بسم الله الوکیل
"اشکستان (۳)"
"وقل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون..."
داغی نفسهایم کف دستم را میسوزاند. همرگ و پاتوق شدهاند شادی و غصهی من.
طلاب عزیز و متحیری که هر روز و ساعت و هرجایی جلویم را گرفتند و گفتند: استادجان ما رو رها نکنید. خیلی طفره رفتم از پذیرش، بهانهها آوردم، دلیلها تراشیدم، بعد مسافت و شلوغی ایام و فرصت کم هم نتوانست بهانهی مقبولی برای نرفتنم به جمع صمیمی و راحت طلاب جور کند..
مسئولان این دو گعده خود طلاب هستند، روز و شب توی چت و خصوصی به گردنت چنان حقی ایجاد میکنند که ندانی چطور عذر و بهانه برای کنار کشیدن پیدا کنی،
امیدی در دلشان و نوری در چشمانشان کیش و ماتت میکند. از جمع صمیمی شبهای خوابگاه میگویند، از ابتدای دیماه که با شور و شادی ولادت مادرمان فاطمه شروع کردیم تا پایان خرداد که با سوگ رئیسجمهور شهید عزیز تمامش نمودیم. هر چه بود گذشت، اساتید عزیزی که همراهیمان کردند، اساتید گرانقدر عابدی ، طالعی، نجف زاده، کریمیپور، قنادیان، اسماعیلی و دیگران عزیزی که دغدغه تنهایی و سوالات بیجواب شهرستانیها را داشتند. یک جلسه هم که در محضر بچههای حوزه پاکستان و خانم حسینی عزیز مسئول همیشه خندان و جهادی خوابگاه بودیم..
بچهها چنان از خاطرات این شبها برای روزانهها میگفتند که بالاخره آنها را هم تشویق به ایجاد این گعده صمیمی و پربرکت نمودند، از طراحی لوگو و پوستر، تا تبلیغات و یارگیری چهره به چهره و دویدن برای پذیرایی و اتاق و جلسات متناوب برای ساماندهی و فکری که دائما درگیر شده، همه و همه ماحصل تلاش فرزندان عزیزی بود که امیدی برای رفع شبهاتشان در ترمهای ۷ و ۸ ندارند، جز آنچه در کلاسهای کلامشان با اساتید کلام دیده بودند..
بگذریم اما چیزی که امروز دستم را بعد از مدتها به قلم برد برای نوشتن، ارائه یا کنفرانس یکی از همان بچههای پاتوقی خوابگاه بود که واقعا شگفتزدهام کرد، قند توی دلم آب شد و تاثیر شگرف پاتوق را دیدم.
الحمدلله رب العالمین، که هرچه بگویم از این سعادت و رشد و تعالی کم است، که ماحصل زحمات افراد زیادی بوده که پای کار و خالصانه دویدهاند، از زندگی زدهاند، حتی همسرجان خودم هم که شبهای شنبه ۱۱ به خانه میرسم، دیگر از دیروقت بودن و زمان چیزی نمیپرسد، بلکه از محتوا و سوال و جوابهای پاتوق میپرسد.
الهی شکر که شد باقیات الصالحاتی که البته ایدهی اولیهاش همان تالار آیینه خانم دکتر عزیزم اسماعیلی بود و تجربه موفق آنجا که مثل گل، ریشه دواند و تنومند شد..
امروز به افتخار فاطمه سرپاایستادیم و تشویقش کردیم، چنان جذبه استادی داشت که احساس کردم شاگرد کوچکی پای درسش هستم و از این همه بالندگی به خود و همهی همراهان و همدلان بالیدم..
باری جانم برایتان بگوید، بعد از جلسات صعب العبور اولیه که همان برونریزی یا با عرض پوزش استفراغ شبهات است، مسیر بعد از آن جلویمان روشن و پرنور است، وقتی که بچهها بیافتند در سرازیری تلاش و تقلا و کسب مهارت و علم..
اللهم ارزقنی علما و عملا و ایمانا و یقینا...
Dr_zdp53
1403\07\15
#پاتوق_کلامی_اعتقادی_سرنخ
#رفع_شبهات
#دغدغههایم
#جهادتبیین
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology