💠 خشک شدن اعضا وضو
💬 سؤال:
کسی که به خاطر طول دادن وضو هنگام مسح پای چپ، آب وضو خشک شود، تکلیف چیست؟ آیا نمازی که با آن وضو خوانده، باطل است؟
✅ پاسخ:
🔹 اگر بین کارهای وضو به قدری فاصله شود که وقتی میخواهد جایی را بشوید یا مسح کند، رطوبت جاهایی که پیش از آن شسته یا مسح کرده خشک شده باشد، وضو باطل است و اگر فقط رطوبت جایی که جلوتر از محلی است که میخواهد بشوید یا مسح کند خشک شده باشد، مثلاً موقعی که میخواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشک شده باشد و صورت تر باشد، وضو صحیح است؛ البته اگر کارهای وضو را پشت سر هم بهجا آورد، ولی بهواسطه گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن و مانند اینها رطوبت خشک شود، وضوی او صحیح است. ضمناً اگر برای مسح، رطوبتی در کف دست نمانده باشد، باید دست را با رطوبتی که در ریش یا ابرو هست مرطوب کرده و مسح کند.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
@Emam_kh
... ✹﷽✹
نـاحــله
قسمتنودوششم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
دعوتت کردم که بگویم از زمین های
خاکی هم می شود اوج گرفت
تا شهادت که بگویم من هم،
همین روزها را گذراندم، در
همان جایی که تو هستی بودم و....
که بگویم درس خواندنت، اخلاق خوبت، گوش به حرف رهبر بودنت، انتخاب هایت( چه شخقی و چه اجتماعی) و همه و همه سلاح امروز توست مبادا سلاحت
را زمین بگذاری، چون دشمن همان است و راه همان که بگویم هوای انقلاب را داشته باش راستی هر وقت که
دلت گرفت صدایم کن
من همیشه آماده ی از جان مایه گذاشتن
برای توام....
سال بعد هم منتظرت هستم!)))
نمیدونم چرا ناخودآگاه اشکم گونم رو خیس کرد .
چه متن جذابی بود.
رو کردم ب ریحانه ک با تعجب نگام میکرد
_راهیان نور چیه ؟
همونکه میگن میرن تو یه جایی که بیابونه؟
دانشگاه ماهم میخواد ببره.
ولی من ثبت نام نکردم !
یعنی چی دعوت کرده.
هم دانشگاهیام میگن خوب نیست که!
راستی این رو کی نوشته؟
ریحانه که از سوالای زیادم خندش گرفته بود گفت
+اووو بسه دختر یکی یکی
خب من الان به کدوم جواب بدم
سرمو تکون دادم و گفتم :
_تو خودت رفتی؟
+اره بابا!
دو بار رفتم با محمد!
_چرا با اون؟مگه اون میبره؟
+نه .سپاهشون هر سال جووناشونو میبره.
منم دو سال با محمد رفتم.
_قشنگه؟
+قشنگه؟بی نظیره فاطمه. بی نظیر
وصف شدنی نیست.
ببین مث اصفهان و شیراز نیست.
ولی میتونم تضمین کنم اگه بری دلت نمیخاد برگردی
_امسالم میخای بری؟
+اره.اگه خدا بخواد.
منو روح الله و محمد.
+اهان
چندتا سوال پرسیدم و ریحانه هم همه رو با هیجان جواب میداد.
از شلمچه و غروبش ،از فکه و غربتش...
از طلائیه و سه راهی شهادتش....
ازعلقمه و رودش!
همه رو با حوصله برام تعریف کرد .
خوشم اومده بود.
ریحانه همینجور حرف میزد و منم تو برش کاغذا بهش کمک میکردم و همزمان به حرفاشم گوش میدادم.
اذان شد.
وضو گرفتیم و باهم نماز مغرب رو خوندیم.
خواستمدوباره بشینم به ریحانه کمک کنم که مامان زنگ زد
جواب دادم ک گف
+دم درم بیا پایین.
وسایلمو جمع کردم و چادرمو رو سرم مرتب کردم.
رو ب ریحانه گفتم
_خداحافظ ریحون خوشگلم.
از هم خداحافظی کردیم ک رفتم پایین.
تو ماشین نشستم که مامان راه افتاد سمت خونه
____
نمیدونستم واسه یادواره شهدا هم باید لباس مشکی میپوشیدم یا نه .
شال مشکیم رو برداشتم و سرم کردم
مانتوم قهوه ای سوخته بود
شلوار کتان کشیم یخورده ازش کمرنگ تر بود
چادرم رو سرم کردم و عطر زدم
مامان به سختی راضی شده بود همراهم بیاد
خسته بود ولی بخاطر من اومد
نشستیم تو ماشینش و رفتیم سمت مصلی
بوی و دود اسفند مسیر رو پر کرده بود
یه راه رویی رو جلوی در ورودی مصلی درست کرده بودن
سقفش پر از سربند بود و اطرافش هم کلی قاب عکس از شهدا
آروم میرفتیم و به عکس ها نگاه مینداختیم
چهره بیشترشون جوون بود
داخل مصلی هم با فانوسای کوچیک یه راه رو درست کرده بودن
حال معنوی خاصی داشت.
رفتیم داخل
سمت چپ مصلی خانوم ها نشسته بود
جمعیت زیاد بود و تقریبا نصف جا پر شده بود
ریحانه بهم زنگ زد :
+نیومدی؟
_چرا اومدم تو کجایی؟
+بیا جلو .پنج امین صف نشستم.
براتون جا گرفتم
_باشه اومدم.
تماس رو قطع کردم و با مامان رفتیم جلو
چشمم به ریحانه خورد بلند شد و دست تکون داد
رفتم پیشش و بغلش کردم مامانم باهاش سلام و علیک کرد و نشستیم
کم پیش میومد تو مراسمی گریه کنم.
ولی اون شب حال و هوای خاصی داشتم.
یه سوالی ذهنم رو مشعول کرد
برگشتم سمت ریحانه و گفتم:
_میگم شما دلتون نمیگیره همیشه تو این مراسمایین و گریه میکنین؟
خندید و گفت:
+من که نه !دلم نمیگیره .برعکس با روحیه قوی تری خارج میشم.
میدونی فاطمه جون، یادواره شهدا واسه گریه کردن نیست
کلاسه درسه !
میایم چند ساعت میشینیم تا چیزی یاد بگیریم،یادمون بیاد کجای کاریم،
اینکه گریه کنیم و راه شهدا رو نریم که فایده نداره.
اگه هم گریه میکنیم واسه اینه که دلمون میسوزه به حال خودمون که خیلی از شهدا عقبیم.
وگرنه شهدا که گریه مارو نمیخوان
اونا خودشون عزیز دردونه ی خدان و به بهترین جارسیدن
این ماییم که باید به حالمون گریه کرد
حرفاش رو دوست داشتم و با دقت گوش میدادم.
__
محمد:
خداروشکر بعد چند ماه افتخار خادمی شهدا نصیبم شد
از پریشب تو مصلی بودیم
با اینکه بچه ها از دیشب بیدار بودن با تموم نیرو کار میکردن تا کم و کسری نباشه و مراسم به بهترین صورت اجرا شه
خداروشکر جمعیت هم زیاد شده بود.
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتنودهفتم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
یه گوشه ایستادم تا به سخنرانی گوش کنم گوشیم زنگ خورد
از مصلی بیرون رفتم و به تماسم جواب دادم
از سپاه زنگ زده لودن واسه اردوی راهیان نور گفتن؛ اومدن یه نفر کنسل شده و جا دارن.
اگه کسی هست که بخواد ثبت نام کنه زودتر اسمش رو بدم بهشون.
تا این رو شنیدم فاطمه به ذهنم رسید
دختری که از اولین باری که دیدمش خیلی تغییر کرده بود مطمئنا تا الان شلمچه نرفته.
صدام زدن
از فکر در اومدم و برگشتم داخل
بعد از تموم شدن مراسم تا صبح موندیم و وسایل ها رو جمع کردیم
انقدر خسته شدیم که خوابمون برد.
تو مصلی خوابیدیم
البته این خستگی انقدر برامون شیرین بود که هیچ کدوممون حاظر نمیشد با چیزی عوض کنه.
نگام به ریحانه افتاد.
بعد از ازدواجش دیگه مثه قبل سر به سرش نمیذاشتم
دلم تنگ شده بود واسه سر وصداهامون و صدای بابا که میگفت: باز شما دوتا افتادین به جون هم ؟
نگاهم و رو خودش حس کرد و گفت :چیشد به چی فکر میکنی؟
نخواستم با یاد اوری نبود بابا حالش و بد کنم _میگم ریحانه
واسه راهیان نور برای یه نفر جا داریم .این دوستت نمیخواد بیاد؟
ریحانه با خوشحالی گفت :واقعاً؟چرا اتفاقا دوست داشت بیاددد برم بهش بگم (.
با تعجب به رفتنش نگاه کردم
اصلا واینستاد ادامه بدم حرفمو
از حرفی که زدم پشیمون شدم
اگه نمیومد خیلی بهتر بود
دلم نمیخواست زیاد بببینمش .مخصوصا الان که یه حس عجیبی تو دلم ب وجود اومده بود وباعث میشد وقتی بهش نگاه میکنم ناخوداگاه لبخند بزنم.
پاشدم به ریحانه بگممم که زنگ نزنه اما دیگه کار از کار گذشته بود
ریحانه ذوق زده گفت :بهش گفتم. خیلی خوشحال شدد گفت با مادرش حرف میزنه.
یهو داد زد :واییییییییی برنجم سوووختتتت و
دویید تو آشپزخونه
توکل کردم به خدا و گفتم هرچی به صلاحه اتفاق بیافته...
_
فاطمه
امروز سومین روزییی بود که افتادم به دست و پای مامان تا بابارو راضی کنه
همش میترسیدم جای خالیشون پر شه و دیگه نتونم برم .خسته شدم انقدر که التماس کردم
رفتم تو اتاقم و سرم و رو زانو هام گذاشتم
مادرم اومد تو و رو موهامو بوسید و گفت :امشب با بابات حرف میزنم فقط دعا کن اجازه بده یکی ی دونش تنها بره جنوب.
یه لبخند از رو قدردانی زدم و گفتم:عاشقتم مامان
واسه شام پاین نرفتم تا مامان بتونه بهتر با بابا حرف بزنه
همش میگفتم:خدایا یعنی میشه یه معجزه ای شه دل پدرم به رحم بیاد ؟
وای اگه بشه چی میشهه ۵ روز کنار محمددد
حتی فکرشم قشنگ بود
ریحانه پی ام داد:فاطمه جون چیشدد؟مشخص نشد میای یا نه ؟
از سپاه چند بار زنگ زدن به محمد.گفتم بگه فعلا کسی و ثبت نام نکنن
ولی اونام نمیتونن بیشتر از این صبر کنن ۳ روز دیگه باید بریم
_فردا بهت خبر میدم .دعا کننن بابام اجازه بده .من خیلی دلم میخواد بیام
+ایشالله که اجازه میده نگران نباش شهدا دعوت کنن میای حتماا باهامون
ترجیح دادم بخوابم تا از فکر و خیال خل نشم
____
بعداز نماز صبح دیگه نخوابیدم و همش دعا کردم
ساعت ۸ بود
رفتم پایین مامان و بابا رو میز نشسته بودن.
بعد اینکه صورتم و شستم سلام کردم و کنارشون نشستم
به مامانم نگاه کردم که اشاره زد سکوت کنم
نا امیده شده بودم
بابام پرسید :خب فاطمه خانوم شنیدم میخوای بری جنوب
خودمو مظلوم کردم و با نهایت تواضع گفتم :اگه شما اجازه بدین
یه قلپ از چای شیرینش و خورد
+میتونی قانعم کنی واسه اینکه رضایت بدم بری؟
چرا باید بزارم بری؟
_نگاه مامان بهم نیرو داد و با قدرت گفتم :ببین بابا
من الان ۱۹ سالم شده ولی نصف عمرم به تحصیل و درس و کتابام گذشت از بهترین لحظات زندگیم هیچی نفهمیدم .احساس میکنم نیاز دارم بفهمم تو دنیا چ خبره . چی اطرافم میگذره و ازش خبر ندارم
تا کی بشینم تو اتاقم و کتاب دستم بگیرم
انقدر تو تنهایی بودم افسرده شدم و آداب معاشرت و خوب بلد نیستم
انقدر که کم تو جمع های شلوغ بودم یه کنفرانس میخوام بدم تو دانشگاه،از استرس غش میکنم این با منطق شما جوره ؟
۱۹ سالم شده و حتی یه بار نشد بدون استرس برم بیرون با دوستام
با اینکه میگفتین ازم مطمئنین وبهم اعتماد کامل دارین
پدر من،اجازه بده یاد بگیرم مستقل بودن و
تا کی گوشه لباس مامان و بگیرم و دنبالش برم تا گم نشم ؟
به نطرتون هنوز به سنی نرسیدم که یاد بگیرم رو پای خودم ایستادن و
همیشه و همه جا که شما نیستین
من وقتایی که نیستین چیکار کنم ؟
میخوام اجازه بدین این سفر و برم
مطمئنم خیلی چیزا یاد میگیرم و خیلی چیزا میفهمم.میگن سفر راحتیم نیست،این برام ی تجربه خوب میشه
بابام لبخند زد و گفت :خب باشه تونستی قانعم کنی. برو.ولی هر اتفاقی افتاد مسئولیتش با خودته
از ذوق نزدیک بود جیغ بزنم
ادامهدارد...
چگونه گناه نکنیم⁉️
یڪے از روشهاے چگونگے جلوگیرے از ارتڪاب گناه، ترک فکر گناه است
بسیارے از گناهان انجام مے شوند چون شرایطش قبلا در فڪر انجام شده.
هر وقت فڪر گناه به ذهنتان آمد، بگویید
" استغفرالله ربے و اتوب الیه، لا حول و لا قوة إلا بالله العلے العظیم" و یک صلوات بفرستید.
اگر دیدید اثر نداشت، دو رڪعت نماز مستحبے بخوانید و تقدیم ڪنید به روح مطهر بزرگان و علما و صلحا و صدیقین و شاهدین و ائمه و اهل بیت.
🔺هر بار ڪه یک گناه را ترک مے ڪنید، یک هدیه معنوے مے گیرید.
قرآن مے فرماید: پرهیزڪاران چون دچار وسوسه شیطان شوند، همان دم متذڪر شده و بصیرت یابند.
🔸اصلا توبه زمانے محقق مے شود ڪه نسبت به آن گناه احساس شیرینے در دل نڪنید. ما دوست نداریم گناه ڪنیم،
@Emam_kh
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 تاکید امروز رهبر انقلاب به اتاق بازرگانی ایران برای گسترش همکاریهای با کشورهای بزرگ شرقی مثل روسیه و چین. ۱۴۰۳/۱۱/۲
@Emam_kh
🔴 توافق خوب ، توافق بد
یک لحظه تصور کنید این توافق نامه راهبردی بسیار خوب با روسیه را شهید رئیسی امضا کرده بود،
همین مثلا اصلاح طلب ها زمین و زمان را به هم می دوختند که وامصیبتا کشور را به روسیه فروختند و مستعمره روسیه شدیم و هزار اراجیف دیگر
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 پیام حاج قاسم به کاسبان برجام این بود. آیا اگر شهید سلیمانی امروز در قید حیات بود، برای FATF هم همین پیام را به دولت فعلی میداد؟!
🇮🇷 @Emam_kh
✅ هیچ خطری بالاتر از #انحراف نیست
🔰مومنین عزیز ، یک نکته را خوب دقت کنید ، آدم اگر بی نماز باشد ، می تواند متحول شود و برگردد ، اگر اهل #گناه_کبیره هم باشد ، می تواند متحول شود و توبه کند.
