🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۱۲ سوره انعام
🌸 وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَآءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ
🍀 ترجمه: و این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم، كه برای فریب مردم همواره گفتاری باطل ولی به ظاهر آراسته و دلپسند به یكدیگر القا می كنند، و اگر پروردگارت می خواست چنین انجام نمی دادند، پس آنان و آنچه را به دروغ به هم می بافند واگذار.
🌸 این آیات در مکه نازل شده است. در آيات قبل گفتيم وجود دشمنان سرسخت و لجوج در برابر پيامبر_اسلام «صلّى اللّه عليه و آله» منحصر به او نبود. در اين آيه مى فرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ: و این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم» و كار آنها اين بوده كه «يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً: برای فریب مردم همواره گفتاری باطل ولی به ظاهر آراسته و دلپسند به یکدیگر القا می کنند» ولى اشتباه نشود «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ: و اگر پروردگارت می خواست چنین انجام نمی دادند» ولى خداوند اين كار را نكرد، زيرا مى خواست مردم آزاد باشند تا ميدانى براى آزمايش و تكامل و پرورش آنها وجود داشته باشد. لذا در پايان آيه به پيامبرش دستور مى دهد كه به هيچ وجه به اين گونه شيطنت ها اعتنا نكند «فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ: پس آنان و آنچه را به دروغ به هم می بافند واگذار»
🔹 پيام های آیه ۱۱۲ سوره انعام 🔹
✅ از عوامل استقامت و پایدارى انسان، آگاهى از تاریخ و مشكلات دیگران است.
✅ مبارزه حقّ و باطل، در طول تاریخ وجود داشته است.
✅ رهبر جامعه، باید براى مخالفت ها آماده باشد.
✅ از سنّت هاى الهى روبرو شدن انبیا با مخالفان گوناگون است.
✅ كفّار لجوج، شیطانند.
✅ شیاطین انس و جنّ از طریق القا به یكدیگر، با هم ارتباط دارند.
✅ شیاطین، روشهاى شیطنت را به یكدیگر مى آموزند.
✅ مخالفان انبیا، تبلیغات درون گروهى دارند.
✅ كلمات زیبا و فریبنده، مى تواند از عوامل اغفال انسان باشد.
✅ خداوند انسان را آزاد آفریده و دنیا را میدان درگیرى ها قرار داده است.
✅ اختیار و آزادى بشر، در مسیر رشد و تربیت اوست.
آیه 112🌹 ازسوره انعام🌹
وَ كَذلِكَ =واینچنین
جَعَلْنا =قراردادیم
لِكُلِّ=برای هر
نَبِيٍّ=پیامبری
عَدُوًّا =دشمنی را
شَياطِينَ=ازشیطان های
الْإِنْسِ=آدمی
وَ الْجِنِّ=وجنی
يُوحِي=که میافکند
بَعْضُهُمْ=برخی شان
إِلى= به سوی [دل]
بَعْضٍ =برخی[ دیگر]
زُخْرُفَ الْقَوْلِ =سخن آراسته را
غُرُوراً =برای فريب دادن
وَ لَوْ=واگر
شاءَ =می خواست
رَبُّكَ=پروردگارت
ما فَعَلُوهُ=نمی کردند آن [کار]را
فَذَرْهُمْ=پس واگذار آنان را
وَ ما يَفْتَرُونَ =با آنچه برمی بافند
🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و کلیپی که همیشه ما رو آروم میکنه
مثل ساحلی که موجهای خروشان رو آروم میکنه ، حضرت آقا دلهای ما رو اینجوری آرام میکنند ❤️💚
ای به فدایت یابن فاطمه
@Emam_kh
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻آنهایی که یک لگد به گربه نزدهاند نگران خون شهدای مدافع حرم شدهاند
امیر حسین حاجی نصیری - جانباز مدافع حرم:
🔹به دکتر معالجم گفتم پاهایم را برای بشاراسد ندادم بلکه برای شما دادم که امروز در امنیت و در اتاق عمل، جراحی انجام بدهی.
