#معرفی_کتاب
کتاب #بامدادخمار نوشتهی #فتانهحاجسیدجوادی، کتابی ست در شرح حال دختری اشرافزاده که عاشق پسری نجار میشود و بیش از چهار دهه است که خیلیها با این کتاب و این داستان خاطره دارند.
زندگی را باید با عشق ساخت، یا در زندگی باید عشق را ساخت؟
در داستان بامداد خمار، دخترکی به نام محبوبه،دختری اشرافزاده و از خانوادهای فرهنگی که در آغوش کتاب و شعر بزرگ شدهاست، زندگی خود را با عشق به رحیم، پسری نجار، لات و خیابانی، میسازد.....
آیا عشق به هر فردی خوشبختی میآورد؟
آیا محبوبه عشق را در وجود مرد نجار خود پیدا میکند؟
آیا رحیم قدر فرصتی که درپیش دارد را میداند؟
همراه باشید با سرنوشت دخترک در ادامهی کتاب.
#بامدادخمار کتابی ست عاشقانه، در وصف محبوبهای شوریدهحال....
کتابی که بازی عشق و عقل را با قلمی روان و زیبا به تصویرکشیدهاست.
با خواندن این کتاب طعم شیرین عشق و تلخی نفرت را تجربه کنید!
✍️#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
هدایت شده از خبرگ
41.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یازدهمین دیدار خبرنگاران پانا و بسیج رسانه شهرستان اردکان با خانواده شهدا
خبرنگاران پانا وبسیج رسانه شهرستان اردکان بهرسم هر هفته، در روز پنجشنبه ۲۲ آذرماه بهدیدار خانواده شهید بزرگوار، محمدرضا ثقفی رفتند.
تصویربرداران دانشآموز:
#ملیکاناصری
#ریحانهفتاحی
تدوین:#هستیکمالی
#پانا را به دیگران هم معرفی کنید
❇️ @PanaArdakanNews
خبرگزاری دانشآموزی پانا شهرستان اردکان
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه چند دقیقهای هست که وارد تهران شدم.
شاید توی فیلم درست مشخص نباشه، شاید واقعا حقیقت به تصویر کشیده نشده، اما من دارم با تک تک ذرات وجودم آلودگی رو حس میکنم!
دارم هوایی رو تنفس میکنم که حکایت از درد داره.
درد بیمدیریتی، درد بیکفایتی مسئولان....
خواستم ادبی بنویسم، دنبال چیزی بودم که تهرانم رو، تهران زیبایی که هوای پاک توش تبدیل شده به یک رویا، تشبیه کنم...
ولی کلمهای واسه توصیف این درد و این مرگ تدریجی نیست...
سالهاست که یک پایم در اردکان است و پای دیگرم در تهران.
اما اینبار برای دیدن آلودگی، برای چشیدن درد، برای تاسف خوردن، برای غمگین شدن، نیازی به آمار و ارقام نیست فقط چند دقیقه لازم بود تا با چشمان خودت نابودی و تباهی را ببینی.
توی این شهر میتونی همهی اینها رو با وجودت درک کنی....
هر خندهی مردم این شهر راوی دود و درد است.
این مردم با هرنفس سیاهی رو درک میکنن و با هر قدم به مرگ تدریجی نزدیکتر میشن....
راستی حق نفسهایمان، حق سلامتی و زندگیهایی که به لطف شما ساقط میشود را کی و کجا از شما بگیریم آقای مسئول؟
دستمریزاد آقایان.....
✍️#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
امشب یک دقیقه بیشتر برای زیستن دارم!
میتوانم یک دقیقه بیشتر در دریای چشمانت آب تنی کنم....
میتوانم اندکی بیشتر هوای نفسهایت را تنفس کنم...
و من قرار است امشب یک دقیقه بیشتر در آغوشت بمانم....
اما جنس عشق من و تو کمی با عشقهای زمینی فرق دارد، من عشقم را در ظلمت آسمان شب و در روشنایی چهرهی روز یافتم!
خدای من♥️🌱
من امشب در این یک دقیقه میخواهم جهان را در نقش چشمان تو ببینم، تا خود را در آغوشش بیندازم!
من امشب در این یک دقیقه میخواهم در هوای نفسهایی نفس بکشم که وجودشان از توست!
و من برای زیستن و عاشقی فقط و فقط به یک دقیقه نیاز دارم، تا تو را ببینم، تو را بخوانم و تو را بخواهم!
اصلا به خیال من یلدا را بهر یافتن وجود تو آفریدند تا این یک دقیقه وسیلهای باشد برای به یاد آوردن هزاران یک دقیقهای که بیبهره به دست فراموشی سپرده شدهاست!
یلداتان قرمز به رنگ عشق خدا باد🫀🙂
✍️#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
امروز برای نوشتن قلمم را بدست نگرفتم؛ امروز برای یافتن کلمات به دریای پرتلاطم ذهنم نرفتم؛ امروز برای شروع از خودم نپرسیدم که چه بنویسم.
من امروز قلبم و وجودم را برای نوشتن به دست گرفتهام!
از تو و برای تو نوشتن کار سادهای نیست که بتوانم آن را با این نیمه جان انجام دهم.
میخواستم مثل همیشه بساط کلماتم را باز کنم و به بازی با آنها سرگرم شوم و تو را، قلب مهربانت را و دستان پرمهرت را به تحریر در آورم.
اما به راستی که من قطرهی آبی هستم که عزم گفتن از لذت باران دارد!
من در جستوجوی چیزی بودم که لایق وصف تو باشد، چیزی مانند مهربانی، دوست داشتن، صمیمیت، پاکی و....
خواستم مهربانی را انتخاب کنم.
اما نمیدانستم آن را چگونه در وصفت به کار ببرم.
مهربانی را به آن شبهایی ربط دهم که وقتی تب داشتم تا صبح مثل پروانه به دورم چرخیدی؟
یا روزهایی را که در برابر تمام بدیهایم صبورانه دست محبت بر سرم کشیدی؟
اصلا خودت بگو؛
از کدام مهربانیات بگویم؟
از کدام محبتت بگویم؟
از کدام دردت بگویم؟
اصلا چگونه از تو بگویم؟
چگونه توصیفت کنم؟
چگونه مهرت را جبران کنم؟
هیچ....
من در برابرت هیچ ندارم....
جز قلبم...
جز وجودی که آغشته به عشقت شدهاست....
جز دستانی که هنوز هم نیازمندت است....
جز دلی که هنوز هم بیقرارت است....
و امروز چون کودکی هستم که در این هیاهوی جهان گمشدهای دارد.
گمشدهای که برایش حاضرم جان دهم.
و آن گمشده چیزی نیست جز آغوش مادر
پس با جانم مینویسم که دوستت دارم!
روز فرشتههای زمینی مبارک🙂🫀🌱
✍️#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
#قابماندگار
تمام عکسهایی که از قدیم موندن سیاه و سفید هستن و امروز برای نشون دادن قدمت یا قدیمی بودن چیزی از قابهای سیاه و سفید استفاده میکنیم.
امروز من هم این عکس رو سیاه و سفید کردم چون الان دقیقا توی آیندهای هستم که گذشته آرزوم بود!
این قاب رو سیاه و سفید کردم که هروقت نگاهش کردم بدونم چی شد که این شد.
این قاب در کنار این زن، زنی که یه روزی ملاقات باهاش یه آرزوی شیرین بود، برام نشوندهندهی خواستن توانستن است!
این قاب، این روزهایی که گذشت، این خاطراتی که در کنار خانم #زهرا_اسعد_بلند_دوست برام رقم خورد، روایتگر سختیهایی هست که توی این راه کشیدم ولی باز محکم ایستادم.
این خاطرات برای من یادآور اولین جلسهای هست که با حضور آقایان آرامی، از افرادی که اردکان به امثالش نیازمند است و محمد شاکر، مردی که با تمام مشغلهی کاری خود باز هم از راه دور دلنگران آینده و فرهنگ اردکان است، مردی که این مدت لحظه به لحظه در کنارمان ایستاد، میافتم.
