17.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سرود امام زمانی بچههای همدان
🌺اجرای زیبا و هماهنگ گروه سرود تسنیم استان همدان در برنامه امشب حسینیه معلی
🇮🇷 @Emam_kh
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیات ۲۴ تا ۲۵ سوره اعراف
🌸 قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِين (۲۴) قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ (۲۵)
🍀 ترجمه: خدا فرمود: فرود آیید، بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید و تا مدّتی (معین) برای شما در زمین جایگاه و وسیله ی بهره گیری خواهد بود (۲۴) پروردگار فرمود: در آن زندگی می كنید، و در آن می میرید، و از آن بیرون میآیید (۲۵)
🌸 اگرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پيشگاه خدا پذيرفته شد ولى به هر حال اثر وضعى آن عمل، دامانشان را گرفت، و دستور خارج شدن از بهشت از سوى خداوند به آنها داده شد، «قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ: فرمود: فرود آیید، بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید «وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ: و تا مدتی (معین) برای شما در زمین جایگاه و وسیله ی بهره گیری خواهد بود» «قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ: فرمود: در آن زندگی می کنید و در آن می میرید و از آن بیرون می آیید»
🔹 پيام های آیات ۲۴ تا ۲۵ سوره اعراف
✅ از آداب دعا و استغفار، ابتدا اعتراف به گناه است.
✅ نخستین خواسته ى بشر از خدا، تقاضاى عفو ورحمت بود.
✅ مهمترین مسأله براى گناهكار، مغفرت الهى است، سپس درخواست هاى دیگر
✅ عنایت و لطف و مهربانى خدا، جلوى خسارت ابدى را مى گیرد.
✅ گاهى عملكرد والدین، در هبوط و سقوط نسل آنان هم اثر مى گذارد.
✅ بهشت آدم و حوّا، مكانى غیر از زمین و بالاتر و برتر از آن بود.
✅ زندگى_دنیوى و بهره ورى از آن ابدى نیست.
✅ انسان، پس از مرگ دوباره زنده خواهد شد. حضرت آدم از این ناراحت و غمگین بود كه پنداشت دیگر به بهشت و زندگى جاوید نخواهد رسید، خداوند فرمود: پس از زندگى دنیا مى تواند به بهشت جاوید برسد.
✅ مدّت و نهایت زندگى دنیوى براى بشر معلوم نیست.
آیه 24 🌹ازسوره اعراف🌹
قالَ =گفت [الله]
اهْبِطُوا =فرودآیید [به زمين درحالی که]
بَعْضُكُمْ =برخی تان
لِبَعْضٍ=برای برخی[دیگر]
عَدُوٌّ =دشمن خواهد بود
وَ لَكُمْ =وبرای شماست
فِي=در
الْأَرْضِ=زمین
مُسْتَقَرٌّ=قرارگاه
وَ مَتاعٌ=وبرخورداری
إِلى=تا
حِينٍ=مدتی
آیه 25🌹 ازسوره اعراف🌹
قالَ=گفت
فِيها =درآن
تَحْيَوْنَ=زندگی می کنید
وَ فِيها=ودرآن
تَمُوتُونَ=می میرید
وَ مِنْها=وازآن
تُخْرَجُونَ=بيرون آورده می شوید
🌹🍃🌹🍃🌹
24-25.mp3
3.08M
آیه ۲۴ وآیه ۲۵ ازسوره اعراف
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
💢خوب نگاه کنید رفتید زیارت امامرضا بشناسیداین خدام عزیز را
🚩نفراول: پروفسور کریستین بونو از فرانسه
🚩نفر دوم: پروفسور خوان فرانسیسکو از اسپانیا(جزء ده دانشمند برتر جهان در زمینه هوش مصنوعی)
🚩نفرسوم: دکتر تاراس اقتصاددان از روسیه
🚩نفر چهارم: دکتر روبرتو آرکادی فیلسوف و مسلط به چند زبان از ایتالیا
هر 4 نفر #شیعه شدهاند🍃💕
پذیرایی از زائران
در لباس خادمی امام رضا علیه السلام
🚨برسد به دست کسانی که تا ۴ ترم
درس خواندن منکر خدا و دین میشوند.
👆به نعمت وجود امامان پی ببریم
وشاکر این عطیه الهی باشیم
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌اینو گوش کنید❌
برای عاقبت بخیری خودمون دعا کنیم
@Emam_kh
🌹پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی
دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات #فاتحه و #صلوات
🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔
💫1 مرتبه سوره حمد
💫1مرتبه سوره توحید
💫1مرتبه سوره ناس
💫1مرتبه سوره فلق
💫1مرتبه سوره کافرون
💫7مرتبه سوره قدر
💫3مرتبه آیه الکرسی
✨شادی روحشان صلوات✨
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@Emam_kh
💠 تیمم بخاطر انجام فیبروز
💬 سؤال:
خانمی که قصد دارد ابروهای خود را فیبروز کند با توجه به این که برای تثبیت فیبروز نباید تا چند روز به آن آب برساند، آیا میتواند در این مدت به جای وضو، تیمم کند یا وضوی جبیره بگیرد؟
✅ پاسخ:
مورد مذکور، مجوز شرعی برای تیمم یا وضو و غسل جبیرهای نیست.
1️⃣. خانمها میتوانند در ایام عادت ماهیانه که نماز به آنها واجب نیست، انجام دهند.
