eitaa logo
سـلام بر ابراهیــم
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
9 فایل
یـه روزی می فهـمی دعوتـت بـه این کـانـال اتفاقـی نبوده و شهــ🌹ـدا دعوتـت کـردن. کانال ما در سـروش: https://splus.ir/Ebrahim__hadi کانال ما در روبیکا: https://rubika.ir/Ebrahimedelha__ir مسئول تبـادل: @sadatm57 انتقاد و پیشنهاد: @Bahareomid
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅┅┅❀☘🌸☘❀┅┅┅┄ ✅محمدرضا در حرف هایش روی دو چیز خیلی تاکید می کرد؛ پیروی از . بزرگترین بحثش ولایت فقیه بود و با هیچ کس شوخی نداشت و جزو خطوط قرمزش محسوب می شد. 🔹می گفت: حضرت آقا، علی زمانه است و ولی امر ماست و هر چه می گویید ما باید بگوییم چشم. بیانات آقا را قشنگ گوش می داد و دقت می کرد. 💭یادم هست یک بار آقا گفته بودند ما به سوریه کمـک می کنیم محمـدرضا در مـورد ایـن صحبت می گفـت آقا نگفتند کمک نظامی یا کمک انسانی، پس وقتی حضـرت آقا گفته کمک می کنیـم، وظیفه ماست که به عنـوان انسان برویم و کمک کنیم. ⚡چون آقا مطلق بیان کرده و هیچ قیدی و بندی نیاورده‌ است. پس من که آموزش دیده ام و خیلی چیزها را بلدم باید بروم و کمک کنم. 🌹دوم به خانم ها تاکید داشت و می گفت حجاب تنها ارثیه ای است که از حضرت زهرا (س) برای خانم ها به ارث مانده که باید حفظش کنند. 🔹به نقل از مادر شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 💠═════️◇◈◇ 🕊@Ebrahimedelha_ir🕊 ◇◈◇═════💠
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄ راوی: مداح اهل بیت حاج مهدی سلحشور ☘سید علی عزیز ما دنیائی از صفا و صمیمیت بود. عشق به شهادت در دریای زلال چشماش موج می‌زد. پارسال گفت حاج مهدی بریم یه سر خطوط بچه‌های حزب‌الله. می خوام ببینی چه عشقی به "حضرت آقا" دارند. 📝با هم رفتیم بچه‌های حزب الله تا فهمیدن من بعضی از اوقات خدمت مشرف می‌شم، برگه‌ای رو آماده کردند و اسامی شونو توش نوشتند تا اون نامه‌ی حامل سلام رو، خدمت ایشون تقدیم کنم. 💖راست می‌گفت عشقشون به آقا مثال زدنی بود هر کدوم اسمش رو می‌نوشت چشاش بارونی می‌شد و با یه حسرتی می‌گفت سلام خالصانه‌ی ما رو خدمت حضرت آقا ابلاغ کنید. و بگید تا جان در بدن داریم با جان و مال و فرزند و خانواده در رکابتون هستیم. 💠═════️◇◈◇ 🕊@Ebrahimedelha_ir🕊 ◇◈◇═════💠
┄═❁๑💖๑💞๑💖๑❁═┄ 🌷 ۱۶ آبان سالروز شهادت ☕ یادم می آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم. مادرم در زد و چای و میوه آورد و گفت: «حرفتون که تموم شد، کارتون دارم!» از بس دل شوره داشتم، دست و دلم به هیچ چیز نمی رفت. 🍌یک ریز حرف می زد و لابه لایش میوه پوست می کند و می خورد. گاهی با خنده به من تعارف می کرد: «خونۀ خودتونه، بفرمایین!» ❓زیاد سؤال می پرسید. بعضی هایش سخت بود، بعضی هم خنده دار. خاطرم هست که پرسید: «نظر شما دربارۀ چیه؟» گفتم: «ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت می کنم!» گیر داد که «چقدر قبولشون دارید؟» در آن لحظه مضطرب بودم و چیزی به ذهنم نمی رسید، گفتم: «خیلی!» خودم را راحت کردم که نمی توانم بگویم چقدر زیرکی به خرج داد و گفت: «اگه آقا بگن من رو بُکشید، می کشید؟» بی معطلی گفتم: «اگه آقا بگن، بله!» نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد. 🔹او که انگار از اول بله را شنیده بود، شروع کرد دربارۀ آیندۀ شغلی اش حرف زد. گفت دوست دارد برود در تشکیلات سپاه ، فقط هم سپاه قدس . روی گزینه های بعدی فکر کرده بود؛ طلبگی یا معلمی. هنوز دانشجو بود. خندید و گفت که از دار دنیا فقط یک موتور تریل دارد که آن را هم پلیس از رفیقش گرفته و فعلاً توقیف شده است. 🚼پرو پرو گفت: «اسم بچه هامونم انتخاب کردم: امیرحسین، امیرعباس، زینب و زهرا.» انگار کتری آبجوش ریختند روی سرم. کسی نبود بهش بگوید: «هنوز نه به باره، نه به داره!» 💐 در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت وقتی قهر می کردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد. ❣اگه خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، می رفت جلوی ساعت می نشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و می گفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی می کردم می‌گفت ' قول دادی باید پاشم وایستی! 📚قصـه دلبـری کانال ما 👇 🔻sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir🔺
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🌷🌷🌷 وقتی به عکس نسب رسیدند، تامل بیشتری کردند وقتی به آن بخش مصاحبه می‌رسید که شهید می‌گفت: "من هر بار نام او را بر زبان می‌آورم..." و شهید اشک می‌ریخت. حضرت آقا فرمودند: "بگو... بگو که با حضرت زهرا(س) ارتباط داری." ................................ کانال ما ⬇ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir🕊