آب میخواهد چکار، آب آورش را پس دهید
آی مردم، زود عموی دخترش را پس دهید
دستهایش را چرا در زیر پا انداختید؟
زودتر آن سایهبان خواهرش را پس دهید
لشکرِ بی آبرو، این آبروریزی بس است
مشک، یعنی آبروی مادرش را پس دهید
گم شده اعضای او از ضربی سختِ عمود
خاکهای علقمه، چشم ترش را پس دهید
دستمالی بود تا سر را به هم نزدیک کرد
لااقل عمامهی روی سرش را پس دهید
آن شبی که میدود در بین صحرا دخترش
آبروداری کنید و معجرش را پس دهید
آه، میبیند نگاهِ مادری در خیمهها
کم پریشانش کنید و اصغرش را پس دهید...
#علیاکبرلطیفیان