•┈••✾🌸༻❣༺ 🌸✾••┈
▫به رضا گفتم: چرا وقت خواب
دست تو روے سینت می ذارے؟
💞 خندید و گفت: به آقام
#اباعبدالله (ع)
سلام می دم تا خوابم ببره
🦋 پیڪرش رو هم ڪه آوردن
دست به سینه شهید شده بود .
🎍یه روز داشتم گلدان هاے مزارش رو
تمیز مےڪردم ڪه یه نامه پیدا شد ؛
📜 یڪے از اقوام توے نامه خطاب
به برادرم نوشته بود : آقا رضا
شفاے بچه ام را از تو مےخوام ؛
✨بعدها اون بنده خدا مےگفت : به
خانه نرسیده بودم ڪه بهم خبر
دادند مشڪلت حل شده .
#سردار_شهید_رضا_پورخسروانے🌷
❁═══┅┄
🔺@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
࿐࿐🍃🌹🍃࿐࿐
#شهید_علی_چیت_سازیان
🔻جلوی من حرکت میکرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنهاش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب و غریبی بود؛ توی گشت پشت عراقی ها و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوشرویی نپذیرفت.
🌾 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خار وخاشاک رو لنگلنگان اومده بود؛ بیهیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاولها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با #اسیران_کربلا!»
▪️و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضهی یتیمان #اباعبدالله!» اشک چشمام رو پر کرد.
📚 برگرفته از کتاب دلیل صفحه ۷۴
❁═══┅┄
💠 @Ebrahimedelha_ir💠
❁═══┅┄