eitaa logo
سـلام بر ابراهیــم
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
9 فایل
یـه روزی می فهـمی دعوتـت بـه این کـانـال اتفاقـی نبوده و شهــ🌹ـدا دعوتـت کـردن. کانال ما در سـروش: https://splus.ir/Ebrahim__hadi کانال ما در روبیکا: https://rubika.ir/Ebrahimedelha__ir مسئول تبـادل: @sadatm57 انتقاد و پیشنهاد: @Bahareomid
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ⚡روز تو خیابون احمد آباد در حال راه رفتن بودیم  که حسین آقا از اوضاع حجاب و پوشش خانم ها در اون مکان به شدت ناراحت شد. گفت: جرات نمی کنم حتی لحظه ای چشم هام روبه روم رو نگاه کنه . مگر این خانم ها که این طور وارد خیابان میشن برادر یا شوهر یا پدر ندارند .  🗣بعد متوجه صدای اذان مغرب شد گفت که دیگه امر به معروف و نهی از منکر زبانی فایده نداره رفت و از جلو یک مغازه یک کارتن آورد و من متعجب او را نگاه می کردم کارتن رو باز کرد و ایستاد. با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن مردم همه نگاه می کردن اصلا نگاه های مردم براش مهم نبود شروع کرد به نماز خواندن.  🌾من خیلی خجالت کشیدم رفتم ،یک متر اون طرف تر ایستادم  کاش اون روز می رفتم و با افتخار کنارش می ایستادم. آدم هایی که در حال رفت و آمد بودند مثل آدم های متحجر به او نگاه می کردند.  📿نمازش که تمام شد کارتن رو برداشت و گذاشت سر جاش و گفت الان باید با کار عملی امر به معروف را انجام داد ومن الان معنی حرف یک سال پیش او را می فهمم.  🔷خاطره از همسر شهید کانال ما ⬇ 🔻sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 🌷 🔹هم رزم شهید: 🔸یک روز برای تهیه مواد غذایی به دمشق محله ی زینبیه رفتیم. آنجا بر خلاف اسمش خانم های بی حجابی زیادی دارد، وقتی حسین این وضعیت را دید گفت من نمیام، خودت خرید کن بعد بیا با هم می بریم داخل ماشین. وقتی خرید کردم و برگشتم دیدم نیست. تعجب کردم، قرار بود داخل ماشین باشد تا من برگردم، چند ساعت همان محل را گشتم ولی اثری از حسین نبود. 🔸 تصمیم گرفتم خودم تنها بروم، به دلیل مسائل امنیتی نباید خیلی در آن منطقه صبر کنیم. داخل ماشین که شدم دیدم حسین کف ماشین نشسته و سر خود را روی صندلی های ماشین گذاشته، گفتم چرا این طور نشسته ای؟ گفت: رفت و آمد خانم های بد حجاب زیاد است، ترسیدم چشمم بیفتد و از شهادت دور شوم. ................................ کانال ما ⬇ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir🕊