جلسهای که حتی خودم باورم نمیشد که همچون ایدهای را مطرح کردهام و بهراستی در حال جان گرفتن است.
اما دست تقدیر ما را به اینجا کشاند؛ جایی که در آن لحظههایمان را با حضور این نویسندهی درجه یک کشوری رقم میزنیم، جایی که دوست و همراهم زنی به نام #زهرا_اسعد_بلند_دوست شدهاست.
خلاصه بگویم، این قاب برایم یعنی، تلاش، یعنی هدف، یعنی ناامیدی ممنوع، یعنی جنگیدن با تمام سختیها با تمام حرفها....
و من آمدهام که برای آنچه میخواهم بجنگم و تا آخر قوی خواهم ایستاد!
✍️#هستیکمالی
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز در میدان دلم غوغایی به پاست!
امروز دیوارهای دلم را با قلم دلتنگی رنگ زدهاند!
امروز گرد تنهایی و یتیمی بر دلم پاشیدهاند!
در چنین روزی، تقدیر نامردانه دستش را به امضای حکم جداییمان برد!
و من امروز را به نامت و برایت اشک میریزم....
برای روزهای تنهاییت!
برای نگاههای مردانهات!
برای غیرت ایرانیات!
برای دل غمگینت!
برای دستان پرمهرت!
برای قلب پاکت!
و
برای حاج قاسمی که دیگر نداریم!
آری!
من از قاسمی میگویم که هیچگاه قامت خم نکرد!
همان سلیمانیای که نامش را با عطر بهشت نوشتهاند!
همان حاجی خودمان، همانی که هنوز پس از پنج سال روایت نیکی و خوبیاش به پایان نرسیدهاست!
همانی که دلم کمی از نگاهش را میخواهد!
مردی که دلم هوای لطفش را کردهاست!
همانی که دلم را با نامش آرام میکنم!
آری!
من چون کودکی حاج قاسم را میخواهم.
تا اینبار وقتی نفس میکشد خود را به مکتبش برسانم!
تا اینبار وقتی میتواند حرف بزند خود را برسانم تا شاید بتوانم نجوای عمو قاسمی که از مهربانیش میگویند را بشنوم!
تا اینبار قدر بودنش را بدانم!
اما گاهی زود دیر میشود......
اصلا بگذار نگویم من؛ ما یا اصلا بهتر بگویم یک ایران حاج قاسم را میخواهد!
✍️#هستیکمالی
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
در کارگاه آفرینش، آنگاه که برای آخرین بار دستان خدا را لمس میکردم و در آغوشش قدم میزدم، از ترسهایم برایش گفتم.
از قلبی که قرار بود در نبودش آکنده از غم شود.
از دلی که قرار بود از اندوه دوری او بشکند.
و از شیشهی عمری که در دستانم بود و من عزم شکستنش را داشتم.
فریاد دلتنگی در گوشش سر دادم.
اشک جدایی ریختم.
پای ماندن بر زمین کوبیدم.
اما او حرفش همان بود.....
باید میرفتم!
باید به همان جایی میرفتم که او میگفت!
میدانستم که هرچه بگوید به صلاح است.
اما من اولین و آخرین کسی نبودم که دلم نمیخواست از آغوشش رها شوم؛ من، شاید هم ما با او خودِ خودِ رویا را تجربه کردهبودیم!
پس با آخرین روزنهی وجودم از او طلب ماندن کردم.
میدانی چه گفت؟
خدای من از تو برایم سخن گفت....
از تویی که برای چشیدن طعم وجودت از رویای شیرینم دست کشیدم!
از تویی که خدا از مهربانیت میگفت؛ از قلبی که میگفت سرچشمهی مهربانیش در زمین است.
میدانی در آخرین لحظات، خدایم، همان خدایی که از نفسهای گرانبهایت میگفت، چگونه مرا به دیدارت فرستاد؟
او دستانم را گرفت و گفت:« برایت موجودی آفریدم که دستانش رنگ و بوی مرا دارد، هرگاه دلت برایم تنگ شد به آغوشش برو، دستانش را بگیر، او نماینده ایست از بهشت من!»
نام این موجود را پرسیدم.
خدا آرام در گوشم زمزمه کرد، پدر.....!
پدر، پدر، پدر
چه زیبا بود....
دلم کمی از هوای این مرد را میخواست!
کمی از هوای نفسهایش را!
کمی از مهرش را!
و من به امید دستان و مهر این مرد پا به دنیا گذاشتم.....
و من همچنان هر روز به امید نگاهش چشم میگشایم!
راست میگفت خدایم!
تو زیباترین موجود زندگیم هستی✨
روز مردان و پدران سرزمینم مبارک♥️
✍️#هستیکمالی
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
هدایت شده از کانال رسمی مدیریت آموزش و پرورش شهرستان اردکان
تقدیر از نائبقهرمانان والیبال دانشآموزی استان دختران
مدیر اداره آموزش و پرورش شهرستان اردکان طی نشستی از مقامآوران رشته والیبال مسابقات دانشآموزی سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳ در محل این اداره تقدیر بهعمل آورد.
در این نشست سیدعلیشاکر، مدیر آموزش و پرورش شهرستان اردکان، ضمن اشاره به سخن مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) از نقش اساسی و مهم ورزش در زندگی بیان کرد: «رهبر معظم انقلاب اسلامی راه سعادتمندی دنیا و آخرت را در سه کلمه خلاصه کردهاست و به ملت ایران دادهاست؛ تحصیل، تهذیب، ورزش»
وی در ادامه صحبتهای خود افزود: شما نوجوانان آیندهساز باید در کنار تحصیل و رشد علمی و معنوی خود، ورزش را نیز همانگونه که تاکنون گرامی داشتهاید در ادامه راه خود هم این امر مهم را جدی بگیرید.
در ادامه رضا هاتفی، کارشناس تربیتبدنی آموزش و پرورش، در پاسخ به سوال دغدغهمندان ورزشی شهرستان اردکان در رابطه با چگونگی برگزاری مسابقات کشوری امسال، گفت: با توجه به اینکه دستورالعمل مسابقات دیر به ما ارسال شده است و کمی تغییرات در روند کار هرساله بهوجود میآید، نه شهرستانها و نه حتی استان، برای برگزاری مسابقات در زمان کوتاه آمادگی ندارند و به همین دلیل اگر مسابقات کشوری برگزار بشود، از تمام شهرستانها برای تشکیل تیم استانی منتخب فرستاده میشود و به این ترتیب امید به برگزاری مسابقات کشوری است.
در پایان این نشست از تلاشها و زحمات دانشآموزان و مربیان که با صبر و عشق، آینده ورزش شهرستان را میسازند، تقدیر شد.
خبرنگاردانشآموز: #هستیکمالی
❇️ @PanaArdakanNews
خبرگزاری دانشآموزی پانا شهرستان اردکان
هدایت شده از پایگاه اطلاع رسانی اردکان خبر
برگزاری نشست مسئولین بیمارستان با اصحاب رسانهی شهرستان اردکان
در این نشست سید مصطفی سجادی نژاد، در آخرین روز از خدمت خود، با جمعی از اصحاب رسانهی اردکان از پروژهها و فعالیتهای وی بازدید کردند.
سجادینژاد در پاسخ به سوال خبرنگاران دربارهی سیستم سرمایشی و گرمایشی بیمارستان گفت: «پس از اینکه کار خود را شروع کردم بلافاصله برای رفع این مشکل با بودجهی دولتی برجهای خنککننده خریداری شد و تنها مشکلی که داشتیم این بود که در تابستان نمیتوانستیم آنها را عوض کنیم، اما بعد از تابستان سریع اقدام به جابجایی سیستمهای گرمایشی و سرمایشی کردیم و گفتهشده تا اسفند کار تعویض تمام است.»
در این دیدار سجادی نژاد با اشاره به اعتراضات مردم نسبت به اورژانس بیمارستان و کمبود پزشک گفت: «یک پزشک عمومی اضافه شدهاست و صحبتهایی هم شدهاست که در پنج ساعت شلوغی بیمارستان دیگر پزشکان با گرفتن اضافهکاری به کمک اورژانس بیایند و در تلاش هستیم که یک پزشک دیگر نیز افزوده شود اما در وزارت بهداشت استان یزد را از نظر پزشک عمومی غنی میدانند و به همین دلیل سایت برای درخواست پزشک بسته است اما با این حال در تلاش هستیم که یک پزشک عمومی دیگر هم اضافه شود.»
در ادامهی این نشست سیدمصطفی سجادی نژاد، برای حل مشکل بخش ام آر آی بیمارستان ضیایی گفت: «در ام آر آی برای افزایش سرعت باید کیفیت تصاویر کم شود که تعداد مریضان بیشتر شود، که ما به هیچ وجه قبول نکردیم چرا که ما اصلا ام آر آی اورژانسی نداریم، اما برای احترام به مردم صحبتهایی شدهاست و طرحهایی هم مطرح شدهاست که در دست اجرا میباشد و انشاالله این موضوع هم به زودی حل خواهد شد.»
در حاشیهی این نشست سجادی نژاد، در پاسخ به سوال خبرنگار #اردکانخبر در رابطه با مشکلات زنان در بیمارستان و حضور آقایان در بخشهای زنان و زایمان گفت: « یک طرحی به نام طرح انطباق وجود دارد که این طرح مبنا بر جدا بودن کامل زنان و مردان از هم در بیمارستانها میباشد که تنها در بعضی از بیمارستانهای تهران به طور کامل این طرح اجرا شدهاست و در استان یزد ما به دلیل قدیمی بودن معماری بیمارستانها و کمبود جا موفق به اجرای کامل این طرح نشدیم، اما تمام تلاش خود را کردهایم که این اتفاق بیفتد؛ در رابطه با مشکل بخش زنان و زایمان، ایستگاه پرستاری این بخش با بخش اطفال یکی هست و به همین دلیل پزشکان مرد بخش اطفال در رفت و آمد هستند که ما برای آرامش خاطر بانوان این رفت و آمد را فقط در شیفتهای صبح مجاز کردیم و برای خدمات هم بعضی از کارها مردانه است و تلاش کردیم تمام اینها با اطلاع قبلی انجام شود و برای استفاده از پرده برای جلوگیری از دید اقایان نسبت به بخشهایی که برای بانوان است، از هرگونه پردهای نمیتوانیم استفاده کنیم چراکه ممکن است عامل انتقال عفونت و بعضی از بیماریها باشد و به همین دلیل شرایط خاصی وجود دارد که ما با در نظر گرفتن همهی اینها تلاش کردیم که بهترین شرایط را برای مراجعین به ارمغان بیاوریم.»
وی در ادامهی صحبتهای خود افزود: «در اورژانس ما در طول ۲۴ ساعت، ۲ ساعت از شبانه روز از ساعت ۲۴ الی ۲ بامداد فقط یک پرستار داریم که کار هر دو طرف را انجام میدهد و در این ساعت تعداد مراجعین بسیار کم است و ما یک تابلو هم زدهایم که اگر واقعا کسی مشکل دارد در این ساعتها مراجعه نکند؛ و تا جایی که دست ما بود تلاش کردیم که جلوی این اتفاق را بگیریم ولی بخشی هم دست خود مردم است که باید رعایت کنند، چرا که بارها شاهد بودیم مریضها همراه مرد داشتند و با وجود اخطار پرستاران اما باز هم وارد بخش بانوان شدند.»
در پایان این دیدار جمعی از پزشکان و کادر بیمارستان از زحمات و تلاشهای دکتر سجادی نژاد تقدیر و تشکر به عملآوردند.
خبرنگار اردکان خبر: #هستیکمالی
🔸#اردکان_خبر🔸
@ardakankhabar
آرام چشمانم را باز میکنم.
