6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز عرفه و روز نیایش بر همه بزرگواران مبارک🌸
در این روز عزیز زیارت امام حسین علیه السلام فراموش نشه
التماس دعا
@Emam_kh
✋ سلامبرعرفهوبرعارفانحق،
آنان که از خیمه وجود خویش بیرون می آیند و با آتش شوق و اشتیاق وصال، به دعا و نیایش متوسل می شوند .
🤲 در روز عرفه، دست های خود را
به سوی آن بی نیاز بالا می بریم و پیوسته دعا می کنیم:
🌹 خدایا!
غروب این روز را با غروب گناهانمان یکی گردان . . .
🌹 خدایا!
آنگاه که جان ها و اندیشه ها از نسیم فرحبخش نام و یادت سرشار است، بگذار در برکه عرفه، خود را از زنگار غفلت و معصیت شستوشو دهیم . . .
🌹 در زلال آفتاب نگاه خداوند،
قنوت عشق را عاشقانه به زمزمه می نشینیم،
در روز عرفه که سجاده ای به وسعت هستی گسترده است . . .
🌸 روز عرفه، روز بی پیرایگی و آراستگی در عرفات خدا و روز زمزمه رازمندی های حسین و روز برخورد اشک و لبخند است . . .
🌸 دل در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود. آن جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است . . .
🌸 روز عرفه ، روز نیایش
و روز بارش چشم های خاکیان بر شما آسمانیان مبارک باد .
🤲 ما را از دعای خیرتون محروم نفرمایید ، التماس دعای خیر و فرح
@Emam_kh
🌹 یادمان باشد
اگر ذره ای کبر و غرور
در دلمان، و حق کسی
بر گردنمان باشد...
دعاهایمان
نه مستجاب خواهد شد
و نه حتی شنیده...
پس امروز همدیگر
را ببخشیم و برای
همدیگر دعا کنیم
🌹 حلالم_کنید
🌹 التماس_دعا
@Emam_kh
#آخرینعروس
#قسمتهشتم
#دردعشقرادرمانینیست !
روز ها میگذرد و او در انتظار وصال است امشب فکری به ذهن ملیکا میرسد او باید حرف دلش را به حسن بگوید. او تا کی می خواهد در هجران بسوزد؟ باید از محبوبش بخواهد اورا پیش خود ببرد.
رویای امشب فرا میرسد حسن علیه السلام به دیدار او می آید ملیکا سر به زیر می اندازد و ارام میگوید :
_آقای من! اهمه دنیا دیدار شما مرا بس است اما می خواهم بدانم کی در کنار شما خواهم بود.
_به زودی پدر بزرگ تو سپاهی را برای مبارزه با لشکر اسلام می فرستد گروهی از کنیزان همراه این سپاه می روند. تو باید لباس یکی از این کنیزان را بپوشی و خودت را به شکل آنها در اوری.
_سر انجام این جنگ چه میشود؟
_در این جنگ مسلمانان پیروز می شوند و همه سربازان و کنیزان رومی اسیر می شوند. مسلمانان ،کنیزان رومی را برای فروش به بغداد می برند وقتی تو به بغداد برسی من کسی را به دنبال تو خواهم فرستاد تو در آنجا منتظر من باش.
ملیکا از شوق بیدار میشود اکنون او باید پای در راه بنهد و به سوی محبوب خود برود.
براستی او چگونه می تواند از این قصر بیرون برود. ملیکا فکر میکند به یاد یکی از کنیزان قصر میافتاد که سالهاست اورا میشناسد، ملیکا می تواند به او اعتماد کند و از او کمک بخواهد.
ملیکا با کنیز صحبت کرده است و قرار شده است که او برای ملیکا لباس کنیز ها را تهیه کند. همه چیز با دقت برنامه ریزی شده است.
خبر میرسد که سپاه روم به سوی سرزمین های مسلمانان می رود همه برای بدرقه سپاه در میدان اصلی شهر جمع شده اند.
قیصر پرچم سپاه را به دست یکی از بهترین فرماندهان خود میدهد و برای پیروزی خود دعا میکند.
سپاه حرکت میکند اماملیکا هنوز اینجاست. کنیز رو به ملیکا می کند و میگوید :
_مگر قرار نبود همراه آنها بروی.
_صبر داشته باش ، من فردا از شهر خارج میشوم امروز نمی شود همه شک می کنند.
فردا فرا میرسد ملیکا هوس طبیعت کرده است و می خواهد به دشت و صحرا برود.
🍂🌺🍂🌺🍂
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🕋 عید قربان یعنی رهایی از اسارت نفس و نزدیک شدن به خدا.
🍃 عید قربان است و تو باید اسماعیلت را به قربانگاه ببری:
◀️ اسماعیل تو چیست؟
معشوقت؟
خانواده ات؟
آبرویت؟
شغلت؟
پولت؟
جانت؟
👈 نیازی نیست كه كسی بداند، باید خودت بدانی و خدای خودت.
**** **** ****
✔️ خدایا کمکم کن تا نفسم را به قربانگاه درگاهت عرضه کنم، و تو قربانی شدن و نلرزیدن و نلغزیدن را عنایت فرما.
✔️ عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان "عزیزترین"و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق "مهربان ترین" عید قربان یعنی عید نزدیک شدن دلها به قرب الهی.
🍃 قربان یعنی رهایی از اسارت نفس و لبیک به دعوت حق.
◀️ عید قربان که پس از وقوف در عرفات و مشعر و منا فرا مى رسد عید رهایى از تعلقات است، رهایى از هر آنچه غیرخدایى است.
✔️ در این روز، اسماعیل وجود را؛ یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کردیم قربانى کنیم تا سبکبال شویم..
🍃 قربان یعنی رهایی از اسارت نفس و لبیک به دعوت حق.
**** ****. ****
🍃 خاک عرفات را
🍁 آب زمزم را
🍃 کوه حرا را
🍁 جرات ابراهیم را
🍃 طاقت اسماعیل را
🍁 وصال معشوق را
🍃 سربلندی ابراهیم را
🍁 آرامش اسماعیل را
🍃 امیدواری هاجر را
🍁 عطر عرفه را
🍃 و برکت عید قربان را برای شما آرزومندیم.
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