دکتر مهدی یار (آموزشی)
📚 کتاب آقا روح الله 📝 بخش سوم (صفحه ۳۶) ✅روح الله شاهد استبداد صغیر 🔷روح الله هنوز چهار ساله نشده
📚 کتاب آقا روح الله
📝 بخش چهارم(صفحه ۴۱)
🔻هولوکاست ایرانی!
🔷ایام نوجوانی سید روح الله مقارن با سال های جنگ جهانی اول(۱۲۹۳-۱۲۹۷ بود)، او این دوران را به تلخی پشت سر گذاشت.
🔷مدتی بعد از آغاز جنگ، با وجود اعلام بی طرفی ایران، انگلیسی ها از جنوب، و روس ها از شمال، به ایران حمله کردند. انگلیس بندر بوشهر را اشغال کرده و روسیه نیز تا نزدیکی تهران پیش آمد...روح الله ۱۴ ساله بود و برای اولین بار شخصیت های مثل آیت الله مدرس را نزدیک می دید. در خمین گروه های مسلح، با کمک نزدیک به ۵۰۰ سوار کمره ای با ۱۵۰۰ نظامی روس جنگیدند.
🔷سید روح الله می گوید: من هر دو جنگ بین المللی را یادم هست... من کوچک بودم لکن مدرسه می رفتم و سربازهای شوروی را در همان مرکزی که ما داشتیم، در خمین من آنجا آن ها را میدیدم و مورد تاخت و تاز واقع شدیم.
🔷با حضور روس ها در خمین، قحطی همه گیر شده بود و نیروهای روس برای تامین مواد خود، آذوقه مردم را از آنها میگرفتند. روح الله با چشم های خود می دید که مردم به گوشت اسب های مرده نیز رحم نمی کنند. به خاطر اجساد باقی مانده از جنگ، وبا در منطقه فراگیر شده بود و نیروهای روس نیز همه ماست های مردم را که گویا بهترین داروی وبا بود را استفاده می کردند. خانه پدری امام نیز از این بیماری مستثنی نماند و در ابتدا عمه روح الله و مدتی بعد مادرش با وبا درگذشتند و روح الله در ۱۵ سالگی از نعمت وجود عمه و مادر نیز محروم شد...
ادامه دارد...
#حافظه_تاریخی
کانال مختص آموزش جنگ شناختی
https://eitaa.com/joinchat/3755672144C354485b7a1
دکتر مهدی یار (آموزشی)
📚 کتاب آقا روح الله 📝 بخش چهارم(صفحه ۴۱) 🔻هولوکاست ایرانی! 🔷ایام نوجوانی سید روح الله مقارن با سا
📚 کتاب آقا روح الله
📝 بخش پنجم(صفحه ۴۴)
◀️من هم تفنگ داشتم...
🔷سید روح الله از همان هفت یا هشت سالگی وقتی به منزل می آمد، با تفنگ کلنجار می رفت. برادر بزرگتر میگفت، برای تو زود است. بگذار زمین، خطرناک است. اما او میگفت: نه میخواهم ببینم چیست؟ او از سن ده دوازده سالگی تیرانداز بسیار خوبی شده بود. اسبی داشت که بر آن سوار میشد و تفنگ خود را نیز برمیداشت و به تمرین تیراندازی می رفت. با تفنگ شکاری اش معمولا هدف مستقیم را میزد.
🔷او در سن ۱۵ الی ۱۶ سالگی بود که هجوم لرهای زلقی به روستاهای کمره، سلطان آباد (اراک) و گلپایگان، امنیت ولایت اراک را سخت به مخاطره افکند. این حملات مقابله مردمی را به دنبال داشت. امام در کوران حوادث آخر سال های عمرش، تجربیات ایام نوجوانی را برای جوانان بازگو میکرد:
🔷همه این شلوغی ها که میبینید ما شاهدش بودیم... این حدود قم و کاشان، دست نایب حسین کاشی بود. نایب حسین و پسرش. به آن حدود ما حمله می کردند. یک دفعه هم آمدند یک محله ای از خمین را گرفتند. من در عین حالی که تقریبا شاید اوایل بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما، و این ها میخواستند هجوم کنند و غارت کنند آنجا می رفتیم سنگرها را سرکشی میکردیم، این ها از چی ما را می ترسانند؟ ما برایمان مطرح نیست این امور، ما شیعه آن ها هستیم که بچه های کودکشان را فدا کردند برای اسلام...