خورشید چون دشمنی تندخو نورش را برچشمانم میتاپد.
دوباره چشمهایم را میبندم...
آن سکوت پرهیاهوترین پرسروصدای جهان بود!
دلم میخواست دست بردهان افکارم بگذارم تا دوباره به خواب شیرینم برگردم...
تا دوباره رویا ببینم...
رویای حضورت را....
رویای دستانت را....
کمی در خود میپیچم....
در افکارم....
در روحی که از بسته بودنِ دست و پایش مینالید.....
و دوباره در آغوش تختم ولو میشوم.
و باز هم تو....
تو، تو و تو....
از فکر کردن به تویی که تازه پیدایت کرده بودم، خسته نمیشدم.
به حرفهای آن دختر دربارهی تو فکر میکنم.
به قلب مهربانت، به چشمانی که نگاهش خدایی ست، به دعاهای خیرت و در آخر به نامردی هایی که به روح آسمانیت کردهام.
و باز در مقابلت رود خجالت از افکارم سرازیر میشود....
دوباره کلمات آن دختر که برای نجات روحم از مخمصهی کیوان مادی آمده بود را زیر زبان مزه مزه میکنم، همان کلماتی را که بوی عشق و محبت میداد.
گویی آن کلمات زنده بودند!
مهر داشتند!
عشق داشتند!
و من از صمیم قلب مطمئن بودم که این رنگ و بوی محبت سرچشمهاش از وجود توست!
ناگهان به یاد روزی افتادم که از تو برایم گفتند و عصارهی عشقت را در شیرهی جانم دمیدند.
همان روزی که نامت چون مهرهی فیروزه دست سرنوشتم را به سوی نیکبختی برد.
همان روزی که عاشقت شدم...
و من امروز دارم به حکم عاشقی با تو، در میدان دلم مجازات عشقت میشوم!
و امروز روز توست....
روزی که بلاخره در سحرگاهش من برای نوشتن مشق عشق جان میدهم و تو حکم عاشقیام را امضا میکنی!
آری...
امروز جمعه است.
و من در انتظار تو، چشم به آسمان دوختهام تا یار آسمانیام عزم پرواز به زمین تنگ ما کند.
و من امروز را با شوق بیشتری به انتظارت مینشینم؛ که شاید در شبانگاه امشب، نه در خیالم، بلکه در رکابت شیدا شوم!
امروز نرگسهای باغچه را از شیرهی جانم سیراب میکنم!
امروز دست بندههایت را با بند دلم پیوند میدهم.
امروز زمین خشک دلم را با اشک فراق تو آب میدهم!
آری من امروز اللّهُمَ عَجِل لِوَلیکَ الفَرَج هایم را با جانم فریاد میزنم!
تا شاید روز جمعهای بیاید که با صدای افکارم نه، بلکه با صدای هَل مَن یَنصُرانی تو چشم باز کنم و با قلب و روح و جانم فریاد یاریات را سر دهم و در مکتبت جام شهادتِ بنوشم.
الهی آمین
✍️#هستیکمالی
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
#معرفی_کتاب
کتاب #منبرمیگردم، به قلم فاطمه دولتی، روایتی ست از زندگی «زبیدهخاتون».
زنی که پس از ظلم فراوانِ همسر خود به مردم، عشق وی به نفرت تبدیل شدهاست!
همسر زبیده مردی ست که از ظلم و ستم به مردم مسلمان دست برنمیدارد و در آخر امام موسی کاظم(ع) را به شهادت میرساند.
این مرد، مردی ست به نام هارونالرشید.
و داستان، روایت زنی ست که دست به تغییر مسیر خود میزند!
در این کتاب همراه شوید با پیچ و خمهای این مسیر پرتلاطم!
مسیری که زبیده پایانش را سعادت میداند.
و پس از نفرت به هارون عشقی جدید پیدا میکند.
عشقی که سرچشمهاش از وجودش است.
لذت خواندن این کتاب را به خود هدیه دهید!🙂
✍️#هستیکمالی
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan