دختران نظامی
https://eitaa.com/joinchat/1188823212Gec8a97059f بیا
بیاین خوشحال میشیم
دختران نظامی
✨تسخیر ناپذیر✨ پارت بیست و دوم. دوباره رفتم به کافه ، حالم داشت از همه اون آدما بهم میخورد،دلم میخو
✨تسخیر ناپذیر ✨
پارت بیست و سوم.
با نگار راه افتادیم.
رفت سمت پاساژ ، وارد پاساژ شدیم و یه راست رفت سمت یه بوتیک شیک
وارد شدیم
سلام و احوال پرسی کرد با فروشنده
_فرهاد ، سر تا پا این خانم لباس و کفش شیک
+عیب چشم
رفت ،من گفتم
نگار
_ بله
اینجوری ک شما میخوای خرید کنی ک هیلی مول میخوادا
_ اره،بعدا حساب میکنیم
سرم رو تکون دادم
فروشنده برگشت،و لباس هارو داد دست من و گفت
+پروف اونجاست
رفتم و لباس هارو پوشیدم، مانتو گل بهی رنگ با کمبرند نگینی،استین های سه ربی ، و تنگ ...
شلوار کتان سفید که پایین پاچه هاش بند داشت
شال صورتی کم رنگ حریری...
همه رو ک پوشیدم نگار رو صدا زدم
_ بیا بیرون ستاره
رفتم بیرون ،بهم خیره شده
اوففففف،تو جی هستی دخترررر
شماره پات چنده،؟
.۳۹ه
_اوکی
رفت و با یه جفت کفش و کیف برگشت ، کفش ها مشکی براق با زیب هایی ک از پشت بود با رگه های سفید
کیف هم سفید بود با رگه های سیاه و در سه گوش و از جلو باز میشد اون ها رو هم پوشیدم
نگار گفت صبر کن من برم و بیام
فروشنده اومد.
+اوففففف،خوشگل کی بودی تو جیگر طلا
داشت میومد سمتم
عصبی غریدم
خفه شو،سمت من نمیایااا ،نصفت میکم
ضد حال بهش خورد و رفت پشت میزش نشست
نگار اومد و چند دست لباس دیگه بهم داد و گفت
_ اینا هم بگیر لازم میشه ،بزن بریم
..
ادامه دارد...
دختران نظامی
✨تسخیر ناپذیر ✨ پارت بیست و سوم. با نگار راه افتادیم. رفت سمت پاساژ ، وارد پاساژ شدیم و یه راست رفت
✨تسخیر ناپذیر ✨
پارت بیست و چهارم.
نگار
_بله
من یه لحظه برم و برگردم
_سریع باش
به بهانه دستشویی رفتم و دوربین اداره رو روی شالم نصب کردم و روشنش کردم...
بریم من اومدم
_بزن بریم
سوار ماشین نگار شدیم و حرکت کردیم...
...
تقریبا یه ربع بود که تو راه بودیم
...
نگار کی میرسیم؟
_میرسیم عجله نکن.
...
شد نیم ساعت...
...
نگار ماشین رو پارک کرد تقریبا بیابون 😳
نگار اینجا کجاست؟
_از اینجا به بعد پیاده روی داریم.
چرا
_چون ماشین رد نمیشه.
شما گفتی ک پول خوب تو کار هست دیگه؟
_اره.
آخه اینجا؟
_راه بیا حرف نزن میفهمی
باشه
...
کلی وقت بود ک داشتین راه میرفتیم که نگار گفت
_ستاره
بله
_این کار یسری خطرات احتمالی داره که...
پریدم وسط حرفش
تو بگو جونتم باید بدی قبوله فقط پول فقط پول لازم دارم
_آخه ببین یسری اموزش هایی هم داره .
از اونجایی که وقتمون واسه دستگیری باند کم بود بی هوا به آب زدم و گفتم
از همین الان ک رسیدیم تا هر وقت ک تموم بشه من پایه ام .شبم تمرین میکنم که زودتر وارد کار بشم.
_خیلی اتیشت تنده ها
اتیشم تند نیست مامانم حالش خوب نیست
_اوم
...
رسیدیم
نگار به یه در بزرگ آلومینیومی که یه دریچه کوچیک اهنی داشت اشاره کرد و گفت
_اونجاست
با ریتم خاصی در زد یک نفر پشت در با صدای خماری گفت
+ها،کیه؟
_منم،نگار خفن
+رمز چیه؟
_بپا ندزدنت،نکنه بازن کتک میخوای
+حله
در رو باز کرد و وارد شدیم قبل اینکه بخوام برم داخل دستش رو جلوم گرفت میخواست بهم دست بزنه ک عصبی گفتم
دیت به من زدی نزدیاا😠
+باشه بابا ،چخبرته؟
_این با منه اردشیر
+خو زودتر بگو، حله ، بفرمایید داخل...
رفتیم داخل بعد از چند قدم رسیدیم بهیه در دیگه که این یکی ترکیبی از چوب و اهن بود و رنگش قهوه ای سوخته و طلایی بود و یه سوارخه داشت ک میشد دیدش
نگار باز در زد و بازم همون سوال های تکراری...
در رو باز کرد رفتیم داخل کسی ک پشت در بود
یه مرد هیکلی چهارشونه مثل بادیگارد ها بود به نگار سلام کرد و نگار جوابش رو گرفت
_کیان کجاست؟
+اقا کیان داخل اتاق هستن
_اون اتاق؟
+نه اتاق خودشون
_حله ، بیا بریم ستاره
خونه دکوراسیون داخلی زیبایی داشت،دوبلکس بود، کفپوش سرامیکی با رنگ قهوه ای و دیوار ها کاغذ دیواری که نقششون حلقه های در آمیخته بود، ست میز و مبل هم سلطنتی با رنگ شیری و چوب های قهوه ای کم رنگ و دکوری ها بیشتر مجسمه های حیوانات مختلف و انسان بود ،یه ساعت زمینی که صدای ثانیه شمارش شنیده میشد ، پله ها چوبی بود و با حفاظ ها ست شده بود،کل خونه با فرش های ابریشمی پوشیده شده بود
نقشه خونه رو داشتم تو ذهنم حک میکردم...
نگار
_ستاره بیا از این طرف .
رفتیم از پله ها بالا...
بازم تقریبا دکور پایین رو داشت ، شش تا اونجا بود در ها قهوه ای و دستگیره های طلایی
جلو دوتا از درها دو نفر ایستاده بودن.
نگار اروم گفت
_ از این طرف
و به طرف یکی از در ها حرکت کرد...
منم از پشت سرش
مرد خودش رو کنار کشید و نگار اروم در زد اقا کیان اجازه هست؟نگار هستم .
+بیا تو
اروم در رو باز کرد و رفتیم داخل
اتاق دکوراسیون خیره کننده ای داشت ،پرده های حریری،تخت خواب سلطنتی با طوری که خیلی زیبا کار شده بود ، گیتار گوشه اتاق،میز پیانو طرف دیگه و یه خونه کوچیک تقریبا شبیه لونه سگ یا گربه...
نگار
_سلام آقا
+سلام
نگار ارنجش رو کوبید بهم
سلام
+بهبه مهمونم ک داریم،علیک سلام بفرمایید
از تخت اومد پایین
صورتش سفید و چشم و ابروی سیاه و بینی ریز و چونه استخونی داشت
من سرم و انداختم پایین
_ اقا دختری ک گفتم ایشون هستن،هر کاری میکنه ، دختر خوبی هست.
+اسمت چیه دختر خانوم
ستاره
+ستاره ...
...
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش قضاوت نکنیم😣👌