✹﷽✹
نـاحــله
قسمتصدوهفتم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
با محسن سمت بازار میرفتن.
منم دست ریحانه رو گرفتمو پشتشون حرکت کردیم.
یه آقایی و دیدم که یخ در بهشت میفروخت.
با هیجان دست ریحانه رو کشیدم و رفتیم سمتش
پشت ما شمیم و محسن هم اومدن.
بهش گفتم برامون چهارتا لیوان بریزه. اولین بار بود که میتونستم با خیال راحت بخورمش.
بدون حضور مامان!
چون هر وقت که بود کلی اذیتم میکرد و میگفت که کثیفه و مریض میشی و....!
خدا وکیلی سفر مجردی خیلی خوبه!
دوتا پرتقالی و دوتا آلبالویی واسمون ریخت. دستمو بردم تو جیبم پولشو حساب کنم که محسن خندید و گفت
+نمیخواد بابا.
با تعجب بهش خیره بودم که دست کرد تو جیبش و پولشو حساب کرد.
در کمال پررویی ازش تشکر کردم و رفتیم سمت اتوبوس.
____
محمد:
بعد از سلام نماز،بغل دستیم تو اتوبوس که از جلوم رد میشد داد زد :
+اقا محمد میشه جاتو با ما عوض کنی عزیزم؟
بلند خندید و با عجله از جلومرد شد.
به قدم هاش خیره بودم که منظورشو فهمیدم.
ناخودآگاه پوزخند زدم
آخه یه دختر بچه ...!
لا اله الا الله.
نمیدونستم اصلا چرا حرفاش برام اهمیت داشت ؟
از دست خودم و کارام آسی شده بودم.
با اینکه ازم عذرخواهی هم کرده بود بازم ازش دلخور بودم!
شاید به خاطر اینکه توقع این حرفو ازش نداشتم!
شاید چون فکر میکردم برای فاطمه مهمم،حرفش انقدر برام گرون تموم شده بود.
من داشتم فراموشش میکردم چرا سعید دوباره تکرارش کرد؟
فقط خدا میدونست چقدر حرص خورده بودم به خاطرش ...!
من چرا فکر میکردم فاطمه به من علاقه ای داره؟
مگه با شعری که اصلا مشخص نبود مخاطبش کیه میشد به این نتیجه رسید؟!
من چرا اینطوری شده بودم؟
تو کل عمرم جواب هر کی و که اینطوری حرف زد همینجوری دادم ولی هیچ وقت انقدر پشیمون نشده بودم!
شاید دلم نمیخواست ازم بِرَنجه دختری که تازه شبیه ما شده!؟
ولی خودمم خوب میدونستم این جواب دل نا اروم من نیست!
اخلاقم در مقابلش خیلی عوض شده بود.
نباید ضعف نشون میدادم.
چرا باید در مقابل دختری که همسن خواهرمه کم میاوردم؟
نباید روش انقدر دقیق میشدم.
نباید به دلم اجازه زیاده روی میدادم.
باید مثل همیشه سخت و مقاوم رفتار میکردم.
دلیلی نداشت واسه حرفاش ناراحت شم !!
از کلنجار رفتن با خودم خسته شده بودم!
از اینکه نمیدونستم با دلم چند چندم عصبی شده بودم.
من از خودم،افکارم،از دلم خسته بودم.
ترجیح دادم خودم و دلم رو دست شهدا بسپرم.
از جام پاشدم و تصمیم گرفتم برم تو اتوبوس!
فاطمه
تو یه اردوگاهی نگه داشتن!
دیگه حالم از ماشین بهم میخورد.
تقریبا بیشتر مسافرا پیاده شدن .
کولمو از بالای سرم گرفتم و گذاشتمش رو دوشم.
ریحانه و محمدم وسایلشونو گرفتن و پیاده شدن.
کنار شمیم منتظر ریحانه ایستادم .
قرار شد باهم بریم داخل.
سنگینی کوله اذیتم میکرد.
به دیوارایِ گلی نگاه میکردم که توش قاب عکس شهدا بود.
کنارش با یه رنگ قرمز نوشته بود
"شهدا را یاد کنید حتی با ذکر یک صلوات"
ی نفس عمیق کشیدم و بوی اسفند و گلپرو به ریه هام کشیدم.
یه سری خادم ایستاده بودن و خوش آمد میگفتن.
جلوتر یه حالِ عجیبی بود
یه نوای بی کلامی پخش میشد و خانوما به جای روسری چفیه سبز رو سرشون بسته بودن و آقایونم دور گردنشون چفیه سبز بود.
یه سری اتوبوس بیرون اردوگاه خالی بود.
همه گریه میکردن وهمو تو بغلشون میفشردن.
داشتمنگاشون میکردم که صدای بوق پیاپی چندتا اتوبوس پشت هم توجهم و جلب کرد
برگشتم ببینم چه خبره که متوجه شدم یه عده ای با همین لباس پیاده شدن .
اونا اومدن تو و بقیه خادمایی که تو بودن رفتن تو اتوبوس.
همشون بدون استثنا گریه میکردن
حالم عجیب عوض شده بود.
اونایی که تازه اومده بودن میخندیدن و شاد بودن.
رفتم جلو
از یکیشون پرسیدم
_جریان چیه؟
چرا اینا گریه میکنن؟
با خنده گفت
+اینا خادمای اینجان.یک ماه بودن. الان دیگه رفتن و جاشونو دادن به خادمای جدید که ما باشیم.
با راهنمایی یه خادم رفتیم تو اردوگاه خانوما.
بعد چند دقیقه بهمون تو یه اتاق اسکان دادن .
من و شمیم و ریحانه وسایلمون و رو سه تا تخت کنار هم انداختیم که کسی جامون و نگیره بعدش هم گروهی باهم رفتیم سمت دستشویی!
__
واسه شام رفته بودیم سالن غذاخوری.
وقتی برگشتیم ریحانه و شمیم از خستگی رو تخت ولو شدن و خوابیدن.
همه ی چراغا خاموش بود
یه فکری به سرم زد.
آروم از رو تخت پاشدم و رفتم بیرون.
دوتا خادم رو یه صندلی نشسته بودن واروم اروم پچ پچ میکردن .
رفتم نزدیکشونو سلام کردم،اوناهم با خوشرویی جوابمو دادن.
بهشون نزدیک تر شدم وآروم گفتم
_ببخشید نخ و سوزن دارین؟
یکیشون خندید و گفت
+آره دارم
از جاش بلند شد و گفت
+با من بیا
پشت سرش رفتم.
رفت تو یه اتاقی و بعد چند ثانیه...
ادامهدارد...
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿
🔰اطاعت از پدر و کسب مقامات رفیع
💠 آیت اللّہ قوچانے نقل مےکنند:
🔶 همان موقع کہ آقاے بهجت در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس هستند عده اے کہ مطالب عرفانے را قبول نداشتند نامہ اے براے پدر آقاے بهجت مےفرستند و در مورد ایشان بدگویی مےکنند و مےگویند ممکن است فرزندت از درس و بحث، خارج شود.
📜 پدر بزرگوار ایشان نامہ ای براے آقاے بهجت مےنویسد کہ من راضے نیستم جز واجبات، عمل دیگرے انجام دهے، حتی راضے نیستم نماز شب بخوانے.
🔘 آقاے بهجت مےفرماید: وقتے نامۂ پدرم بہ دستم رسید، خدمت آقاے قاضے (ره) رسیدم و نامہ را بہ ایشان نشان دادم.
🔹ایشان فرمودند: شما مقلّد چہ کسی هستید؟
گفتم : من مقلّد آیت اللّہ سید ابوالحسن اصفهانے (ره) هستم.
🔶 ایشان فرمودند: باید بروے از مرجع تقلیدتان بپرسید. آقاے بهجت مےفرماید: من نزد آقا سید ابوالحسن اصفهانے (ره) رفتم و از ایشان کسب تکلیف کردم
⚪️ ایشان فرمودند: باید حرف پدرت را اطاعت کنے. از آن موقع بہ بعد آقاے بهجت سکوت مےکنند و چیزے نمےگویند.
☑️ در سکوت مطلق فرو مےروند و حتی براے خرید، از خادم مدرسہ تقاضا مےکنند تا این کار را براے ایشان انجام دهد؛ چرا کہ سخن گفتن از واجبات نیست و کار و فعل مباحی مےباشد.
📝 ایشان گاهے اوقات اجناس مورد نیاز خود را روے کاغذ مےنوشتند و بہ مغازه دار مےدادند. ایشان خیلے کم در کوچہ و خیابان رفت و آمد مےکردند و تمام این کارها بہ خاطر این بود که مےخواستند از یک دستور پدرشان اطاعت کنند؛ اما خداوند راه را کوتاه مےکند چون براے خدا حرف پدر را اطاعت مےکند.
👌دیگر بزرگان نیز نقل مےکنند کہ آقاے بهجت، بهجت نشد مگر این کہ عبا را سر مےکشیدند و بہ درس مےرفتند و برمےگشتند تا مبادا با کسے برخورد کنند و حرف بزنند؛ چون دستور پدرش این بود.
@Emam_kh
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 بدون شرح ...
@Emam_kh
8.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ نماینده قم: ظریف غلط کرد بیجا کرد گفت راه رفتن برهنه زنان در خیابانهای تهران مسیر درستی است
محمد منان در صحن علنی مجلس:
🔹خطاب من به سران قواست که میدانم همگی یا از بستگان درجه یک یا درجه دو در خانواده آخود شهید تقدیم انقلاب کردند.
🔹بزرگواران! از ما هیچی از امت حزب الله هم هیچی از شهدای خانوادههای خودتان به خاطر این وضعیت حجاب خجالت نمیکشید؟ این وضعی است که برای ما شما درست کردید؟
🔹آقای اژهای! دو ماه قبل پیش شما آمدم و گفتم وضعیت آقای ظریف را جمع کنید گفتی وظیفه من نیست مجلس ورود کند. نزدیک به ۴۰ روز است کمیسیون امنیت ملی به شما نامه زده با رئیس قوه مقننه صحبت می کنیم می گوید قوه قضاییه به قوه قضاییه می گوییم می گوید قوه مقننه.
🔹قانون رسمی مملکت دارد نقض میشود، آقای غیرقانون در اجلاس خارج از کشور وقیحانه حکم مسلم خدا را به سخره گرفته و می گوید «در خیابانهای تهران زنان برهنه دارند راه میروند این مسیر درست است»
🔹تو غلط کردی که گفتی مسیر درست است، تو کی هستی که بگویی این مسیر درست است؟ بیجا کردی!
@Emam_kh
❌ آقای ظریف در سفر پر ابهام و غیر قانونی به داووس، در کنار ملاقاتهای رسمی، شش جلسه با اندیشکدهها برای خود پیشبینی کرده بود که هویت آن اندیشکدهها و افراد حاضر در جلسه و مباحث مطرح شده آن اعلام نشده!
در کشورهای غربی اندیشکده ها بعنوان ستون ها و ارکان اصلی سرویس های جاسوسی و اطلاعاتی فعالیت میکنند مطالبه افکار عمومی مشخص شدن این ابهامات است.
🇮🇷 @Emam_kh
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای قالیباف
از نطق بسیار خوبتان در مجلس متشکریم اما
یادتان نرود این آقای ظریف کارگزار نظام محسوب نمی شود چرا که به طور غیرقانونی توسط آقای پزشکیان منصوب شده است
بهتر نیست به جای انتقاد، با استفاده از ابزارهای قانونی مجلس، قاطعانه و بدون مماشات برخورد کنید؟!!!
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
⭕️ دیکتاتوری ظریف
🔹هر چند دیکتاتورها در اغلب موارد خشن و زمختند اما گاهی هم پیش می آید که دیکتاتوری "ظریف" باشد!(و یا ظریفی دیکتاتور شود.)
🔹جواد ظریف:
▪️به شکل مجرمانه و غیرقانونی به معاونت(خلق الساعه) راهبردی منصوب شده ،
▪️و بر همین اساس به شکل غیرقانونی به اجلاس داووس سوئیس رفته ،
▪️و در آنجا از یک اقدام ضدقانونی (ممانعت از اجرای قانون در ج.ا.ا) حمایت کرده،
▪️و برخلاف قانون در موضوعات کلان امنیتی و ملی دخالت نموده ،
▪️و در بازگشت هم به شکل غیرقانونی چندصدمیلیون تومان حق ماموریت به جیب خواهد زد !
🔹دیکتاتور کسی است که به سادگی آب خوردن قانون را زیرپا می گذارد،بابتش هم حقوق و حق ماموریت کلان می گیرد ، خودش را صاحب مملکت می داند، خودسرانه در اموری که بنا به نص صریح قانون در حوزه اختیارات ولی فقیه است و هیچ ربطی به او ندارد دخالت می کند و خودش را هم خیرخواه مردم و کشور جا می زند!
🔹کدام دیکتاتور را می شناسید که خودش را بدخواه مردم و کشورش بداند؟
🔹دیکتاتوری وقتی شکل می گیرد و دیکتاتورها وقتی افسار پاره می کنند که عدلیه در خواب و مجلس ضعیف و بی حال باشند و بیش از ۵ ماه در برابر در انتصاب مجرمانه و ضدقانونی ظریف(و چند نفر دیگر مانند ظریف)به سکوت و تماشا اکتفا کنند!
🔹دیکتاتورها،اجرای قانون در حق خودشان را قبول ندارند و در برابر چشم ۸۵ میلیون نفر با گردن کلفتی و به شکل علنی قانون را زیر پا له می کنند اما تخلف دو مامور پلیسِ یک پاسگاه روستایی در شمال کشور را به خبر اول مملکت تبدیل و برای تنبیه و مجازات متخلفان دستور شدید صادر می کنند!
🔹بهمن ماه،یادآور نهضت اسلامی ملتی است که برای مقابله با دیکتاتوری قیام کرد!
آیا لازم نیست در این ماه،دیکتاتورهای قانون شکن و غاصب جمهوریت را سرجایشان نشاند؟؟
✍ دکتر کوشکی
🇮🇷 @Emam_kh
استغفار 10.mp3
7.26M
🍏 درمان برونشیت و سرفه
جهت درمان برونشیت و سرفه های مزمن ، گل پامچال را با آویشن + گل بنفشه بصورت دمنوش میل کنید.
🌹🍒🌹🍒🌹