🔹خیلیها برای جذب فالوئر دارند میگویند خون شهدای مدافع حرم هدر رفت و حتی با گریه از حرم حضرت زینب(س) فیلم منتشر میکنند در حالیکه اگر کسی بخواهد طلبکار باشد من و رفقایم هستیم.
#سوریه
@Emam_kh
15.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مذاکره کردن با سوسکها!
🔻 طنزی درباره چرایی کمک به #محور_مقاومت
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه حضرت امالبنین سلام الله توسط نوای دلنیش مرحوم کوثری
@Emam_kh
💠 رکن بودن رکوع در نماز
💬 رکوع یکی از ارکان اصلی نماز است که کم یا زیاد شدن آن چه از روی عمد باشد یا از روی سهو نماز را باطل میکند. بنابراین اگر نمازگزار بعد از رسیدن به رکوع و انجام آن، دوباره عمل رکوع را تکرار کند و یا رکوع را فراموش کند و بعد از سجده دوم متوجه شود نمازش باطل میشود.
📚 پینوشت:
رساله نماز و روزه آیتالله خامنهای، مسأله 215
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتنوزدهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
محمد :
پنجره ی ماشین و تکیه گاه آرنجم کردم
یه دستم رو فرمون بود
نگاهم و به در مدرسه ریحانه دوخته بودم
حدس زدم اگه خودم نرم داخل ریحانه پایین بیا نیست
ی دستی ب موهام کشیدم و به همون حالت همیشگی برشون گردوندم
از ماشین پیاده شدم
تو دلم خدا خدا میکردم زنگ تفریحشون نباشه !
خوشبختانه با دیدن حیاط خلوتشون فهمیدم که همچی امن و امانه
در زدمو وارد دفتر مدیر شدم
بعد اینکه بهشون گفتم اومدم ریحانه رو ببرم سریعا از مدرسه بیرون رفتم و به در ماشین تکیه زدم تا بیاد
مدیرشون یکی و فرستاده بود ک به ریحانه بگه من اومدم
چند دیقه بعد صورت ماهه خواهرم به چشمام خورد
خواستم ی لبخند گرم بزنم ک بادیدن کسی کنارش همونطور جدی موندم !
صدای ریحانه رو شنیدم ک گفت :
+سلام داداش یه دیقه واستا الان اومدم
توجه ام جلب شد ب دختری ک با تعجب بهم خیره شده بود
خیلی نامحسوس یه پوزخند زدم و تودلم گفتم امان از دختر بچه های امروزی !
وقتی ریحانه اومد سمت ماشین
ماشین و دور زدم و در طرف راننده و باز کردم و نشستم
شیشه پنجره طرفه ریحانه باز بود
هنوز درو باز نکرده بودکه دوستش بلند صداش زد:
ریحووون
اخمام توهم رفت خیلی بدم میومد دختر جیغ بزنه.
و مخصوصا اسم ابجیمو اینجوری صدا کنن!
ریحانه جوابش و داد
میخواستم بش بگم بشین بریم ولی خب کنترل کردم خودمو
کلافه منتظر تموم شدن گفتگوشون بودم
دوباره داد زد :
+جزوه قاجارو میفرسم برات
خواستم اهمیتی ندم به جیغ زدنش که یهو بلند بلندد زد زیر خندههه
واییی خداا اگه ریحانه اینجوری میخندید تو خیابون میکشتمش
نمیتونستم کاری کنم که از اینجور رفتارا بدم نیاد .هرکاری میکردم ریلکس باشم فرقی نمیکرد و ناخودآگاه عصبی میشدم .
ریحانه هم خیلی خوب با خصوصیاتم آشنا بود
خندید ولی صدایی ازش بلند نشد
دوستش و فاطمه خطاب کرد
صدایی که از دوستش شنیدم به شدت برام آشنا بود مخصوصا وقتی جیغ زد
ریحانه نشست تو ماشین
میخواستم برگردم و یه بار دیگه با دقت ببینم ولی میترسیدم خدایی نکرده هوا برش داره
دخترای تو این سن خیلی بچه ان . فکر و خیال الکی تو ذهنشون زیاده
با این حال ب دلیل کنجکاوی خیلی زیادم
طوری که متوجه نشه ،نگاهش کردم
بعد چند ثانیه پامو رو گاز فشردم و حرکت کردم
فکرم مشغول شده بود
تمرکز کردم تا بفهمم کجا دیدمش و چرا انقدر آشناست
یهو بلند گفتم عه فهمیدم
بعد چند ثانیه مکث زدم زیر خندهه
و تودلم گفتم
آخی اینکه همون دخترس
چقدر کوچولوعه
واییی منو باش جدیش گرفته بودم
خب خداروشکر الان که فهمیدم همسنه خواهرمه خیالم راحت شد !
توجه ام جلب شد به ریحانه که اخمو و دست ب سینه به روبه روش خیره شده بود
با دیدن قیافش خندم گرفت
زدم رو دماغش و گفتم
_چیهه بازم قهری ؟؟؟
حق ب جانب سریع برگشت طرفم و گفت:
+ ۱۰۰ بار صدات زدم.عه عه عه معلوم نی حواسش کجاست نشنید حتی!
گفتم :
_خو حالا توهم حرص نخور جوجه کوچول
چش غره داد ک گفتم :
_سلام بر زشت ترین خواهر دنیا
حال شما چطوره
با همون حالت جواب داد:
+ با احوال پرسی شما .راسی بابا چطوره .کجاست ؟
_خونس پیش داداش .رفتیم خونه زود اماده شو که بریم.
پکر گفت :
+چشم
_نبینم غصه بخوریا
لبخند قشنگی زد و دوباره ب دستش خیره شد
رسیدیم خونه
داداش علی برامون ناهار و آماده کرده بود
ما که رسیدم خونه خیالش راحت شد ورفت سر کارش
خیلی زود آماده شدیم
و بعد خوردن ناهار
اینبار با پدرم نشستیم تو ماشین
بابام اولین الگوی زندگی بود واز بهترین آدمایی که میشناختم !!!
حاضر بودم جوونمم بدم تا کنار ما بمونه
داغ مادرمون نفس گیر بود وطاقت غمِ دیگه ای رو نداشتیم
یکی دوساعت بود که تو راه بودیم
بی حوصله به جاده خیره شده بودم
بابا خواب بود
صدای زنگ موبایل ریحانه همین زمان بلند شد
از توآینه نگاش کردم و گفتم کیه ؟
صداشو قطع کرده بود و به صفحه اش نگا میکرد
وقتی دیدم جواب نمیدع دستم و بردم پشت تا گوشی و بده بهم
بی چون و چرا موبایلش و گذاشت کف دستم
تماس قطع شده بود
گوشی و گذاشتم روی پام ک اگه دوباره زنگ زد جواب بدم
چند ثانیه بعد
دوباره زنگ خورد
جواب دادم و گفتم:الو؟
بازم قطع شده بود .بعد چندلحظه زنگ خورد
حدس زدم مزاحمیه و بازیش گرفته واسه همین لحنم و ملایم کردم و گفتم :
_ سلام
وقتی جواب نداد اماده شدم هرچی میتونم بگم ک
صدای نازک ودخترونه ای مانع حرف زدنم شد
گفته بود:الو بفرمایین
حدس زدم از دوستای ریحانه باشه
وقتی ب جملش فکر کردم. یهو منفجر شدم
گوشی وازخودم فاصله دادم و لبم و به دندون گرفتم تا صدام بلند نشه
ریحانه که قیافه سرخو دید دستپاچه گفت : ...
ادامهدارد...