❌ اما اگر کسی وارد وادی #انحراف آن هم به اسم #دین بشود ، خیلی سخت است برگردد و متوجه اشتباهش بشود . چون فکر می کند در مسیر درست دین قرار دارد.
👈👈 دلیل حرفم این آیه #قرآن است که می فرماید 👈👈 بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم؟ [آنان] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته [و گم شده است] در حالی که خود می پندارند، خوب عمل می کنند.👉👉 ( کهف/103-104)
⬅️ خیلی آیه هشداردهنده ای هست، یعنی یک عمر در یک مسیری هستی که #فکر و #خیال میکنی که درست هست ‼️ اما در حقیقت #غلط هست ❌
💠 منحرف هایی که وارد انحرافات دینی می شوند و با برداشت های غلط از قرآن و حدیث ، فریب می خورند دقیقا همین وضع را دارند ، چون خیال می کنند راهشان قرآنی و دینی است ‼️ برای همین خیلی سخت بشود آنها را از مسیر غلط برگرداند.
❌ خواهشا روی #انحراف حساس باشید ، در این چند سال اخیر متاسفانه مذهبی های زیادی داشتیم که اسیر فرقه هایی چون #احمد_الحسن ، #حجیته ، #شیرازی ، #جن_گیری ، #هاله_درمانی ، #کد_آسمانی ، #چاکراه_درمانی و... شده اند .
جدای از آسیب های روحی شدیدی که خوردند ، دیگر برگشتن به حالت قبل هم برایشان به شدت سخت است.
👈👈 وقتی رهبری عزیز تاکید می کنند مباحث اعتقادی و دینی را از فضلای قم بگیرید ، نام می برند از بزرگانی چون مطهری عزیز و مصباح قوی ، نام می برند از دوره هایی مثل طرح ولایت، دلیلش این است که می بینند رواج انحرافات به اسم دین را در جامعه مجازی و حقیقی.
👈 حقیقتا چطور ممکن است یک فرد بدون تحصیلات مرتبط دینی ، وقتی حتی فرق بین روایت صحیح و موثق را ندانسته ، حتی فرق بین " ما " معرفه و نکره را ندانسته و.... خودش را متخصص دین و قرآن و حدیث معرفی کند و روی بیاورد به مهمل گویی و با روکشی از دین غلط ، بحث های سحر و جادو و شیطان و جن و... را به مردم بگوید ⁉️
یک دکتر ساده می خواهیم برای سرماخوردگی برویم ، راجع به رزومه دکتر و مدرکش و تائیدیه نظام پزشکی او تحقیق می کنیم ، پس چطور در بحث های دینی حرف هرکسی از راه رسیده که نه سواد مرتبط دارند و نه تالیف و نوشته ای دارد را قبول می کنیم ⁉️
👈 روی #انحراف حساس باشیم ، حرف اشتباه را می شود جبران کرد ، اما #انحراف اگر وارد زندگی شود خیلی سخت است فهمیدنش و برگشتن از راه غلط.
حداقل از اهل فن و اساتید مورد اعتماد هر رشته ، صحت و سقم برخی ادعاها را بررسی کنید. رزومه افرادی که می خواهید حرفهای آنان را گوش دهید بررسی کنید و...
به عقیده بنده انسان تا 100 سالگی هم نیاز به استاد دارد ، هرچند خودش استاد باشد ، حال چه برسد به برخی از این افراد مشهور مجازی که اصلا یک روز هم پیش یک استاد حاذق و قوی زانو نزدند و شاگردی نکردند .
✅ در این چند سالی که روی انحرافات دینی تاکید کرده ایم ، از پیام های شما عزیزان متوجه شده ایم که متاسفانه هم در فضای مجازی و هم در بسیاری از شهرها مخصوصا برخی شهرهای مذهبی ، میزان انحرافات بالاست و کلاسهای انحرافی با حضور مومنینی که خبر از محتوای انحرافی ندارند به شدت در حال رشد !!!
✅ کسی که دینش را عقلانی و استدلالی یاد بگیرد ، اسیر این توهمات نمی شود .
✍️ احسان عبادی
@Emam_kh