16.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ گفتوگو با تهیه کننده نماهنگ فاخر سلام فرمانده
🔹سعید نعیمی: آری سلام فرمانده "سلامی از نسل غیور جامانده "، سلامی که در آن "عهد بسته شد تا کودکان روزی به کار امامشان بیایند" تا "عشق جانمان " غصه سرباز را نخورد که سربازان آقا همه هزار و چهارصدی هستند آری "از صف ۳۱۳ به شما سلام میکنیم "سلام فرمانده.
#سلام_فرمانده
@Emam_kh
⭕️فرمانده پدافند هوایی ارتش: دشمنان جرات نگاه چپ به آسمان ایران را ندارند
امیر سرتیپ صباحیفرد، فرمانده پدافند هوایی ارتش:
🔻علت اینکه دشمنان جرات نگاه چپ به آسمان ایران را ندارند اقتداری است که به واسطه نیروی انسانی مومن، متخصص و تجهیزات بومی برای کشور ایجاد شده است.
🔻امروز بدون وابستگی به خارج از مرزها، قطعات سامانههای پدافندی را تولید میکنیم و هیچ مشکلی در این زمینه وجود ندارد
@Emam_kh
✨﷽✨
✅موهبتی بهنام زندگی
✍تا برق قطع نشود، قدرش را نمیدانیم. تا شوفاژ خراب نشده و آب گرم هست، نمیفهمیم دوشگرفتن ممکن است چه موهبتی باشد. تا وقتی تنمان سلامت است، نمیفهمیم یک دندان خراب، یک سردرد تخیلی، یک دیسک کمر ناقابل، چه روزگاری از آدم سیاه میکند.
تا وقتی شبکار نباشیم، نمیفهمیم گذاشتن سر روی بالش چقدر رؤیایی و لذتبخش است.تا وقتی پدر و مادر هستند، نمیفهمیم خشم و غیظ و قهرشان هم چقدر دوستداشتنی است.برای حسکردن خوشبختی شاید امکانات زیادی نیاز نباشد.فکر کردن به اینکه فقط تو از بین میلیونها موجود ریز، کلهگنده و دمدار، شانس زندگی پیدا کردهای، خودش یک قوتقلب بزرگ است.
فکر کردن به اینکه زندگی هرچند سخت و کوتاه به «تو» فرصت «بودن» داد و آن میلیونهای دیگر حتی همین فرصت کوچک را هم نداشتند، اگر لبخند به لب نیاورد، ما را دستکم کمی فکری میکند.بعد شاید بشود از چیزهای کوچکِ زندگی، از چیزهای خیلی کوچک مثل لامپ روشن بالای سر، دوش آب گرم، تن سالم، خواب راحت و خانواده بیشتر لذت برد.
🔺بله... آدمی قدر داشتههایش را تا وقتی که داردشان، نمیداند...
@Emam_kh
‼️ مباح بودن مکان نماز گزار
🔷 مکان نمازگزار نباید غصبی باشد. بنابراین نماز خواندن روی فرش یا تخت غصبی، هرچند زمین آن مباح باشد، باطل است. همچنین اگر فرش مباح را بر زمین غصبی پهن کنند، نماز بر آن باطل است.
📕منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۱۰۰ و ۱۰۱
@Emam_kh
✨﷽✨
🔴رزق چیست؟
✍رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی؛ این بیداری؛ رزق است، چون بعضیها بیدار نمیشوند.
زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند متعال صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است.
زمانی که در خانه لیوانی آب؛ به دست پدر یا مادرت می دهی این فرصت نیکی کردن، رزق است.
گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست با گفته هایت نباشد؛ ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی این تلنگر، رزق است.
یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش می شوی و جویای حالش، این یادآوری؛ رزق است.
رزق واقعی رزق خوبی هاست. نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش می دهد، اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد.
و در آخر همین که عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت؛ این بزرگترین رزق خداوند مهربان است.
🌷 زندگيتون پر از رزق
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت صدوهفتادوهفتم
لبخندي زد دوباره...
- یعنی میخواي بگی اونیکه با توپ پر...
داره میاد سمت ماشین تو دلت جایی نداره؟!...
چیزي مثل حباب در دلم ترکید...
نکند امیرعباس باشد...
حتی جرات نگاه کردن به رو به رو را نداشتم...
چشم هایم را روي هم فشردم...
و به روبه رو نگاه کردم بالاخره با هر سختی اي بود...
خودش بود...
خودش بود که به سمتمان می آمد...
نمی دانستم چه کنم...
نمی دانستم...
تنها کاري که توانستم انجام بدهم...
محکم فشردن دستم دور فرمان بود...
با رسیدنش کنار ماشین بدنم را هم منقبض کردم...
که صداي استاد داخل گوشم پیچید...
- نگران نباش محیا مشکلی پیش نمی یاد...
یعنی اینقدر تابلو بود اضطرابم...
پیاده شدم و روبه امیرعباس سلام کردم...
که با اخم غلیظش سري تکان داد برایم...
کف دستانم عرق کرده بوداز شدت استرس...
گرچه میدانستم انقدر مودب هست...
که عصبانیتش را نشان ندهد و خودش را کنترل کند...
نگران نگاه کردم به دستی که در دستان استاد گذاشت...
بی آنکه لبخندي بزند...
اما استاد انگار تمام صورتش میخندید...
رو به امیرعباس کرد...
- افتخار آشنایی با کی رو دارم؟!...
امیرعباس نیم نگاهی به من انداخت ...
رو به استاد کرد...
- پسر عمه ي محیا خانوم هستم...