ادامه دارد...
#حافظه_تاریخی
کانال مختص آموزش جنگ شناختی
https://eitaa.com/joinchat/3755672144C354485b7a1
دکتر مهدی یار (آموزشی)
📚 کتاب آقا روح الله 📝 بخش پنجم(صفحه ۴۴) ◀️من هم تفنگ داشتم... 🔷سید روح الله از همان هفت یا هشت سا
📚 کتاب آقا روح الله
📝 بخش ششم(صفحه ۴۶)
🔷سید روح الله که آخرین فرزند و عزیز دردانه خانه بود، ۴ سال بیشتر نداشت که بهترین اسب خانه را به او دادند و دایه اش ننه خاور، که سوارکار قابلی بود به کمک همسرش به او سوارکاری می آموختند.
او از کودکی جست و خیز زیادی داشت. رشید و درشت هم بود و بزرگتر از سنش به نظر می رسید. پرشش خیلی زیاد بود و درمیان هم سالان از بهترین دونده ها به حساب می آمد. در پرش طول و ارتفاع هم تمرین داشت و دو دست و یک پا و بیش از ده جای سر و چند جای پیشانی اش، در اثر پرش از ارتفاع شکسته بود...
🔷در محله سبزی کاران خمین بچه ها از ترس سید روح الله جرات اینکه فحش بدهند و یا لاتی کری دربیاورند را نداشتند. سید روح الله همیشه با وقار بود و یک کلمه نامربوط از دهانش خارج نمیشد.
🔷در یکی از روزهای سرد زمستان، روزی دو قلچماق مست را مشاهده کرد که توبره پیرمردی نمک فروش را روی یخ های کوچه خالی کرده بودند تا در تلو تلو خوردن های مستی، سر نخورند. هنگام خالی کردن توبره دوم، روح الله که ظلم را تاب نمی آورد با یکی از آن ها درگیر شده و مچ او را چنان پیچاند که فریاد او بلند شد و فرد دوم نیز پا به فرار گذاشت.
ادامه دارد...
#حافظه_تاریخی
کانال مختص آموزش جنگ شناختی
https://eitaa.com/joinchat/3755672144C354485b7a1
دکتر مهدی یار (آموزشی)
📚 کتاب آقا روح الله 📝 بخش ششم(صفحه ۴۶) 🔷سید روح الله که آخرین فرزند و عزیز دردانه خانه بود، ۴ سال
📚 کتاب آقا روح الله
📝 بخش هفتم(صفحه ۵۰)، هجرت به اراک
🔷روح الله در همان منزل کودکی، از حدود۷ سالگی خواندن و نوشتن را به کمک معلم خانوادگی خود آموخت. بعد از آن به مکتب خانه رفت و در آنجا درس های قرآن و کتاب های چون گلستان و بوستان سعدی را خواند. در مکتب خانه بچه ها هر روز تقریبا نیم جز از قرآن را تمرین میکردند و او در همان هفت سالگی کل قرآن را آموخت.
🔷با اتمام دوران مکتب خانه، در ۹ سالکی وارد مدارس جدید آن زمان که به سبک مدارس فرانسوی بود فرستاده شد و در آنجا دروس حساب، ادبیات و تعلیمات دینی را آموخت. سید روح الله که از خاندانی اهل علم بود، با اتمام تحصیلات فارسی آن روز، در ۱۵ سالگی شروع به تحصیل دروس حوزوی کرد.
🔷سید روح الله در سال ۱۲۹۹ در حالی که قریب به ۱۹ ساله بود، تصمیم داشت همچون پدر و برادر خود به اصفهان برود و در انجا ادامه تحصیل دهد اما آوازه شیخ عبدالکریم حائری یزدی که بسیاری از علما را به اراک کشانده بود، وی را منصرف ساخت و او عازم اراک شد.
ادامه دارد...
#حافظه_تاریخی
کانال مختص آموزش جنگ شناختی
https://eitaa.com/joinchat/3755672144C354485b7a1