که‌هم‌دردی‌و‌هم‌درمانی:)❤️‍🩹
هیئت‌دخترانہ‌زینبیون🇵🇸🇮🇷!
[ بیاید باهم بریم کربلا❤️‍🩹 ] بالاخره منم توی راه مشایه قدم می‌زنم و میون موکب‌ها، عمود به عمود، به عشقِ وصالِ حرم قدم برمی‌دارم. توی راه مای بارد می‌نوشم و یادِ لبِ خشکت میوفتم. نمی‌دونم.. مثلاً از مهمون نوازیِ خوبِ عراقی‌ها و خالصانه خدمت کردنشون خجل‌زده میشم. روزها بخاطر آفتاب‌سوزان زیر سایه‌ی موکبی استراحت می‌کنم و همسایه‌هات با آبلیمو سیرابم می‌کنن اما خاطرِ اینکه سه روز عریان در صحرا رها بودی، کامم رو زهر می‌کنه. شب‌ها صاحب‌خونه‌ای من رو مهمانِ خونه‌ی کوچیک، ولی مملو از مهرِ تو، می‌کنه و جایی گرم و نرم بهم میده. اونجا دلم پر می‌کشه سمتِ شام و از کوچه‌ها گذر می‌کنه و می‌ره خرابه. آره، فکر و خیالِ بی‌خواب بودنِ نازدردانه‌ات، بی‌خوابم کرد و تا اذونِ صبح بیدار می‌مونم. سحر شروع دوباره و غروب به نجف می‌رسم. آخ.. نجف بویِ مولا رو می‌ده. چقدر هم غریبگیِ امیرالمومنین حس میشه آقا. زیر ایوونِ طلا، کنارِ باباعلی، مدح میگم و خوشم. چه آرامشی داره. انگار، انگار خونه‌ی خودمه. وقتی نگاهم به انگورِ ضریح می‌افته، مست حبِ مولا میشم. از عجل می‌خوام که همون‌جا به سراغم بیاد تا تو آغوشِ امام، جون بدم. گویی قسمتم نبود اونجا به عمرم پایان بدم. آقا، عطر یاس، بوی حضرت مادر، پیچیده بود داخلِ حرم. دو روز رو خونه‌ی پدری سپری می‌کنم و بعد راهِ کربلا رو در پیش می‌گیرم. برای اولین‌بار که چشمم به گنبدت خورد، زانو می‌زنم و اشک می‌ریزم و اشک و اشک. گریه از سر شوقم بود. وای.. زمانی که پام به بین‌الحرمین رسید، نمی‌دونی آقا چقدر آروم شدم. بین اون همه هیاهو می‌شینم و گنبدِ طلات و گلدسته‌های عموعباس رو تماشا می‌کنم. خیلی شلوغه، پر از عاشق‌های تو. خودم رو بروز به درگاهت می‌رسونم. به دلیل ازدحامِ جمعیت، خادمِ حرم اجازه نمیده بیشتر ضریح رو بغل بگیرم. اشکال نداره، از همون دور دورا دردهامو بهت میگم. نشستن توی حرمت برابرِ با روضه‌ی مجسم. از در و دیوار خون می‌چکه و مادرت روضه می‌خونه. خستگی روی چشمام سنگینی می‌کنه و آروم گوشه‌ای از حرم می‌خوابم. خادم‌های حرم کاری به کارم ندارند و اجازه میدن راحت استراحت کنم. با صدای الله‌اکبر چشم باز می‌کنم و به قامتِ یار می‌ایستم. از موقعی که به کربلا رسیدم، حرمِ عموعباس نرفتم. اذن می‌گیرم و بین‌الحرمین رو طی می‌کنم و وارد میشم. گلوم از تشنگی می‌سوخت. می‌دونی چیه آقا.. شرم داشتم آب بخورم. چرا که عموعباس سعی بر این داشت که مشکِ پرآب به خیمه‌ها بیاره، حتی شده بی‌دست. چهار روز مهمانِ کویِ تو بودم. هنگام وداع حال و روزم مثل کسی بود که بزور از خونه‌اش جداش می‌کردن. باهزار دل کندن و قول گرفتن ازت که سال بعد هم دعوتنامه برام بفرستی، برگشتم ایران.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گَمان می بُردند عاشورا، با بُریدن سرِحسین(ع)تمام میشود؛ اما آنجا که زینب(س) فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» آغازِ ماجرا بود…