دوستانی که کمکهای ماهانه خودشون به قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی انجام ندادن لطف کنند اقدام کنند
اگر بیست هزار نفر بیان پای کار ما، به والله کارهای بزرگی انجام خواهیم داد
با این کمکهای ده هزار تومنی که الانه دیگه پولی نیست برای خیلی ها میشه برای حداقل ده نفر شغل ایجاد کرد
پس هر عزیزی میتونه با هر مقدار توانایی ما رو کمک کنه
هر یک نفر که مشغول بشه یک خانواده از مشکلات خارج میشن
هم اکنون نیازمند یاری شما هستیم
شماره کارت
5041721077145895
بنام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
آخرین جهیزیه قبل محرم هم ارسال شد
ماه قبل یه جای سه جهیزیه ۱۸ جهیزیه دادیم الحمدالله
دم همتون گرم
👇👇👇👇👇
#سلام_بر_ابراهیم_1
#به_قلم_گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_24
چريكي بــه شــجاعت و دلاوري ومديريــت اصغر نديــدهام. اصغر حتي
همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به
همه جبهه ها سر ميزنه.
اصغر هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت.
يكبار كه قصد شناسايي و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش
برويم شناسايي.
اصغر وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقالب در لبنان جنگيدهام.
كل درگيريهاي سال58 كردســتان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اينكه
هيچكدام از دورههاي نظامي را نديده، هم بســيار ورزيده اســت هم مســائل
نظامي را خيلي خوب ميفهمد.
براي همين در طراحي عملياتها از ابراهيم كمك ميگرفت.
آنها در يكي از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه تانك دشمن را منهدم كردند و تعدادي از نيروهاي دشمن را اسير گرفتند.
اصغر وصالي يكي از ساختمانهاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطلب
و رزمنده آماده كرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصي در شهر ايجاد كرد.
وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمندهها ورزش باستاني را بر پا كرد.
هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب مي ِ گرفت و با صداي گرم خودش ميخواند.
اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ
وتعدادي ديگر از سالحها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند.
يكــي از فرماندهــان ميگفت: آن روزها خيلي از مردم كه در شــهر مانده
بودند و پرستاران بيمارستان و بچههاي رزمنده، صبحها به محل ورزش باستاني ميآمدند.
ابراهيم با آن صداي رسا ميخواند و اصغر هم مياندار ورزش بود.
به ايــن ترتيب آنها روح زندگــي و اميد را ايجاد ميكردند. راســتي كه ابراهيم انسان عجيبي بود
امام صادق ع ميفرمايد: هركار نيكي كه بندهاي انجام ميدهد در قرآن
ثوابي براي آن مشخص است؛ مگر نماز شب!
زيرا آنقدر پر اهميت است كه خداوند ثواب آن را معلوم نكرده و فرموده:
»پهلويشان از بسترها جدا ميشود و هيچكس نميداند به پاداش آنچه كرده اندچه چيزي براي آنها ذخيره كرده ام يكي دو ســاعت مانده به همان دوران كوتاه ســرپل ذهاب، ابراهيم معمولااذان صبح بيدار ميشــد و به قصد ســر زدن به بچهها از محل استراحت دور ميشد.
اما من شــك نداشتم كه از بيداري ســحر لذت ميبرد و مشغول نماز شب ميشود.
يكبار ابراهيم را ديدم. يك ساعت مانده به اذان صبح، به سختي ظرف آب
تهيه كرد و براي غسل و نماز شب از آن استفاده نمود.
تسبيحات
امير سپهرنژاد
دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده! براي گرفتن
خبر به ستاد اسراي جنگي رفتم اما بيفايده بود.
تا نيمههاي شب بيدار و خيلي ناراحت بودم. من ازصميميترين دوستم هيچ
خبري نداشتم.
بعــد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. ســكوت عجيبــي در پادگان ابوذر
حکم فرما بود.
روي خاكهای محوطه نشستم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشتم در ذهنم
مرور ميشد.
هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايي درب پادگان باز شد و چند نفري وارد
شدند.
ناخــودآگاه به درب پادگان نگاه كردم. تــوي گرگ و ميش هوا به چهره آنها خيره شدم.
يكدفعــه از جــا پريدم! خودش بود، يكــي از آنها ابراهيم بــود. دويدم و
لحظاتي بعد در آغوش هم بوديم.
خوشــحالي آن لحظه قابل وصف نبود. ساعتي بعد در جمع بچهها نشستيم.
ابراهيم ماجراي اين سه روز را تعريف ميكرد:
با يك نفربر رفته بوديم جلو، نميدانستيم عراقيها تا كجا آمدهاند.كنار يك تپه محاصره شــديم، نزديك به يكصد عراقــي از بالاي تپه و ازداخل دشت شليك ميكردند
ما پنج نفرهم دركنار تپه در چالهاي سنگر گرفتيم و شليك ميكرديم
تا غروب مقاومت كرديم، با تاريك شدن هوا عراقيها عقبنشيني كردند.
دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند.
از سنگر بيرون آمديم، كسي آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درختهارفتيم.
در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب
آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم.
بعد از نماز به دوســتانم گفتم: براي رفع اين گرفتاريها با دقت تســبيحات
حضرت زهرا س را بگوئيد.
بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را پيامبر، زماني به دخترشان تعليم فرمودند كه
ايشان گرفتار مشكالت و سختيهاي بسيار بودند.
بعد از تسبيحات به سنگر قبلي برگشتيم. خبري از عراقيها نبود. مهمات ما
هم كم بود.
يكدفعــه در كنــار تپه چندين جنــازه عراقي را ديدم. اســلحه و خشــاب
و نارنجكهــاي آنها را برداشــتيم. مقداري آذوقه هم پيــدا كرديم و آماده
حركت شديم. اما به كدام سمت!؟
هوا تاريك و در اطراف ما دشــتي صاف بود. تســبيحي در دست داشتم و
مرتب ذكر ميگفتم.
#ادامه_دارد
https://t.me/joinchat/ILJPvkjocb1ji4SOLur5pA
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• ماه محرم اومد ، قرار قلب زارم اومد
• سید رضا نریمانی
• قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
#حسینیه_مجازی
#شب_اول_محرم
May 11
4_6023710496136365741.mp3
25.74M
روضه سیدالشهدا علیهالسلام
با مداحی: حاج مهدی رسولی
4_5902307112301627113.mp3
10.79M
زمینه | بیائید بیائید..
بامداحی: حاج مهدی رسولی
دوستانی که کمکهای ماهانه خودشون به قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی انجام ندادن لطف کنند اقدام کنند
اگر بیست هزار نفر بیان پای کار ما، به والله کارهای بزرگی انجام خواهیم داد
با این کمکهای ده هزار تومنی که الانه دیگه پولی نیست برای خیلی ها میشه برای حداقل ده نفر شغل ایجاد کرد
پس هر عزیزی میتونه با هر مقدار توانایی ما رو کمک کنه
هر یک نفر که مشغول بشه یک خانواده از مشکلات خارج میشن
هم اکنون نیازمند یاری شما هستیم
شماره کارت
5041721077145895
بنام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی