#احسن_القصص 🌱#حکایت #شکرگزاری
#شکرنعمتنعمتتافزونکند
#کفرنعمتازکفتبیرونکند
💎مسمع نقل می کند: ما در سرزمین منی محضر امام صادق بودیم، مقداری انگور که در اختیار ما بود، می خوردیم، گدایی آمد و از امام کمک خواست. امام دستور داد یک خوشه انگور به او بدهد! گدا گفت: احتیاج به انگور ندارم اگر پول هست بدهید! امام فرمود: خداوند به تو وسعت دهد. گدا رفت و امام چیزی به او نداد. گدا پس از چند قدم که رفته بود پشیمان شد و برگشت و گفت: پس همان خوشه انگور را بدهید! امام دیگر آن خوشه را هم به او نداد.
گدایی دیگری آمد. امام سه دانه انگور به ایشان داد. گدا گرفت و گفت: سپاس آفریدگار جهانیان را که به من روزی مرحمت کرد! خواست برود، امام فرمود: بایست! (برای تشویق وی) دو دست را پر از انگور نمود و به او داد. گدا گرفت و گفت: شکر خدای جهانیان را که به من روزی عطا فرمود.
امام باز خوشش آمد، فرمود: بایست و نرو! آن گاه از غلام پرسید: چقدر پول داری؟ غلام: تقریباً بیست درهم. فرمود: آنها را نیز به این فقیر بده! سائل گرفت. باز زبان به سپاسگزاری گشود و گفت: خدایا! تو را شکر گزارم، پروردگارا این نعمت از تو است و تو یکتا و بی همتایی.
خواست برود، امام فرمود: نرو! سپس پیراهن خود را از تن بیرون آورد و به فقیر داد و فرمود: بپوش! گدا پوشید و گفت: خدا را سپاسگزارم که به من لباس داد و پوشانید. سپس روی به امام کرد و گفت: خداوند به شما جزای خیر بدهد. جز این دعا چیزی نگفت و برگشت و رفت.
راوی می گوید: ما گمان کردیم که اگر این دفعه نیز به شکر و سپاسگزاری خدا می پرداخت و امام را دعا نمی کرد، حضرت چیزی به او عنایت می کرد و همچنان کمک ادامه می یافت. ولی چون گدا لحن خود را عوض کرد بجای شکر خدا، امام را دعا نمود به این جهت کمک ادامه پیدا نکرد و حضرت احسانش را قطع نمود.
📚 بحار ج 7، ص 285. و ج 12 ص 341
📚 #حکایت
روزی روزگاری، بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالاهای گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است.
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟ خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟
و یا اشک ریخت؟
نه...
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : خدایا می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود:
مغازه ام سوخت، اما ایمانم نسوخته است.
فردا باز هم شروع به کار خواهم کرد
🔻توحید پیرزن
🌿روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام با جمعی از پیروان از جایی عبور مینمود، پیر زنی را دید که با چرخ نخریسی خود، مشغول ریستن پنبه است.
🌿پرسید: «خدا را به چه چیزی شناختی؟» پیرزن به جای جواب دست از دستهی چرخ نخریسی برداشت و طولی نکشید که پس از چند بار دور زدن، چرخ از حرکت ایستاد.
🌿پیرزن گفت: «یا علی علیهالسلام چرخی به این کوچکی، برای گردش احتیاج به من دارد، آیا ممکن است، افلاک با این عظمت و آسمان و زمین به این بزرگی، بدون مدبّری دانا و صانعی توانا به گردش افتند و از گردش خود باز نایستند؟»
🌿امام رو به اصحاب خود کرد و فرمود: «مانند پیرزنان خدا را بشناسید». (عَلیکُم بدینِ العَجائِز)
🔹امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «برترین فرایض که بر انسان واجب است، شناسایی خدا و اقرار در بندگی نسبت به اوست.»
🌿🌺🌿
#پند
#حکایت
#امام_علی علیه السلام
ـ
4_5801090405470573015.mp3
4.51M
صله روضهخوانی از دست امام زمان علیهالسلام
🎧 #حکایت رویای زیبای صاحب کتاب مکیال المکارم، مرحوم موسوی اصفهانی
📚مکیال المکارم، ذیل مکرمت ۱۹.
4_5994293955888418812.mp3
4.79M
▪️#حکایت زیبایی از مقام "مرحوم دربندی" در بهشت از برکت گریه و بیقراری برای امام حسین علیهالسلام
📚 جرعهای از کرامات امام حسین علیهالسلام، ص۳۶.
بسیار شنیدنی👌👌
اللهم عجل لولیک الفرج
بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها
▪️ #حکایت زیبایی از مقام "مرحوم دربندی" در بهشت از برکت گریه و بیقراری برای امام حسین علیهالسلام
🎧 این حکایت جذّاب را اینجا بشنوید↶👇
#صباحا_و_مساء
#امام_حسین_علیه_السلام
اللهم عجل لولیک الفرج
بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها
4_5994293955888418812.mp3
4.79M
▪️#حکایت زیبایی از مقام "مرحوم دربندی" در بهشت از برکت گریه و بیقراری برای امام حسین علیهالسلام
📚 جرعهای از کرامات امام حسین علیهالسلام، ص۳۶.
#صباحا_و_مساء
#امام_حسین_علیه_السلام
اللهم عجل لولیک الفرج
بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها