🔰 اگر جوانمردی چنین باشد، سگهاى مدينه نيز مروّت دارند!
📜 روزی شقيق بلخى نزد امام صادق عليهالسلام آمد و از ایشان درباره فتوّت پرسيد. امام (ع) فرمود: «تو [خود] چه مىگويى؟» شقيق گفت: اگر نعمتی به ما عطا شود، شكر مىگزاريم و اگر از ما دريغ گردد، شكيبايى مىورزيم. امام صادق عليهالسلام فرمود: «[اگر چنین باشد] پس سگهاى مدينه نيز بر همین سبک و سیاق زندگی میکنند! [چراکه به سگ نعمت بدهی، تشکر میکند، دم تکان میدهد؛ اگر ندهی هم صبر میکند و صاحبش را گاز نمیگیرد]» شقيق گفت: اى پسر دختر پيامبر خدا! به نظر شما فتوّت چيست؟ حضرت (ع) فرمود: «اگر به ما عطا شود، ايثار مىكنيم و اگر از ما دريغ گردد، شكر مىگزاريم».
🏷 الكِلابُ عِندَنا بِالمَدينَةِ تَفعَلُ كَذلِكَ!
📚 الرسالة القشیریة، ص ۳۴۱؛ شرح نهجالبلاغة (إبنأبيالحدید)، ج ۱۱، ص ۲۱۷
@Ebar_ir | عِبَر
📜 روضهخوانی که دشمن اهلبیت (ع) را هم به گریه انداخته بود...
▪️در نقلها آمده است: حضرت امالبنين سلاماللهعلیها، همواره به بقيع مىرفت و در آن جا، محزونترين و سوزناکترين مرثيهسرايىها را براى شهدای کربلا مىنمود. مردم نزد او گِرد مىآمدند و به آن مرثيهها گوش مىدادند و قلبشان آتش میگرفت. مروانبنحکم (والی مدینه و از دشمنان اهلبیت (ع)) هم از جمله كسانى بود كه به بقيع میرفت. او به مرثيههای اُمّالبنين سلاماللهعلیها، گوش فرا مىداد و گریه میکرد. [۱]
▪️در روایتی دیگر از وجود امام صادق علیهالسلام نیز آمده: بر حسین علیهالسلام پنج سال گریسته شد. امّ جعفر کلابی (امّالبنین)، برای حسین علیهالسلام مرثیه میسرایید و میگریست [شما بخوانید حماسهآفرینی میکرد] تا این که چشمانش #نابینا شد. مروان، حاکم مدینه، به صورت ناشناس میآمد و پشتِ در میایستاد و به گریه و مرثیهسرایی او گوش میداد. [۲]
📘 [۱] مقاتل الطالبیین، ص۹۰
📘 [۲] ترتيب الأمالي الخميسية (للشجری)، ج۱، ص۲۳۰
@Ebar_ir | عِبَر
📜 اختلاف «میمون و مسافر»!
🔹احمدبنمحمدبنعیسى مىگوید: من به مدینه خدمت امام جواد (ع) رفتم و در محضرش وارد شدم. نزد خود گفتم خوب است نام زکریابنآدماشعری (از اصحاب و وکلای ائمه (ع) در قم) را ببرم تا حضرت از او دلجویى کرده، برایش دعا کند. پس از آن به خود آمده گفتم: من چه کسى هستم که چنین جسارتى نمایم او خود به آنچه مىکند داناتر است! آنگاه دیدم امام جواد (ع) رو به من کرد و فرمود: «اى ابوعلى، درباره فردى مثل ابویحیى (زکریاى قمى) شکى به دل خود راه مده و به تندى برخورد نکن، او در پیشگاه پدرم و سپس نزد من خدمتهاى بسیارى کرده و مقام و منزلتى والا نزد پدرم و من داشته است ولى من به اموالى که نزد اوست احتیاج دارم و او آنها را نفرستاده است».
🔹به امام (ع) عرض کردم: فدایت شوم، زکریا اموال را براى شما خواهد فرستاد و به من گفت: اگر به آن حضرت رسیدى، ایشان را آگاه کن که آنچه مانع از فرستادن اموال است، اختلاف بین «میمون و مسافر» است. سپس امام (ع) فرمود: نامه من را به زکریا برسان و به او سفارش کن تا آن اموال را براى من بفرستد. من نامه حضرت را به زکریابنآدم رساندم و او نیز مال را فرستاد. [۱]
🏷 این سخنان ارزنده امام جواد (ع)، دربردارنده و بیانگر عظمت و بزرگى زکریابنآدم است و چندان نیازى به توضیح ندارد اما آنچه قابل توضیح است اینکه منظور از «اختلاف میمون و مسافر» همان اختلافاتى است که درباره امامت آن حضرت بین شیعیان بوجود آمده بود. [۲] البته احتمال دارد این تعبیر کنایی، اشاره به درگیرىهاى طرفداران امین و مأمون باشد، که سبب ناامنى راهها بوده است. گزارش فوق بهخوبى نشان مىدهد که زکریا پس از امام رضا (ع) نماینده امام جواد (ع) در قم بوده و اموالى از قبل نزد وى بوده است. اما از آنجا که اختلاف بر سر امامت جوادالائمه (ع) نیز در قم رسوخ پیدا کرده بود، زکریا نمىتوانست آن اموال را براى امام خویش ارسال کند، زیرا فرستادن اموال ارتباط مستقیم با آن اختلافات داشت و بیم آن مىرفت تا اینگونه اختلافها، موجب از بین رفتن اموال در بین راه شود. البته قسمت پایانى ماجرا نشانگر آن است که سرانجام زکریابنآدم با تلاش خود توانست بار دیگر آرامش همیشگى را به قم برگرداند و در پى آن اموال امام جواد (ع) را به مدینه بفرستد.
📙 [۱] رجالالکشی، ج۱، ص۵۹۶
📙 [۲] اعیانالشیعه، ج۷، ص۶۳
📝 ر.ک: مقاله «سیمای زکریابنآدم»، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۶، شماره ۱
@Ebar_ir | عِبَر
🌕 آیا امام زمان (عج) هم برای ظهور خودشان دعا میکنند!؟
📜 بنا به نقل شیخ صدوق، هنگامی که عبداللهبنجعفر حِمیَری از سفیر دوم حضرت (عج)، - محمدبنعثمان - درباره رؤیت امام عصر (عج) پرسش نمود، وی ضمن تصدیق او گفت: آخرین بار حضرت را در کنار بیت الله الحرام در حالی که از خداوند تحقق وعده الهی درباره ظهور و فرج را طلب میکرده ملاقات نموده است. در ادامه، سفیر دوم چنین گفت: و رأیته صلواتاللهعليه متعلقاً بأستار الكعبه في المستجار و هو يقول: اللهم انتقم لی من اعدائك؛ و آن حضرت صلواتاللّٰهعليه را در مستجار بهحالى ديدم كه به پردههاى كعبه چنگ زده بود و میگفت: خدايا انتقام مرا از دشمنانت بگير.
📘 من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۵۲۰
@Ebar_ir | عِبَر
🌸 «افتادگی آموز اگر طالب فیضی...»
👤 محمدبنمسلم، از برجسته ترین اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، مردی ثروتمند و صاحب جلال بود. او همينکه از سوی مولایش امام باقر علیهالسلام فرمان يافت: «فروتنی کن»، زنبيلی از خرما را جلوی درِ مسجد گذاشت و شروع به خرمافروشی کرد. خويشانش آمدند و به او گفتند: «ما را رسوا کردی»! او گفت: «مولايم به من فرمانی داده، پس تا اين زنبيل خرما را نفروشم، رها نمیکنم». خويشانش گفتند: «حال که رها نمیکنی و میخواهی چيزی بفروشی، پس (لااقل) ميان آسيابانها بنشين (و آرد بفروش)». سپس آسيابی به او دادند، و او بر درب آنجا (مسجد و يا محلّ آردفروشها) مینشست و آرد میکرد (و میفروخت).
📗 اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۱۶۵
🔹پ.ن: از «محمدبنمسلم ثقفی کوفی» در برخی منابع با عنوان «طحّان» (آسیابان)، شناخته و یاد شده است. در جریان فوق، به قرینه «فَلَمَّا اِنْصَرَفَ إِلَى اَلْكُوفَةِ» محتمل است فرمان امام باقر (ع) به او، یک نوع از تقيه بوده كه حضرت (ع) براى دفع خطر دشمن و حفظ جان و مالش به او فرموده باشد. به هر روی، امتثال این امر از سوی او، نشانگر اوج ولایتمداری، افتادگی و پایبندی این پرورشیافته مکتب اهلبیت (ع) به فرامین امام زمان خویش بوده که مایهی درس و عبرت است.
@Ebar_ir | عِبَر
📜 پیامبر مردم کوفه!
🔸ابوالربيع میگوید: «در سالى كه هشامبنعبدالملك به مكه رفته بود، من نيز در خدمت حضرت باقر عليهالسّلام به حج رفتم. نافعبنازرق از نزدیکان عبداللهبنعمر نيز همراه هشام بود. نافع چشمش كه به حضرت باقر (ع) افتاد، از هشام پرسيد: اى اميرالمؤمنين! اينكه مردم گرد او يک ديگر را مىكوبند و زير پا مىنهند تا به او دستيابند كيست؟ هشام گفت: اين پيامبر مردم كوفه است؛ محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (عليهالسّلام)! نافع گفت: مىروم و از او سؤالهایى خواهم كرد كه جز پيامبر يا وصى يا فرزند وصى او نمىداند. هشام گفت: برو سؤال كن شايد بتوانى او را شرمسار نمایی.
🔸نافع پیش رفت و نزد امام (ع) پرسشهایی مطرح کرد که با پاسخهای امام (ع) مواجه شد. سپس حضرت (ع) از او که یکی از خوارج به حساب میآمد، دربارهی اصحاب نهروان كه بر على عليهالسّلام شوريدند سؤال نمود، اما نافع در برابر اين پرسش به ایشان پشت كرد و گريخت در حالى كه مىگفت: بهخدا سوگند تو به راستى و درستى داناترين مردم هستى، و نزد هشام آمد! هشام گفت: اى نافع! چه كردى؟ نافع گفت: مرا از اين سخن خود معاف دار، بهخدا كه او به راستى و درستى داناترين مردم است و به حق زادۀ پيامبر خداست و يارانش حق دارند كه او را پيامبر شمرند.»
🏷 هَذَا نَبِيُّ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ
📙 الکافي، ج ۸، ص ۱۲۰
@Ebar_ir | عِبَر
یا امام هادی (ع)!
تو به دزدان و دشمنان در سیاهیهای شب، روشنایی میبخشیدی،
کَرَمی نما و قلبهای رنجور شیعیانت را نیز به ضیاء هدایت حیاتبخشتان منور فرما!
📜 ابراهيمبنمحمّد مىگويد: سعيد دربان (حاجب) متوکل عباسی به من گفت: شبانه به خانۀ علیبنمحمد (علیهماالسّلام) رفتم و نردبان را گذاشتم و به پشت بام قدم نهادم. وقتى كه مىخواستم از پله پايين بيايم، در تاريكى پايم از پلهاى به پله ديگر لغزيد و ندانستم چگونه به خانه برسم. ناگهان امام هادى (ع) مرا صدا زد و فرمود: اى سعيد! توقف كن تا چراغ آورده شود! پس شمع آورده شد. پايين آمدم و ديدم امام (ع) جبّۀ پشمى در بردارد و عرقچين پشمى بر سر و سجادهاى از حصير، نزد روى خود و رو به قبله نشسته است. آنگاه به من فرمود: بیا، اين تو و اين خانه...!
🏷 يَا سَعِيدُ مَكَانَكَ حَتَّى يَأْتُوكَ بِشَمْعَةٍ
📚 الکافي، ج ۱، ص ۴۹۹؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۰۲؛ المناقب (لإبنشهرآشوب)، ج ۴، ص ۴۱۵
@Ebar_ir | عِبَر
🤲 چگونه خواستههایمان را به امام (ع) بگوئیم!؟
📝 بنا به نقل سيدبنطاووس، محمدبنيعقوب كلينى در كتاب «الرسائل» از كسى كه وی را نام برده است، گزارش نموده كه گفت: به حضرت ابىالحسن علیبنمحمد عليهماالسّلام نوشتم كه همانا شخصی دوست دارد مطالب و حوائج خود را به امام خود عرضه بدارد، آنچنان كه دوست دارد بر پروردگار خود عرضه کند. (تكليف او چيست و چه بايد بنمايد؟) میگويد: حضرت هادی (ع) در جوابم مرقوم داشت كه اگر حاجتى داشتى، لبهاى خود را حركت بده، جواب را خواهى يافت.
🏷 فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ فَإِنَّ اَلْجَوَابَ يَأْتِيكَ
📓 کشف المحجة لثمرة المهجة، ص ۲۱۱
@Ebar_ir | عِبَر
عِبَر
🤲 چگونه خواستههایمان را به امام (ع) بگوئیم!؟ 📝 بنا به نقل سيدبنطاووس، محمدبنيعقوب كلينى در كتا
🥺 خودی باش، با ما غریبی نکن...
📜 ابوهاشم جعفرى مىگويد: از تنگى زندان و فشار كند و زنجير به امام حسن عسكرى عليهالسّلام شكايت كردم. به من پاسخ نوشت: تو امروز نماز ظهرت را در منزلت مىخوانى، و هنگام ظهر مرا از زندان بيرون آوردند و نماز را در منزل خود خواندم همانطور كه امام عليهالسّلام فرموده بود. [او ادامه میدهد:] من در تنگى معيشت هم بودم و مىخواستم در نامۀ خود چند اشرفى نیز از آن حضرت بخواهم، اما شرمم آمد. ولى چون به منزلم رسيدم، ایشان صد اشرفى براى من فرستاد و نوشت: [ای ابوهاشم] هرگاه احتیاجی داشتی، شرم مدار و ملاحظه مكن و آن را بخواه كه آنچه دلخواه توست برايت فراهم میشود انشاءالله.
🏷 إِذَا كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَلاَ تَسْتَحْيِ
📘 الکافي، ج ۱، ص ۵۰۸
@Ebar_ir | عِبَر
⏳ از «بعدازظهرها» تا «نیمهشبها»؛ روایت زراره از لحظههای تحصیل علم در محضر امام باقر (ع)
▫️زرارةبناعین میگوید: برای دریافت پاسخ پیرامون موضوعی، بعدازظهر به ملاقات امام باقر علیهالسلام رفتم. وقت ملاقات من همواره بعدازظهر بود كه در فاصلۀ نماز ظهر و عصر شرفياب مىشدم؛ چون مايل نبودم پرسشهاى خود را جز در مواقع خلوت مطرح نمايم كه مبادا به خاطر حضور ديگران، ایشان فتواى تقيهاى صادر كند. [۱]
▫️او میافزاید: حضرت (ع) در بعضى از شبها دست مرا مىگرفت و به گوشهاى از مسجد مىبرد و مىنشست و در مسجدالحرام سخن مىگفت، به من حدیث میآموخت و [از فرط خستگی] گاهى نیز در آنجا مىخوابيد، من نيز مىخوابيدم. من در مورد خوابيدن در آنجا از حضرتش پرسيدم. فرمود: تا آن حدّى كه در زمان رسول خدا (ص) مسجد بوده، خوابيدن كراهت دارد و اما در اينجا [چون بعدا توسعه داده شده است] اشكال ندارد. [۲]
📗 [۱] الکافي، ج ۷، ص ۹۴
📗 [۲] همان، ج ۳، ص ۳۷۰
@Ebar_ir | عِبَر
🌕 امام جواد (ع) و بازتاب کودکی امیرالمومنین (ع)
📜 علىبنحسان میگوید: به امام جواد عليهالسلام عرض كردم: آقاى من! مردم به خردسالى شما اعتراض دارند. ایشان فرمود: چه اعتراضى دارند، در صورتى كه خداى عز و جل به پيغمبرش صلّىاللّٰهعليهوآله فرموده است: «بگو این طریقه و راه من است که من و آنکه پیرو من است، بر پایه بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت میکنیم»؛[۱] به خدا كسى جز على عليهالسلام از او پيروى نكرده و او نُه سال داشت و من هم نُه سالهام.[۲]
🏷 لَهُ تِسْعُ سِنِينَ وَ أَنَا اِبْنُ تِسْعِ سِنِينَ
📕 [۱] یوسف: ۱۰۸
📕 [۲] الکافي، ج ۱، ص ۳۸۴
@Ebar_ir | عِبَر
🤎 بر سکوی آرامش؛ داستان یک «تأثر» و «سکون» در محضر امام جواد علیهالسلام
🌼 آرامشی که از کف او بر دلم دمید
🌼 چون نور صبح بود که بر تیرگی رسید
📜 خیران خادم قراطیسی میگوید: «در زمان امام جواد علیهالسلام، حج گزاردم و جویای خدمتکار حضرت شدم و از او خواستم وسیله دیدار با ایشان را برایم فراهم سازد. او نیز مرا تا منزل امام (ع) در مدینه همراهی کرد. من با اجازه داخل خانه شدم و دیدم امام جواد علیهالسلام، بر روی سکویی که زیرانداز ندارد، ایستاده است. در این حال، جوانی آمد و سجادهای آورده، بر روی سکو گشود و حضرت نشست، وقتی به حضرت نگاه کردم، از هیبتش متأثر شدم و رفتم که بدون پلکان، بر روی سکو بروم! ولی حضرت جای پلکان را نشانم داد و بالا رفتم و سلام دادم، حضرت جواب سلامم را داد و دست مبارکش را به طرف من دراز کرد، دستش را گرفتم و بوسیدم و بر سر و صورتم کشیدم، با دستش مرا نشانید و چون هنوز غرق در آن تأثر بودم و بیمی که داشتم مرا رها نمیکرد، حضرت دست خود را در دست من رها کرده بود [تا بدین وسیله آرامش یابم.] وقتی آرام شدم، دست مبارکشان را رها کردم. آنگاه امام با من شروع به سخن کرد و احوال مرا پرسید.»
🏷 فَأَمْسَكْتُ يَدَهُ مِمَّا دَاخَلَنِي مِنَ اَلدَّهَشِ
📘 اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۶۰۸
@Ebar_ir | عِبَر