38.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 سرود زیبای 💚سلام یامهـدی💚
🎙مجتبی مهدی پور، با گویش زیبای بختیاری.
🌸✨🌸✨🌸
@Emam_kh
26.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نماهنگ العجل یا مولا
🏝هروقت...
دلخسته و غمگین و دردمند میشوم...
هر زمان...
کاسهی صبرم لبریز میشود...
هرجا...
باشم و دلبریده از همه شوم...
تنها، آغوش شماست...
که آرامم میکند!
تو گویی عالَم و آدم...
کنارَت باشند؛
وقتی دلت...
پیش محبوب باشد؛
قرار نداری؛ آرام نمیگیری!
من...
طاقت چشمانتظاری ندارم؛
میشود بیایی؟!🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@Emam_kh
🔸مرحوم آیت الله کشمیری می فرمود: شب #نیمه_شعبان سه بار سوره یاسین
یکی به نیّت طول عمر
و یکی به نیّت وسعت رزق
و یک بار به نیّت صحت جسمانی
خوانده شود
@Emam_kh
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🔰 فضیلت شب نیمه ماه شعبان و جشن شیعیان
🔹شب پانزدهم شعبان از شب هاي با فضيلت سال است و پس از شب قدر، افضل ليالي است و خداوند سبحان اين شب را به بندگانش ارزاني داشت، تا روح و روان خويش را پالايش و گذشته ناپسند خويش را جبران و اصلاح كنند.
🌷امام جعفرصادق(ع) فرمود: از پدرم امام محمدباقر(ع) درباره فضيلت شب نيمه شعبان پرسيده شد و آن حضرت در پاسخ فرمود: اين شب، پس از شب قدر، افضل شب ها است. در اين شب، خداوند سبحان فضل خويش را بر بندگانش عطا مي كند و به كَرَم خويش، آنان را مي آمرزد.
پس تلاش و كوشش كنيد در اين شب براي تقرب به خدا، زيرا خداوند سبحان بر خودش لازم دانسته است كه هر كسي از وي حاجتي خواهد، وي را رد نكند و حاجتش را اجابت نمايد، مگر آن كه معصيتي را از وي بخواهد.
شب نيمه شعبان، شبي است كه خداوند متعال آن را در ازاي شب قدر كه براي پيامبر(ص) قرار داده بود، براي ما اهل بيت(ع) قرار داده است. پس تلاش كنيد در نيايش و ستايش پروردگار متعال، زيرا هر كسي در اين شب، صد بار تسبيح ]سبحان الله[، صد بار حمد ]الحمدالله[، صد بار تكبير ]الله اكبر[ و صد بار تهليل ]لا اله الا الله[ خواند، خداوند سبحان تمام گناهان گذشته اش را مي آمرزد و حاجت هاي دنيا و آخرتش را برآورده مي كند. چه حوائجي كه از خدا بخواهد و چه حاجت هايي كه از خدا نخواهد ولي به آن ها نياز داشته باشد، خداوند سبحان تفضّلاً تمامي حاجت هايش را برآورده مي كند.
به هر روي، اين شب عزيز و شريف، شب مغتنمي براي بندگان و صالحان است و از آن مي توانند بهره هاي وافر يابند.
🔰 برخي از اعمال عبادي اين شب بزرگ:
1- غسل
غسل شب نيمه شعبان، موجب تخفيف گناهان مي شود.
2-احياي شب
زنده نگه داشتن شب نيمه شعبان و بيدار ماندن در آن و پرداختن به نماز، دعا و استغفار، چنان كه امام زين العابدين(ع) انجام مي دادند.
3- زيارت امام حسين(ع)
زيارت امام حسين(ع) افضل اعمال شب نيمه شعبان و موجب آمرزش گناهان است.
4- بيتوته در كربلا
اگر ممكن باشد، انسان در اين شب، در كربلا حضور يابد و در كنار مرقد مطهر امام حسين(ع) بيتوته كند و هزار بار سوره توحيد، هزار بار استغفار، هزار بار "الحمدلله" بگويد. پس از آن چهار ركعت نماز كند و در هر ركعتي هزار بار آية الكرسي را قرائت كند.
5- خواندن دعا
دعاهاي زيادي براي اين شب وارد شد. از جمله دعاي: اللّهُمَّ بِحَقّ لَيْلَتِنا هذه و مولودها و …
6- خواندن دعاي كميل
7- نماز جعفر طيار
8- تسبيح و تحميد الهي و تكبير و تهليل
9- خواندن نماز
براي اين شب، نمازهاي گوناگوني ذكر گرديده است.
10- روزه گرفتن در روز نيمه شعبان
📚الاقبال بالأعمال الحسنه (سيد بن طاووس)، ج3، ص 312.
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
@Emam_kh
دختر_شینا
#قسمت_13
چند روز از آن ماجرا گذشت. صبح یڪ روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دورتادورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یڪ درش به ڪوچه باز می شد و آن یڪی درش به باغی ڪه ما به آن می گفتیم باغچه.
باغچه پر از درخت آلبالو بود. به سرم زد بروم آنجا. باغچه سرسبز و قشنگ شده بود. درخت ها جوانه زده بودند و برگ های ڪوچڪشان زیر آفتاب دلچسب بهاری می درخشید. بعد از پشت سر گذاشتن زمستانی سرد، حالا دیدن این طبیعت سرسبز و هوای مطبوع و دلنشین، لذت بخش بود. یڪ دفعه صدایی شنیدم. انگار ڪسی از پشت درخت ها صدایم می ڪرد. اول ترسیدم و جا خوردم، ڪمی ڪه گوش تیز ڪردم، صدا واضح تر شد و بعد هم یڪ نفر از دیوار ڪوتاهی ڪه پشت درخت ها بود پرید توی باغچه. تا خواستم حرڪتی بڪنم، سایه ای از روی دیوار دوید و آمد روبه رویم ایستاد. باورم نمی شد. صمد بود. با شادی سلام داد. دستپاچه شدم. چادرم را روی سرم جابه جا ڪردم. سرم را پایین انداختم و بدون اینڪه حرفی بزنم یا حتی جواب سلامش را بدهم، دو پا داشتم، دو تا هم قرض ڪردم و دویدم توی حیاط و پله ها را دو تا یڪی ڪردم و رفتم توی اتاق و در را از تو قفل ڪردم.
صمد ڪمی منتظر ایستاده بود. وقتی دیده بود خبری از من نیست، با اوقات تلخی یڪ راست رفته بود سراغ زن برادرم و از من شڪایت ڪرده بود و گفته بود: " انگار قدم اصلاً مرا دوست ندارد. "
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_14
" من با هزار مڪافات از پایگاه مرخصی گرفته ام، فقط به این خاطر ڪه بیایم قدم را ببینم و دو سه ڪلمه با او حرف بزنم. چند ساعت پشت باغچه خانه شان ڪشیڪ دادم تا او را تنهایی پیدا ڪردم. بی انصاف او حتی جواب سلامم را هم نداد. تا مرا دید، فرار ڪرد و رفت."
نزدیڪ ظهر دیدم خدیجه آمد خانه ما و گفت: «قدم! عصر بیا ڪمڪم. مهمان دارم، دست تنهام.»
عصر رفتم خانه شان. داشت شام می پخت. رفتم ڪمڪش. غافل از اینڪه خدیجه برایم نقشه ڪشیده بود. همین ڪه اذان مغرب را دادند و هوا تاریڪ شد، دیدم در باز شد و صمد آمد. از دست خدیجه ڪفری شدم. گفتم: «اگر مامان و حاج آقا بفهمند، هر دویمان را می ڪشند.»
خدیجه خندید و گفت: «اگر تو دهانت سفت باشد، هیچ ڪس نمی فهمد. داداشت هم امشب خانه نیست. رفته سر زمین، آبیاری.»
بعد از اینڪه ڪمی خیالم راحت شد، زیر چشمی نگاهش ڪردم. چرا این شڪلی بود؟! ڪچل بود. خدیجه تعارفش ڪرد و آمد توی اتاقی ڪه من بودم. سلام داد. باز هم نتوانستم جوابش را بدهم. بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم آن یڪی اتاق. خدیجه صدایم ڪرد. جواب ندادم. ڪمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی ڪه من بودم. خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند ڪار درستی نمی ڪنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_15
ڪمی این پا و آن پا ڪردم و بلند شدم تا از زیر نگاه های سنگینش فرار ڪنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دست هایش را باز ڪرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت: «ڪجا؟! چرا از من فرار می ڪنی؟! بنشین باهات ڪار دارم.»
سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصله خیلی زیاد از من. بعد هم یڪ ریز شروع ڪرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم این طور باشد. آن طور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم ڪه تمام شود، می خواهم بروم تهران دنبال یڪ ڪار درست و حسابی.» نگرانی را ڪه توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همین جا توی قایش.»
از شغلش گفت ڪه سیمان ڪار است و توی تهران بهتر می تواند ڪار ڪند.
همان طور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمی گفتم. صمد هم یڪ ریز حرف می زد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.»
چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبه رو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بی فایده است، خودش شروع ڪرد به سؤال ڪردن. پرسید: «دوست داری ڪجا زندگی ڪنی؟!»
جواب ندادم. دست بردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی ڪنی؟!»
بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یڪ ڪلمه: «نه!» بعد هم سڪوت.
ادامه دارد...✒️