و اگه اشتباه نکنم شما باید استاد محیا باشید...
استاد لبخند کمرنگی زد...
"- این خیلی خوبه که خانواده محیا در جریان کارهاش قرار می گیرند...
واقعا متعجب شدم از اینکه منو شناختید...
واقعا خوشحالم بالاخره کسی رو ملاقات کردم ...
که محیا خانوم بهش علاقمنده...
بالاخره بعد از مدت ها تو چشاي یه نفر عشق رو دیدم...
از این بابت بسیار خوشحالم"...
متعجب نگاه کردم به استاد...
او چه میگفت؟!...
اصلا از کجا اینقدر از علاقه ام به امیرعباس مطمئن بود...
در حالی اولین بار بود میدیدش...
امیرعباس اما بی آنکه متعجب شود...
خیلی طبیعی با استاد دست داد...
- ممنونم...
من هم بسیار خرسند شدم از ملاقاتتون...
رو به من کرد...
همان لحن جدي و محکمش...
- محیا جان ماشینت رو بزار همینجا...
میگم نعیم بیارش...
و رو به استاد کرد...
- اگر جایی تشریف میبرید برسونیمتون...
استاد لبخندي زد و گفت...
" - البته اگر زحمتی نیست خیابان رو به رو ماشینم پارك هستش...
قرار بود محیا خانوم زحمتشو بکشه...
ولی افتاد گردن شما"...
من هنوز قفل محیا جان گفتن امیرعباس بودم...
محیا جان؟!...
انگار زیادي حرف هاي استاد را جدي گرفته بود...
راستی استاد واقعا انسان عجیبی بود...
مگر الان امیرعباس دقیقا رقیبش محسوب نمیشد؟!...
و چقدر با زکاوت کارش را با من به امیرعباس توضیح داد تا حساس نشود...
ماشین را قفل کردم و همراهشان شدم...
به آن طرف خیابان رفتیم ...
و من متعجب زل زدم به ماشین مدل بالایی که امیرعباس سوار میشد...
قدم تند کردم و سوار شدم...
استاد را رساندیم...
و با اینکه استاد به طور غیر مستقیم شفاف سازي کرده بود برایش...
باز هم مضطرب بودم،اما کنجکاویم نگذاشت ساکت بمانم...
- میگم پسرعمه ماشین مال کیه؟!...
نگاه عاقل اندر سفیهی کرد...
- کی تا حالا چیزي از کسی قرض گرفتم...
که حالا بخوام ماشین قرض بگیرم...
ییعع.. یعنی این ماشین چند صد میلیونی مال خودش بود...
آرام کفتم...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت50 ( 1 )
🔹 راه جذب دلها
🔰 در حکمت ۵۰ ، مولا می فرمایند :
💠 «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه»
" دلهای مردم از هم ترسان و گریزان است ؛ پس هر کس بتواند با این قلوب انس بگیرد ، دلها به سمت او روی خوش نشان می دهند. (اقبال می کنند) "
🔻برای شرح این حکمت از خود نهج البلاغه، فرآیند بسیار زیبا و دقیقی به لطف خدا ترسیم کرده ام که خدمت شما تقدیم می شود.
اوّلین نکته این هست که مولا به ما می فهمانند اساساً قلبها اِقبال و اِدبار دارند. یک وقتی روی خوش نشان می دهند، یک وقتی روی خوش نشان نمی دهند. یک وقتی حالش را دارند برای انجام یک کاری ، یک وقتی حالش را ندارند. اگر اینگونه هست، پس اگر خواستید چیزی را به قلبتان تحمیل کنید یا ارائه کنید ؛ فقط در زمانی که اقبال دارد و میل دارد ، سراغش بروید. وگرنه اگر اجبار بشود و اکراه داشته باشد و ادبار داشته باشد ، کور می شود و دیگر حق و خیر را نمی پذیرد.
🔻 در حکمت ۱۹۳ به این حقیقت اشاره شده است:
« إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ »
" قلبها میل و کشش اقبال و در مقابل ، ادبار و بی میلی دارند ، پس اگر خواستید سراغ قلبها بروید از آنجایی وارد شوید که میل دارد (اقبال نشان می دهد) ، چرا؟ چون قلب اگر مورد کراهت و اجبار قرار بگیرد ، کور می شود و دیگر حق و خیر را نمی پذیرد."
بر این اساس امیرالمؤمنین معتقدند حتی مستحبّات دینی هم مشمول همین اصل و قاعده اند.
🔻لذا در حکمت ۳۱۲ می فرمایند :
« إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَإِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ »
" دل ها اقبال و ادبار دارند، فقط آن موقعی که اقبال نشان می دهند و میل دارند ، مستحبّات را به آنها بار کنید، امّا وقتی دیدید دیگر قلب بی میلی نشان می دهد در آن زمان فقط به واجبات کفایت کنید. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
⭕️ امیدبخش ترین نیروی کشور
رهبر انقلاب:
🔹جوان مؤمنی که مبانی جمهوری اسلامی و راه امام بزرگوار را عمیقا پذیرفته است، اُمیدبخشترین نیرویی است که میتواند ملت ایران را در رسیدن به آرزوهای بزرگش یاری برساند.
۱۳۸۷/۰۶/۰۳
#نسل_جوان
#جوان_مومن
@Emam_kh
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ جهاد تبیین و جنگ ترکیبی
🔻با گوش دادن به این دو دقیقه از صحبت حکیم انقلاب هم دشمن شناسی یاد میگیری هم راه مقابله...
#جهاد_تبیین
@Emam_kh