eitaa logo
کانال تبلیغی خانم عشقی
585 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
8.4هزار ویدیو
71 فایل
امیدوارم در کنار هم زمینه ساز ظهور باشیم ارتباط با مدیر @eshghi313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون فاطمی 🏴ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد ▪️ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم مامور برای خدمت زهرائیم ▪️روزی که تمام خلق حیران هستند ما منتظر شفاعت زهرائیم چادرت رابتکان روزی ما را بفرست ای که روزی دو عالم همه از چادر توست 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 @EEshghi
▪️صلی الله علیک ایتها الصدیقة الشهیدة یک‌باره آتش شعله زد عالم سراسر سوخت وقتی‌که پیش چشم مردم ناگهان در سوخت نامردمان مزد رسالت را عجب دادند از ظلمشان، بعد از نبی، قرآن و کوثر سوخت هم غنچه‌ای از بوستان فاطمه افتاد هم روح مابین دوپهلوی پیمبر سوخت شد سورۀ کوثر سراسر شعله‌ور از کین یعنی "فَصَلِّ" با "لِرَبِّک" سوخت "وَانْحَر" سوخت وقتی‌که آتش در سرای مرتضی افتاد گویی که قرآن هم از اول تا به آخر سوخت هم روی بانوی دو عالم شد کبود از ظلم هم در میان آتش از او موی و معجر سوخت در با لگد وا شد به‌پا شد محشر کبری روضه چه جان‌کاه است و کوتاه است: مادر سوخت زهرا سپاه مرتضی بود و علمدارش آری، علمداری که پیش میر لشکر سوخت در حملۀ ظلم و نفاق و لشکر شیطان افتاد از پا حیدر و محبوب داور سوخت هر بیت آتش دارد از این داغ عالم‌سوز از سوز آه فاطمه دیوان و دفتر سوخت ، ۱۳۹۹/۱۰/۲۶ @EEshghi
میهمان داریم، چه میهمانی 💢 آیین تشییع و تدفین پیکر مطهر شهدای گمنام ▪️پنج شنبه - شانزدهم دی ماه - ساعت 9:30صبح ▫️همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) ▪️مصلی امام خمینی(ره) شهرکرد پس از پایان آیین تشییع، سه تن از شهدای گرانقدر در مرکز فرهنگی دفاع مقدس و یک تن در حوزه علمیه خواهران تدفین خواهند شد. @EEshghi
Haftegi14001006[02].mp3
6.52M
🎙عشق یاسین است این یاسی که پرپر میکنی (روضه) 🔺بانوای: حاج میثم مطیعی @EEshghi 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم دوربین مداربسته از انتظار حاج‌قاسم در پشت دَرِ اتاق عمل جراحی نوه دوست شهیدش @EEshghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦انیمیشنی بسیار زیبا و سوزناک، که کلاغ های سیاه در آن استعاره از مردم مدینه هستند. 🔼حتما ببینید. 🏴آجرک الله یا بقیة الله فی مصیبة جدتک فاطمة الزهراء سلام الله علیها @EEshghi
پرده اول🍂🥀 کنار چادرِ روی زمین افتاده، نشسته و با چشم های مظلوم و مبهوت به مادر خیره شده... هنوز باورش نمی‌شود. مادر عمیق نفس می‌کشد. نه یکبار، نه دوبار... این نمی دانم چندمین بار است. چرا حالش سر جا نمی آید؟! حسنِ کوچک چند بار آب دهان فرو می دهد تا بغض را مهار کند و آخر سر با همان صدای بغض آلودی که تلاش می کند محکم هم باشد می‌گوید: _ بروم دنبال بابا؟! صدای قاطع مادر بلند بشود: نه... پلکی می‌زند و نگاهش را به تیله‌های سیاه و لرزان پسرکش می‌دوزد: چند دقیقه تحمل کن میوه دلم... خودمان می‌رویم... قلب مهربانِ حسن درحال مچاله شدن است. از گوشه چشمها بغض قطره قطره سرریز می کند. مادر از دیدن اشک‌های او بی تاب می شود و دست دراز می کند؛ اصلاً بیا دستم را بگیر برویم خانه جانِ مادر... حالم خوب است اشک ها را با سر آستین می‌گیرد و دست دراز می‌کند. فاطمه دستش را روی شانه نحیفش میگذارد اما به او تکیه نمی‌کند. دست دیگر را به دیوار می گیرد. سنگین و سخت، اما می ایستد. دستهای کوچک حسن خاک را از روی چادرش می‌تکاند. انگار نه انگار صلاه ظهر است. زیر تیغ آفتاب کوچه تاریک و