eitaa logo
اِحیاء🏴
1.4هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
7.7هزار ویدیو
163 فایل
[بسم‌رب‌الحسین..🫀] ꧇ السلآم‌علیڪ‌یاابا‌عَبداللّٰه🖐🏻..! باحُسیـن‹؏› می‌شَودتـا‌آسمـان بی‌بـٰال،پروآز‌کـرد(:🤍🕊 ꧇ بھ‌وقتِ1401/06/31⏳ ꧇ ﴿ڪانال‌وقف‌ِمادرمون‌زهراۜسٺ🫀🙂﴾ . خادم الزهرا👇 @yafatemehzahra_313
مشاهده در ایتا
دانلود
ترتیل صفحه ۲۱۱ترتیل۲۱۱.mp3
زمان: حجم: 3.49M
🔸ترتیل صفحه ۲۱۱قرآن کریم 🔸 سوره مبارکه یونس 🎙استادپرهیزگار ◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
بھم گفت: اگھ‌ بدونـے امام زمانت چقدر دلش‌تنگ‌شدھ‌‌برات؛ازخجالت‌آب‌میشـے.. [💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۷۰ حق با مریم بود. پویان هم مثل افشین بود.ولی فاطمه میتونست گذشته ی افشین رو فراموش کنه چون دیده تغییر کرده. مریم شاید چون هنوز تغییرات پویان رو ندیده،نمیتونه. خداحافظی کرد و رفت. بعد از شیفت کاری با ماشین خودش به خونه میرفت.کنار خیابان پویان رو دید. فکری به ذهنش رسید.نزدیکش توقف کرد و سلام کرد. -عجله دارید؟ -نه،امری دارید بفرمایید. -اگه وقت دارید جایی بریم. -بسیار خب.درخدمتم. -جناب سلطانی،لطف کنید عقب بشینید. پویان هم عقب نشست. مدتی گذشت.رو به روی داروخانه توقف کرد.گوشی همراهش رو برداشت و تماس گرفت. -سلام.جلوی در هستم،بیا. دو دقیقه بعد مریم از داروخانه بیرون اومد.مریم تو داروخانه کار میکرد.فاطمه بیشتر روزها میرفت دنبالش و باهم برمیگشتن خونه. پویان تا مریم رو دید،گفت: -خانم نادری!! ایشون که.. مریم متوجه نشد کسی عقب نشسته. سوار شد و گفت: _سلام،چه عجب یه بار به موقع از بیمارستان اومدی؟! شایدم بیرونت کردن،آره؟!! -سلام.. به صندلی عقب اشاره کرد و گفت: _مهمان داریم. مریم با تعجب به پشت سرش نگاه کرد. پویان سلام کرد.مریم جواب سلام شو داد ولی نشناختش.فاطمه حرکت کرد و گفت: _داشتم میومدم،ایشون رو اتفاقی دیدم. مریم گفت: _میگفتی مهمان داری،من مزاحم نمیشدم. خودم میرفتم. -راستش مریم جان،ایشون قبلا از من خواستن که درموردشون باهات صحبت کنم.منم مختصر بهت گفته بودم،یادته که. مریم جاخورد و با تعجب به فاطمه نگاه کرد.فاطمه گفت: _ایشون آقای پویان سلطانی هستن. تعجب مریم بیشتر شد.فکر کرد اشتباه دیده.برگشت سمت عقب و دوباره به پویان نگاهی کرد.پویان سرش پایین بود و به مریم نگاه هم نمیکرد.دوباره با اخم به فاطمه نگاه کرد. فاطمه بی توجه به اخم مریم به پویان گفت: _آقای سلطانی،من درمورد شما با خانم مروت صحبت کردم.ایشون اجمالا در جریان هستن.ولی مواردی رو گفتن که منم تا حدی بهشون حق میدم...درواقع ایشون بخاطر گذشته ی شما مکدر هستن. البته من بهشون گفتم شما خیلی تغییر کردید ولی چون شما رو ندیده بودن،باور نکردن. رو به مریم گفت: -حالا که دیدی باور کردی؟ مریم با دلخوری گفت: -این گذشته رو پاک نمیکنه؟ -خدا گذشته رو پاک میکنه،وقتی بنده ای توبه میکنه. مریم عصبانی به فاطمه نگاه میکرد و به پویان گفت: _آقای سلطانی،فاطمه ادعا میکنه شما بخاطر من برگشتید ایران،درسته؟ پویان مکثی کرد و گفت: -درسته. مریم خیلی جاخورد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» [💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"صوت الشهدا ۲۱۷ در محضر شهدا🕊 اعتقاد کامل و راسخ از نگاه شهید [💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یہ‌بندھ‌خدایۍ‌مدام‌میگفت: اللّٰھم‌ارزقنۍٰ‌توفیق‌الشھادت عزیز‌من‌! نمیگم‌نگو‌! ولۍ‌خودمونیم،توڪہ‌اینو‌میگۍ، زندگیت‌دقیقاً‌چہ‌مدلۍ‌داره‌صرف‌میشہ!؟ ڪجاها‌دارۍ‌خودت‌رو‌صرف‌میڪنۍ؟ اگہ‌تونستۍ‌ یہ‌جواب‌شیڪِ‌خداپسندانہ‌ بہ‌این‌دوتا‌سوال‌بدۍ اونوقت‌برو‌دعا‌ڪن‌شھید‌بشۍ: ))) برادر‌من‌خواهر‌من سخن‌حاج‌قاسمو‌حڪ‌ڪن‌تو‌ذهنت! «شرط‌شھید‌شدن‌شهید‌بودن‌است» از‌همین‌الان‌شرو؏‌ڪن🌺❤️‍🔥 [💜@EHYYA313🌸]
.. خیلۍازشهدامدافع‌حرم یا شهداۍدفاع‌مقدس‌تو وصیت‌نامشون‌ازحجاب نوشتند.. نوشتندڪہ‌حجاب‌رو رعایت ڪنید..(: حجاب‌خوبیش‌براخودمونہ‌هاا اصلامیدونۍحجاب‌چۍمیگہ؟! میگہ،هرڪسۍ،هرچشمۍ،هرفردۍ حق‌اینولیاقت‌اینونداره‌ڪہ زیبایۍشماروببینہ.. پس‌با حجابت‌خودتو‌اونقدر‌ارزشمند‌نشون‌بده تاڪسۍنتونہ‌نگاه‌چپ بھت نندازه‌.. :) [💜@EHYYA313🌸]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های عبرت آموز ۲۵۳(تلنگر آمیز) ماجرای عجیب دزدی که امام حسین علیه السلام رو دید _ [💜@EHYYA313🌸]
1.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸نگاه ساده ای داشته ☕️باشید تا عطر 🌸دل انگیز مهربانی ☕️در وجودتون شکوفا شود 🌸و تپش عشق ☕️وجودتون را زیبا کنـد عصرتون بخیر ☕️ لحظاتتون شاد و پراز آرامش 🌸 [💜@EHYYA313🌸]