eitaa logo
سـلام بر ابراهیــم
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
9 فایل
یـه روزی می فهـمی دعوتـت بـه این کـانـال اتفاقـی نبوده و شهــ🌹ـدا دعوتـت کـردن. کانال ما در سـروش: https://splus.ir/Ebrahim__hadi کانال ما در روبیکا: https://rubika.ir/Ebrahimedelha__ir مسئول تبـادل: @sadatm57 انتقاد و پیشنهاد: @Bahareomid
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌┄༻‌☘༺‌‌༻‌☘༺‌‌‌┄ 🔸اکثرا شب ها این موادغذایی را می‌بردیم و خیلی دقت می کرد تا کسی تو کوچه نباشد و آبروی آن خانواده نرود چون طرف مقابل خانم بود آقاسجاد وسایل را به من می داد تا تحویل بدهم... 🔹یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم فاطمه رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم سنگین بود بنابراین نتوانستم پیاده شوم به آقاسجاد گفتم شما برو.  🔸کمی مکث کرد بعد پیاده شد درب صندق عقب ماشین را باز کرد گونی برنج را زمین گذاشت عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد زنگ خانه را زد. از برداشتن عینکش تعجب کردم و به فکر رفتم. 🔹از این کارش دو منظور به ذهنم رسید: ۱— می خواست نامحرم را نبیند ۲ — می خواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد و خجالت نکشد. 🔸 دلیل دوم به ذهنم قویتر بود چون چشمان آقا سجاد آستیگمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت. هیچ وقت از او نپرسیدم چرا اینکار را کرد چون منظورش را فهمیده بودم و او را بهتر از هر کسی می شناختم مطمئن بودم که می خواست آن خانم نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد. خیلی حواسش به همه چیز بود. ✍به روایت همسر بزرگوار شهید 💠═════️◇◈◇ 🕊@Ebrahimedelha_ir🕊 ◇◈◇═════💠