محو شده. چند بار پلک می زند و به طرفین نگاه میکند. یادش نمی آید کجا ایستاده... صدای دردآلود حسن به کمکش می‌آید: مادر... بیا ... از این طرف... پرده دوم🥀🍂 نشسته و به مکعب مستطیل بزرگ گوشه حیاط خیره شده. دیروز آن را آورده اند و گذاشته‌اند آن گوشه. از آن خوشش نمی آید. شاید هم می‌ترسد. دیروز، بابا که آمد از او پرسید این چیست اما جوابی نداد. رو گرفت و رفت. زینب چند ثانیه بالای سرش ایستاد و به سیاهی داخل مکعب زل زد. حسن آمد و دستش را گرفت و برد داخل خانه. ولی از دیروز هر فرصتی پیدا می کند می ایستد و به آن خیره می شود. از حسین هم سوالی کرده اما او هم نمی دانسته آن جعبه بزرگ چیست. شاید هم نخواسته جواب زینب را بدهد. چندباری خواسته برود و از مادر سوال کند. اما مادر این روزها سخت حرف می‌زند. دلش نمی آید از او حرف بکشد. بابا از در وارد می شود و زینب جلو می دود. خودش را در آغوش بابا می‌اندازد: بابا... می‌شود این جعبه چوبی را از خانه ببری؟ دوستش ندارم... بابا به زینب نگاه نمی کند. آرام پیشانی اش را می بوسد اما به چشمهایش نگاه نمی‌کند. راه می افتد سمت خانه و آرام می گوید: مادرت گفته این باید اینجا باشد دخترم... صدایش مثل همیشه نیست صدایش قلب بی‌قرار زینب را نا آرام‌تر می کند. زینب می‌داند این جعبه چوبی تابوت است. فقط نمی خواهد به رو بیاورد... پرده سوم🥀🍂 با قدم های آهسته از مسجد به سمت خانه می روند. فقط صدای نعلین هاست که سکوت کوچه را می شکند. حسین از گوشه‌ی چشم به حسن خیره شده است می‌خواهد سوالی بپرسد اما صورت جدی و نگاه سنگین حسن نمی‌گذارد. این روزها خانه ماندن برایشان سخت شده اما دور ماندن از خانه هم ترسناک است. می ترسند از اینکه وقتی برگردند... به خانه که نزدیک می شوند صدای شیون وحشت به جانشان می‌ریزد. حسن می‌دود و حسین هم به دنبالش. چیزی نمانده سنگ زیر پا زمینش بزند. صدای دلش را میشنود و پشت هم زیر لب می گوید: اماه... وارد که می‌شود صدای گریه فضه خانه را برداشته روی صورت مادر، پارچه‌های سفید کشیده شده... زینب کوچک گوشه‌ای ایستاده؛ جرات نزدیک تر شدن ندارد. اول حسن خودش را به مادر می‌رساند. پارچه را کنار می‌زند. چشمهایش بسته است... گونه بر گونه‌اش می‌گذارد و صدا می‌زند. حسین اما آرام کنار پاهای مادر می نشیند گونه‌اش را به کف پای مادر می‌چسباند. هنوز گرم است... با بغض صدا می زند: کلمینی یا اماه... انا الحسین جوابی نمی گیرد. پرده چهارم🍂🥀 همه‌ی کارها را انجام داده. فاطمه را غسل داده، کفن کرده و درون تابوت گذاشته. با دست های خودش... بچه‌ها را آرام کرده، پاورچین و در سکوت تابوت بچه‌ها را تا مدفن النبی برده، خاک را به قدر قامت بانوی جوان خود کنده، جسد او را به دل خاک سپرده... و دقیقا همین جا دستهایش خسته شده... قوتش تمام شده.. آه دلش به آسمان رفته.. افتاده کنار گودی و اشک می ریزد. نمی‌تواند خاک بریزد روی امید و آرزویش. معلوم است که نمی تواند. به بهانه درددل با رسول الله، وداع را طولانی‌تر می‌کند. نمی‌خواهد برود. حق دارد. جایی برای رفتن ندارد. هر بار زخمی و خسته از هر جا رسیده، خانه ای که فاطمه در آن منتظر است را دق‌الباب کرده. حالا کجا میخواهد برود؟ از این به بعد چه کسی انتظار آمدن علی را می کشد؟! پرده پنجم♥️🍂 این رازی‌ست میان فاطمه و در و دیوار. شاهدی نیست. روایتی هم نیست.... @EEshghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات دختر سردار حاج قاسم سلیمانی خاطراتی بسیار شنیدنی👌😍 @EEshghi
مستند پرواز یک و بیست پنجشنبه ساعت ۱۵ شبکه یک تکرار روز جمعه ساعت ۱۳ شبکه سه حتما برنامه ریزی کنید که ببینید در مورد لحظه شهادت حاج قاسم و صحبت با فرزندان و ....😭😭😭   @EEshghi