آن که امروز را از دست می دهد،فردا را نخواهد یافت؛
هیچ روزی از امروز با ارزشتر نیست.
سلام صبح بخیر
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
سلام مولا جانم ✋💞
صبحت بخیرای عزیزترازجانم 🌸🕊
🌷 شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد
🌾 خرّم آن سینه که در وصلِ شما می کوشد
🤲 بار الها ..همه یِ عمر سلامت دارش
💐 کوثری را که از آن آبِ بقا می جوشد.
#امام_زمان
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و شصت و نهم
نگاهی به دور و برش کرد و همچنانکه روی مبل مینشست، خندید و گفت: «ماشاءالله! چقدر خونهتون قشنگه!» و هر بار به بهانهای بر لفظ «خونهتون!» تأکید میکرد تا خیالمان از هر جهت راحت باشد. من و مجید گرچه به یاد تلخی و سختی اینهمه مصیبت همچنان غمزده بودیم، اما میخواستیم به روی خودمان نیاوریم و با خوشرویی تشکر میکردیم که سرش را پایین انداخت و با صدایی آهسته پاسخ داد: «ببینید بچهها! من دیشب هم بهتون گفتم، اینجا مال شماس! من که بهتون ندادم، هدیه موسیبیجعفر (علیهالسلام)! پس از من تشکر نکنید! این دو تا خونه هیچ وقت اجارهای و پولی نبوده! تو خونواده دست به دست میچرخیده، تا دیروز دست اون پسرم بود، از امروز دست شماس!» سپس به صورت مجید نگاه کرد و با حالتی پدرانه گفت: «پسرم! من همون دیشب به یه نظر که تو رو دیدم، فهمیدم اهل کار و زندگی هستی! خودتم که گفتی تو پالایشگاه کار میکردی، ولی فعلاً که با این وضعیت نمیتونی برگردی سر کارِت...» نمیدانستم چه میخواهد بگوید و میدیدم مجید هم منتظر نگاهش میکند که لبخندی زد و با مهربانی ادامه داد: «البته کارهای سبکتری هم هست که خیلی اذیتت نکنه، ولی اینجور که من میبینم باید فعلاً تو خونه استراحت کنی تا ان شاءالله بهتر شی!» سپس نگاهش را به زمین انداخت و همچنانکه به محاسن سپید و انبوهش دست میکشید، با ناراحتی زمزمه کرد: «من خودم یه مَردم! میدونم برای یه مرد هیچی سختتر از این نیس که مجبور بشه تو خونه بشینه! ولی توکلتون به خدا باشه! بلاخره خدا بندههاش رو به هر وسیلهای آزمایش میکنه!» از جدیت کلامش، قلبم به تپش افتاده و احساس میکردم مجید هم کمی مضطرب شده که دستش را به زیر عبایش بُرد، پاکتی از جیب پیراهنش درآورد، مقابل مجید روی میز گذاشت و فرصت نداد مجید حرفی بزند که به شوخی تَشر زد: «هیچی نگو! فقط اینو فعلاً داشته باش! هر وقت هم چیزی خواستی به خودم بگو!» زبان من و مجید بند آمده و نمیدانستیم چه پاسخی بدهیم که با گفتن «یا مولا علی!» از جایش بلند شد و دیگر نمیخواست بیش از این خجالت بکشیم که به سمت در رفت. من و مجید مثل اینکه از خواب پریده باشیم، تازه به خودمان آمدیم و سراسیمه از جا بلند شدیم. مجید به دنبالش رفت و در پاشنه در، دستش را گرفت: «حاج آقا! این چه کاریه؟» که با دست سرِ شانه مجید زد و با اخمی شیرین توبیخش کرد: «بازم که گفتی حاج آقا! به من بگو بابا!» و به سرعت از در بیرون رفت و همانطور که دستش را به چهار چوب گرفته بود تا دمپاییاش را بپوشد، سرش را به سمت من چرخاند و با مهربانی صدایم زد: «دخترم! داشت یادم میرفت! حاج خانم واسه شام براتون قلیه ماهی تدارک دیده! فراموش نشه که قلیه ماهیهای مامان خدیجه خوردن داره!» و وارد ایوان شد و به سمت خانه خودشان رفت. مجید در را بست و من با عجله پاکت را برداشتم و به سرعت درش را باز کردم. یک میلیون پول نقد که نگاه من و مجید را به خودش خیره کرد و با اینکه آسید احمد آنجا نبود، ولی هر دو غرق شرم و خجالت شدیم و مجید چقدر ناراحت شد. هر چند این بسته، نهایت لطف آسید احمد و نیاز ضروری زندگیمان بود، ولی مجید مردِ کار بود و از اینکه اینچنین مورد مرحمت قرار بگیرد، غرور مردانهاش میشکست و من بیش از او خجالت میکشیدم که میدانستم رفتار بیرحمانه پدر خودم ما را اینچنین محتاج کمک دیگران کرده و شوهر غیرتمندم را عذاب میدهد.
#رمان
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
🔻اهمیت دهه فاطمیه 🔻
در یکی از شب های دهه فاطمیه يكي از حاضرين در سفره شام مراسم ایام فاطمیه در بيت رهبری نقل كرده است كه :
سخنران آن شب مراسم، بعد از سخنراني در حسينيه امام خميني (ره) به هنگام صرف شام در محضر مقام معظم رهبري به ايشان عرضه داشته است:
«برخي گله ميكنند كه چرا حضرتعالي با اين كسالت جسمي، اين قدر براي مراسم وقت ميگذاريد و از اول تا آخر مجلس فاطميه و روضه را مينشينيد.»
معظمله نيز در جواب فرمودهاند:
«آنها نمي دانند؛ من رزق سال كشور را در شبهاي فاطمیه ميگيرم.»
#ایام_فاطمیه
#حضرت_زهرا(س)
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
مادر.mp3
8.58M
میم مثل مادر ❤️ ۱
تو باید بزرگ بشـی!
بزرگ، بزرگ، بزرگتـــر.....
این بود که بزرگترین بانویِ زمین؛
شُـــد مادرِ تو!
می تونی دستش و بگیری و باهاش تا خدا بری؟
#فاطمیه
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
هرڪس شبجمعه شھدا را یاد ڪند
شھدا او را نزد اباعبدالله یاد میڪند
یادشان ڪنیم با ذڪرصلوات
تا یادمان ڪنند☝️
بیاد #شهید_ابراهیم_همت💔
ابراهیم جان التماس دعا😔
#شهدا
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
بعضی از بزرگان توصیه میفرمودند: شب های جمعه سه مرتبه سوره توحید را برای امواتی که وارث ندارند، بخوانید. آنها ناامید هستند، امیدوار می شوند. خدای تعالی تو را ناامید نفرماید.🌱
#شب_جمعه
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
دعای شب جمعه🌱
یاسَلامُالْمؤمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبّرُ
الطّاهِرُ الْمُطَهَّرُ الْقادِرُ الْمُقْتَدِرُ یا مَنْ یُنادَی
مِنْ کلَّ فَجًّ عَمیقٍ بِألْسِنَهٍ شَتّی وَ لُغاتٍ
مُخْتَلفهٍ وَ حَوائِجَ أخْری یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ شَأنٍ؛
أنْتَ الّذی لا تُغَیَّرُکَ الأزْمِنَهُ وَ لا تُحیطُ بِکَ الْأمْکِنَهُ
وَ لا تأخُذُکَ نَوْمٌ وَ لا سِنَهٌ یَسَّرْلي مِنْ أمْری ما
أخافُ عُسْرَهُ وَ فَرَّجْ لي مَنْ أمْری ما أخافُ کَرْبَهُ وَ
سَهَّلْ لي مِنْ أمْریی ما أخافُ حُزْنَهُ سُبْحانَکَ
لا إلهَ ألاّ أنْتَ أنّی کُنْتُ مِنَالظّالِمینَ
عَمِلْتُ سُوءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلي،
إنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنوبَ إلا أنْتَ وَ اَلْحَمْدُللهِ رَبَّ
الْعالمین وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إلاّ بِالله الْعَليّ
الْعظیم وَ صَلَّ الله عَلي نَبِیَّه مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً.
#دعای_شب_جمعه
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
هم اکنون
پخش زنده
💠 هم اکنون محفل انس با قرآن کریم در شبستان کربلای مسجد مقدس جمکران در حال برگزاری است
🌐 لینک پخش زنده (با ترافیک رایگان)
http://B2n.ir/q11494
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای عهدهدار مردم بیدست و پا
آغوش تو پناه دل خستهها
حسین جانم...
#شب_جمعه شب زیارتی