فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســلام
🌸سلامی پر از حس زندگی
💓صبح زیباتون بخیر و نیکی
🌸 روزتون لبریز محبت
💓 پر از خیر وبرکت
🌸 پر از لبخند مهر
💓 و سرشار از لحظه های ناب
✒️ ★᭄ꦿ↬@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و هفتاد و نهم
نمیدانستم نوریه چه خوابی برایم دیده که هنوز پدر از سرِ کار برنگشته، اینچنین به خانه ما لشگرکشی کرده که مجید با صدایی گرفته آغاز کرد: «الهه جان! هر اتفاقی افتاد، تو دخالت نکن! تو که حرفی نزدی، من گناهکارم! پس نه از من دفاع کن، نه حرفی بزن! من خودم یه جوری با اینا کنار میام!» چشمان بیحالم را به سمت صورتش حرکت دادم و نگاهش کردم که به رویم خندید و با مهربانی همیشگیاش ادامه داد: «من میدونم الان چه حالی داری! میدونم چقدر نگرانی! ولی تو رو خدا فقط به حوریه فکر کن! میدونی که چقدر این استرس برای خودت و این بچه ضرر داره، پس تو رو خدا آروم باش!» و شنیدن همین جملات کوتاه و عاشقانه برایم بس بود تا پای دلم بلرزد و اشکم جاری شود که سرانگشت مجید، بیتاب پاک کردن جای پای این ناشکیبایی، روی گونهام دست کشید و با لحنی لبریز محبت سفارش کرد: «الهه جان! گریه نکن! امشب هم میگذره، حالا یخورده سخت، یخورده طولانی، ولی بلاخره میگذره!»
سپس صورتش به خنده دلگشایی باز شد و با شیطنتی شیرین ادامه داد: «اون روزی که قبول کردی با یه مرد شیعه ازدواج کنی، باید فکر اینجاش هم میکردی!» که چشمانش شبیه لحظات تنگ غروب ساحل، به رنگ غربت در آمد و زیر لب زمزمه کرد: «الهه جان! من قصد کرده بودم نوریه و بابا هر کاری بکنن، تحمل کنم و به خاطر تو و حوریه، نفس نکشم. ولی امشب نوریه یه چیزی گفت که دلم بدجوری سوخت. الهه! تو نمیدونی ما به حرم ائمهمون چه احساسی داریم! نمیدونی این حرمها چقدر برای ما عزیزن الهه! نمیدونی اون سالی که این حرومزادهها حرم سامرا رو منفجر کردن، ما چه حالی داشتیم و با چه عشقی دوباره این حرم ساخته شد! اونوقت یه دختر وهابی...» و دیگر نتوانست ادامه دهد که صدای توقف اتومبیل پدر، رنگ از صورت من ربود و آنچنان بدنم لرزید که مجید دستم را گرفت و با لحنی مردانه نهیب زد: «آروم باش الهه!» و چطور میتوانستم آرام باشم که حالا فقط نگاهم به در بود تا کِی به ضرب لگد پدر باز شود و ظاهراً باید ابتدا در دادگاه خانواده نوریه جواب پس میداد که خبری از آمدنش نشد و در عوض صدای داد و بیداد از طبقه پایین بلند شد.
تصور اینکه الان به پدر چه میگویند و چه حکمی برایش صادر میکنند، نه تنها در و دیوار قلبم که جریان خون در رگهایم را هم به تپش انداخته بود. هر دو دستم در میان دستان مجید پناه گرفته و گوشم به هیاهوی طبقه پایین بود که صداها بالا گرفته و به درستی متوجه نمیشدم چه میگویند. گاهی صدای پرخاشگریهای تند و زنانه نوریه بلند میشد و گاهی فریاد طلبکاری برادران نوریه در هم میپیچید و یکی دوبار هم صدای لرزان پدر را در آن میان میشنیدم که به مجید فحشهای رکیک میداد و با حالتی درمانده از نوریه و خانوادهاش عذرخواهی میکرد که بلاخره سر و صداها آرام گرفت و در عوض، صدای خشک و خشن پدر نوریه در خانه پیچید که به نظرم مخصوصاً با صدای بلند اتمامِ حجت میکرد تا به خیال خودش به گوش یاغیان طبقه بالا هم برسد: «عبدالرحمن! تو به من تعهد داده بودی که با هیچ شیعهای سر و کار نداشته باشی! اونوقت دامادت شیعه اس؟!!! من رو خر فرض کردی؟!!!» و باز ناله عذرخواهی ذلیلانه پدرم که جگرم را به عنوان دخترش آتش میزد که به چه بهایی اینطور خود را خوار این وهابیهای افراطی میکند و باز این پدر نوریه بود که حتی اجازه عذرخواهی هم به پدرم نمیداد و همچنان میتازید: «شرط عقد نوریه این بود که جواب سلام این رافضیها رو هم ندی، در حالیکه دامادت شیعه بود!!! تو شرط ضمن عقد رو رعایت نکردی، پس این عقد باطله!!! من امشب نوریه رو با خودم میبرم، تو هم همین فردا برو دنبال کارهای طلاق! دیگه همه چی بین ما تموم شد.
#رمان
✒️ ★᭄ꦿ↬@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313
#تلاوت_قرآن_کریم
🔸ترتیل صفحه ۱۵۸قرآن کریم
🔸 سوره مبارکه اعراف
🎙استادپرهیزگار
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
ترتیل ۱۵۸.mp3
1.21M
#تلاوت_قرآن_کریم
📖 صفحه ۱۵۸قرآن کریم
🔸 سوره مبارکه اعراف
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های عبرت آموز ۱۹۹(تلنگر آمیز)
ذکر کرامتی از امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
🎙مرحوم استاد فاطمی نیا
✒️ ★᭄ꦿ↬@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"صوت الشهدا ۱۶۶
در محضر شهدا🕊
وعده شهید مهدی باکری برای باز شدن راه کربلا
✒️ ★᭄ꦿ↬@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا کِی به تو از دور سلامی برسانم
جان بی تو به لب آمده ای پاره جانم..💔
✒️ ★᭄ꦿ↬@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313
نام و نام خانوادگی: دانشجوی شهید محمدعلی زمانی راد
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۷/۱
محل تولد: دزفول
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳
محل شهادت: جزیره مجنون ، عملیات بدر 🌷
محمدعلی گلی از گلهای سرسبد جلسات قرآن و مسجد بود ، انسانی وارسته و الگو و نمونه ای که تمام وجودش با اخلاص و تقوا عجین شده بود ، با حالتی متواضعانه و رویی گشاده حرف میزد، کلامی استوار و سخنی شیوا داشت، و با همه به خوبی صحبت میکرد و میگفت اسلام یعنی محبت و میگفت فدر این دوستی ها را بدانید و بیشتر مواظب اعمالتان باشید چون روز آخرت باید پاسخگو باشید .
بخشی از وصیتنامه شهید👇
تقاضای من از شما این است که پیوسته پیرو دین اسلام بوده و از خدا و دستورات قرآن غافل نباشید ، هرگز مباد سستی و کاهلی در بین شما که آفت عبادات است ، در سنگر به حق اسلام ، مساجد و جلسات قرآن حضور بیشتری داشته باشید و مطمئن باشید که بهترین مکان برای مبارزه با شیطان و نفس است. زیاد نماز بخوانید و بسیار وقتتان را در کنار قرآن بگذرانید و با خودتان کار کنیدکه مبارزه با نفس بس مشکل و پر زحمت است و نفس همانند اسب چموشی است که پیوسته میخواهد انسان را بر زمین بکوبد آنچنانکه دیگر توان بلند شدن را نداشته باشد ، بهترین راه رام کردن این نفس تقوی است.
شهید#محمدعلی_زمانی_راد🕊🌹
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکاری برای تعمیر فلش های خراب
روش دیگر هم استفاده از نرم افزار refuse برای فرمت فلش و رم های خراب هست که عمل تعمیر با فرمت صورت می گیرد.
سعی می کنم در پست های بعدی آموزشش رو بزارم براتون.
✒️ ★᭄ꦿ↬@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313
💢 لجاجت موجب سستى اندیشه
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْيَ.
🔹 لجاجت و ستيز، تدبير را دور مى كند.
📚 حکمت 179 نهج البلاغه
#نهج_البلاغه
✒️ ★᭄ꦿ↬@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313
حکمت۱۷۹.mp3
1.66M
💠 شرح #نهج_البلاغه
🔸 حکمت 179
🎙 استاد محمدی شاهرودی
✒️ ★᭄ꦿ↬@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313
حسینم...mp3
5.21M
ستون به ستون می روم
🎙حاج سید مجید بنی فاطمه
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
کانال ازغدیرتاظهور_313 1.mp3
13.66M
دعای توسل
🎙حاج مهدی سماواتی
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||