رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و ششم
پدر پیراهن مشکیاش را از کمد بیرون کشید و ابراهیم هم به بیمارستان رفت تا باور کنم که مادر رفته و دیگر به خانه باز نمیگردد. چقدر به سلامتی مادرم دل بسته بودم و حالا چه راحت باید لباس عزایش را به تن میکردم. باز روی تخت افتادم و سرم را در بالشتی فرو میکردم که از باران اشکهای خونینم خیس شده و از لحظهای که خبر مرگ مادر را شنیده بودم، پناه گریههایم شده بود. از بیرون اتاق صدای افرادی را که برای عرض تسلیت به خانه پدر آمده بودند، میشنیدم و قدرت تکان خوردن نداشتم.
همه برای پذیرایی از اتاق بیرون رفته و من روی تختخواب اتاق زمان دختریام خزیده و از اینهمه بیکسیام ناله میزدم. پدر که هیچگاه همدم تنهایی هایم نبود، ابراهیم و محمد هم کمتر با من رابطه داشتند و عبدالله هم که گوش شنوای حرفهای دلم بود، بیش از تدارک مراسم نمیرسید. لعیا و عطیه هم با همه مهربانی نمیتوانستند مرهم زخمهای دلم باشند، هرچند آنها هم تمام مدت مشغول پذیرایی از میهمانان بودند و کمتر به سراغم میآمدند و تنها محبوب دل و مونس مویههای غریبانه قلبم، حالا به شعله تنفری تبدیل شده بود که هر لحظه از آتش خشمش میسوختم که چقدر مرا به شفای مادر امید داد و چقدر دلم را به بازگشت مادر به خانه خوش کرد و من چه راحت خبر مرگ مادر را در میان این همه امیدواری شنیدم و او فقط گریه کرد!
نمیدانم چقدر در آن حال تلخ و دردناک بودم که صدای اذان مغرب به گوشم رسید. با شنیدن نام خدا، گریه امانم نداد و بار دیگر شیشه شِکوههایم شکست. ملحفه تشک را با ناخنهایم چنگ میزدم و در فراق مادر جیغ میکشیدم که صدای ضجههایم بار دیگر همه را به اتاق کشاند. هر کس میخواست به چارهای آرامم کند و من دیگر معنی آرامش را نمیفهمیدم. هیچ کس نمیتوانست احساس مرا درک کند که من اگر اینهمه به شفای مادر دل نبسته و اینهمه دلم را به دعا و توسلهای کتاب مفاتیحالجنان خوش نکرده بودم، حالا اینهمه عذاب نمیکشیدم که من در میان آنهمه نذر و ذکر و ختم صلواتی که از شیعیان آموخته بودم، چقدر خودم را به اجابت نزدیک میدیدم که هر روز به امید بازگشت مادر، حیاط را آب و جارو میکردم، تخت خواب مادر را مرتب میچیدم، آشپزخانه را میشستم و حالا چطور میتوانستم باور کنم که دیگر مادری در میان نیست!
همه دور اتاق نشسته بودند، لعیا مدام پشتم را نوازش میداد تا نفسم بالا بیاید و عبدالله مقابلم نشسته و با هر زبانی و کلامی دلم را تسلا میداد تا سرانجام قدری قلبم آرام شد و برای گرفتن وضو از اتاق بیرون رفتم. حالا این نماز پس از مادر، مجال خوبی بود تا بیهیچ پردهای به درگاه پروردگارم گلایه کنم که چرا حاجتم را روا نکرد و چرا اجازه داد تا مجید دلم را بازی داده و اینهمه زجرم دهد!
#رمان
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز صبح خندان تر باش
آرام تر
مهربان تر
بخشنده تر
صبور تر و با گذشت تر
و حواست به نگاه خدا باشد
که چشمش به شايسته تَر شدن
و زیبا تر شدن روح توست...
سلام صبحتون بخیر
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
امروزسه شنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲
امروزهرکدوم ازاعضامحترم که تولدشه
تولدش مبارک باشه💐
ان شاالله تنتون سالم،عاقبتتون بخیر🎈🎉
🌏به کام
🎁هدیه بنده ده صلوات جهت حاجت روایی،عاقبت بخیری وسلامتی
🌸🌿🌸🌿
#تولد🎈
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
#تلاوت_قرآن_کریم
📖 صفحه ۱۱۲قرآن کریم
🔸 سوره مبارکه مائده
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
ترتیل ۱۱۲.mp3
1.3M
#تلاوت_قرآن_کریم
🔸ترتیل صفحه ۱۱۲قرآن کریم
🔸 سوره مبارکه مائده
🎙استادپرهیزگار
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان عبرت آموز کشاورز چینی
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
مستندشنود.mp3
14.39M
مستند صوتی شنود
روایت تجربه نزدیک به مرگ شخصی است با نام مستعار صادق که به دلیل شغلی که دارند (اطلاعات) نتوانستند در برنامه زندگی پس از زندگی حاضر شوند .
جلسه سوم
* ادامه داستان....
* واقعه دوم
* با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم
* جان هایی که قبض می شد را می دیدم
*چرا فرشته مرگ را پیر می دیدم.
* نحوه متفاوت قبض روح افراد
* حمدی که راننده برایم می خواند،را برایم ذخیره کردند.
* تصرف در عالم ماده،از مقامات شهدا
* حالتی شبیه اصحاب کهف را تجربه می کردم.
* واقعه سوم...
* اینقدر حقایق واقعی بود که هر بار گفتن آن، برایم سخت می شد.
* قهقهه ی شیطان را شنیدم
* در اتوبان دیدم که تا سقف ماشین زیر منجلاب است.
منبع : https://aminikhaah.ir
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توهم آگاهی مشکلی که خیلیامون داریم ولی متوجه نیستیم
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
یک فرد موفق کسی است که میتواند با آجرهایی که دیگران به سمت او پرتاب کردهاند، پایه و اساس محکمی برای خود بنا کند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز ۱۴۷(تلنگر آمیز)
سخنرانی نمک خدا
🎙استادرفیعی
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"صوت الشهدا ۱۱۹
در محضر شهدا🕊
شهید حسن باقری
کار برای خدا خستگی ندارد
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
کار فرهنگی که میگن یعنی این :
آقای نیما ثناگر ،دانشجو معلم ناحیه ۷مشهد با کادوهای دانش آموزان دبستان بی بی مریم قفلی که روز معلم به ایشان هدیه کرده بودند به ضمیمه حقوق خودش ، یک زندانی جرایم غیر عمد را آزاد کرد .
معلمی شغل نیست ، عشق است انسانیت است.
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
💢 اثر شکر
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 منْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ لَمْ يُحْرَمِ الزِّيَادَةَ
🔹 كسى كه توفيق شكرگزارى پيدا كند از فزونى نعمت محروم نخواهد شد.
📚 حکمت 135 نهج البلاغه
✍️ اين وعده الهى است كه عقل و خرد انسان نيز گواه بر آن است، شكرگزاران لياقت خود را با اين عمل براى فزونى نعمت ثابت مى كنند و خداوند حكيم كه هر كارش روى حساب و حكمت است به اين گونه افراد نعمت بيشترى مى بخشد.
👈 البته مى دانيم شكر حقيقى تنها شكر به زبان نيست بلكه مرحله مهم تر آن شكر عملى است و آن اين است كه از هر نعمتى در جاى خود استفاده كند و نعمت هاى الهى را وسيله عصيان و نافرمانى حق نسازد.
#نهجالبلاغه
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
حکمت ۱۳۵.mp3
3.46M
💠 شرح #نهج_البلاغه
🔸 حکمت 135
🎙 استاد محمدی شاهرودی
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
در آرامش ملکوتی شب ها
چه زیباست در پیشگاه معبودی بنشینیم
که به حکم حکمتش به روزهای ما پویایی بخشیده
و به لطف رحمتش به شب های ما آرامش و سکوت
21.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این انیمیشن زیبا رو به مناسبت ۱۷ شوال، سالروز نبرد تاریخی امیرالمؤمنین علی علیه السلام با عمروبن عبدود در جنگ خندق
برای فرزندانتون حتما پخش کنید...
مشاهده و دانلود با کیفیت بالا:
Roshangari.ir/video/66388
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||