روایتی از امام سجاد علیهالسلام در خصوص جداشدن دو دست حضرت عباس علیهالسلام🥺😭
🔹متن عربی :
« .. قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ يَعْنِي ابْنَ عَلِيٍّ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ..»
🔸ترجمه فارسی:
« .. رحمت خدا بر عباس بن علی ؛ که ایثار کرد و آزمایشش را پس داد و جانش را فدای برادرش (حسین ع) نمود تا جایی که دو دستش در این راه قطع شد ...😭😭
📚منابع:
#الخصال ؛ الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 68
#الأمالي ؛ الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 548
#بحارالأنوار ؛ طبع مؤسسةالوفاء ؛ العلامة المجلسي جلد : 22 صفحه 274 .. و جلد 44 صفحه 298
« آن سوی تاریخ🔍📜 »
https://eitaa.com/joinchat/664404026C8962097bde
📜 متن معروف روضه شهادت حضرت ابالفضل علیه السلام.
🔹متن عربی
📚علامه مجلسی در کتاب شریف #بحارالانوار ج ۴۵ ص ۴۱و۴۲ می نویسد:
وفي بعض تأليفات أصحابنا أن العباس لما رأى وحدته عليه السلام أتى أخاه وقال يا أخي هل من رخصة فبكى الحسين عليه السلام بكاء شديدا ثم قال يا أخي أنت صاحب لوائي وإذا مضيت تفرق عسكري فقال العباس قد ضاق صدري وسئمت من الحياة وأريد أن أطلب ثأري من هؤلاء المنافقين.
فقال الحسين عليه السلام فاطلب لهؤلاء الأطفال قليلا من الماء فذهب العباس ووعظهم وحذرهم فلم ينفعهم فرجع إلى أخيه فأخبره فسمع الأطفال ينادون العطش العطش فركب فرسه وأخذ رمحه والقربة وقصد نحو الفرات فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلين بالفرات ورموه بالنبال فكشفهم وقتل منهم على ما روي ثمانين رجلا حتى دخل الماء.
فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسين وأهل بيته فرمى الماء وملأ القربة وحملها على كتفه الأيمن وتوجه نحو الخيمة فقطعوا عليه
الطريق وأحاطوا به من كل جانب فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على يده اليمنى فقطعها فحمل القربة على كتفه الأيسر فضربه نوفل فقطع يده اليسرى من الزند فحمل القربة بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربة وأريق ماؤها ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره فانقلب عن فرسه وصاح إلى أخيه الحسين أدركني فلما أتاه رآه صريعا فبكى وحمله إلى الخيمة
🔸ترجمه فارسی:
عباس علیهالسلام وقتی تنهایی خودش را در میانه میدان دید ، نزد برادرش (حسین ع) رفت و گفت ای برادر رخصت میدان می دهی؟ امام حسین علیهالسلام با این پرسش سخت گریست و گفت: ای برادر! تو پرچمدار سپاه من هستی و اگر بروی لشگر من متفرق خواهند شد!
عباس گفت : سینه ام تنگ شده و دل از زندگی بریدهام و میخواهم انتقام خودم را از این جماعت مناقق بگیرم!
اما حسین گفت: پس برو و برای این کودکان اندکی آب بیاور!
سپس عباس رفت و لشگریان مقابل را موعظه کرده و آنها را از عاقبت اعمالشان بر حذر داشت اما این مواعظ نیز سودی به حال آنها نداشت و عباس به سوی برادرش برگشت و او را در جریان گفتگو ها قرار داد و آن هنگام صدای کودکان را شنید که فریاد العطش سر می دادند!! پس سوار بر اسب شد و به سمت فرات حرکت کرد ؛ پس از رسیدن ، چهار هزار نفر از نگهبانان فرات او را از هر طرف احاطه کرده و تیر به سمتش پرتاب کردند ؛ وی در این پیکار ، بر اساس آنچه نقل شده ، هشتاد نفر را به درک واصل کرد تا اینکه توانست بر سر آب برسد ؛ در آن هنگام وقتی خواست جرعهای آب بنوشد به یاد تشنگی حسین و خانواده اش افتاد ، و آب را رها کرد! و مشک را پر از آب نموده و به دست راستش گرفت و به سمت خیمه حرکت کرد که ناگهان راهش را بستند و او را از هر طرف محاصره نمودند! عباس با همان وضعیت با آنها وارد جنگ شد تا اینکه نوفل بن ازرق بر دست راست وی ضربهای زد و آن را قطع نمود ؛ عباس مشک آب را به دست چپ گرفت ، نوفل ضربهای دیگر بر دست چپ وی وارد ساخت و آن را از ساعد جدا کرد ؛ عباس مشک آب را به دندان گرفت که ناگهان تیری آمد و به مشک آب اصابت کرد و آب مشک ریخته شد!! سپس تیر دیگر آمد و به سینه عباس اصابت کرد ، و از اسب به زمین افتاد و برادرش حسین ع را صدا زد: مرا دریاب! وقتی امام حسین ع به نزد عباس آمد پیکر بدون جان وی را مشاهده کرد و گریست و پیکر او را به سمت خیمه برد ...
« آن سوی تاریخ🔍📜 »
https://eitaa.com/joinchat/664404026C8962097bde