2️⃣. اگر آب موجب از بین رفتن آنها میگردد، مجوز شرعی بر تیمم و یا وضو جبیرهای نیست، بلکه باید به صورت معمولی وضو گرفته شود، هر چند خراب گردد؛ اما اگر آب زدن موجب ضرر و عفونت گردد، باید علاوه بر وضو یا غسل جبیرهای، تیمم کنند و بعد از برطرف شدن موانع، بنابر احتیاط واجب قضای نمازها را نیز بخوانند.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
@Emam_kh
19.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتصدوچهلودوم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
واقعا در این حد خوشگل بود،یا به خاطر اینکه محمد انتخابش کرد انقدر دوستش داشتم!؟
گوشیم زنگ خورد
حلقه و از دستم در اوردم و به تماس جواب دادم ....
_جانم مامان کجایی؟
+سلام.من شیفتم تموم شد. شما کجایین ؟
آدرس و بهش گفتم که گفت همین نزدیکی هاست .
با ریحانه دنبال یه حلقه خوب برای محمد میگشتیم .محمد قیمت حلقه رو پرسید که با شنیدنش از انتخابم پشیمون شدم.
دلم نمیخواست به خرج اضافه بیافته
چیزی نگفت و از فروشنده خواست که تو یه جعبه شیک بزارتش.
مامان اومد داخل و سلام کرد
ریحانه رفت پیشش و بهش دست داد.محمد با لبخند نگاش میکرد که مامان اومد نزدیک تر و بهش دست داد
+سلام پسرم خوبی؟
محمد:سلام. ممنونم
مامان اومد پیش ما و به حلقه ها نگاه کرد و گفت :چیشد چیزی انتخاب نکردین ؟
_چرا آقا محمد اینو برام انتخاب کرد
نشونش دادم که گفت :به به چه خوش سلیقه
به محمد نگاه کردم که با لبخند نگام کرد.روبه مامان ادامه دادم :ولی هنوز واسه آقا محمد چیزی انتخاب نکردیم
مامان به محمد گفت : شما از هیچکدوم خوشتون نیومده ؟
محمد اومد کنارم و به حلقه هایی که فروشنده برامون در آورد نگاه کرد
آروم طوری که بقیه نشون گفت :میشه شما واسم انتخاب کنید ؟
بالبخند سرم رو تکون دادم و روی حلقه ها دقیق شدم.
بعد از چند دقیقه بدون توجه به نظر مامان و ریحانه یکی از حلقه ها که ساده تر وشیک تر بود و برداشتم و به محمد گفتم :آقا محمد این خوبه؟
از دستم برداشت و تو انگشت دست چپش گذاشت
لبخند زد و گفت : مگه میشه شما انتخاب کنین و عالی نباشه ؟ خیلی قشنگه
صداش آروم بود ولی مامان شنید و با لبخند نگامون کرد
دلم میخواست بهش بگم چقدر عاشقشم ولی نمیتونستم. وقتی نگاش میکردم ناخودآگاه زبونم قفل میشد
شیطنتم محو میشد و مظلوم میشدم
پول حلقه ها رو حساب کردیم
قیمتشون تقریبا یکی بود
اومدیم بیرون ومحمد هردوتا حلقه رو به مامان داد
ریحانه گفت میخواد طلاهاش و ببینه برای همین داخل موند.
مامان رفت سمت ماشینش و
+جایی میخواین برین بازم؟
بهش نگاه کردم و
_نه! کجا ؟
مامان بهم تنه زد و
+با تو نبودم،با آقا محمد بودم !
خجالت کشیدم .محمد گفت
+نه کار خاصی نداریم.ولی بمونید من برم یه چیزی براتون بگیرم.
مامان گفت
+نه زحمتتون میشه .من باید برم خونه عجله دارم دست شما درد نکنه پسرم.
محمد لبخند زد و
+خواهش میکنم. چشم اذیتتون نمیکنم.
رفتم سمت ماشین مامان که محمد گفت
+کجا؟
_برم دیگه
+نه شما بمونید ما میرسونیمتون
از ماشین مامان فاصله گرفتم و باهاش خداحافظی کردم که گفت
+زود بیا خونه کارت دارم
_چشم
با فاصله پیش محمد ایستادم
اونم از مامان خداحافظی کرد و به من گفت
+یه چند دقیقه صبر کنید بیزحمت! الان میام.
سرم و تکون دادم.
دور شد یه نفس عمیق کشیدم و از پشت شیشه ب ریحانه خیره شدم که حس کردم یکی پشت سرمه.
سرم رو چرخوندم سمتش که خشکم زد.بلند گفتم
_مصطفی؟تواینجا چیکار میکنی؟
+اولا سلام بر دختر عموی خوشگلم!
دوما حالت چطوره؟ واینکه نمیای خونمون؛ادرسشم یادت رفته؟
فراموشی رسم ما نبود!
در همین حین ریحانه با صورت پر از بهت از مغازه خارج شدو دویید سمتم
دلیل رفتارش و نفهمیدم.
دستم و کشیدو فاصلم و با مصطفی بیشتر کرد که باعث شد مصطفی بگه
+وا؟این چه وضعشه؟
با برگشتن مصطفی منم برگشتم.
محمد اومده بود
حس کردم یکی قلبم و از جاش کند
مصطفی برگشت سمتم و
+فاطمه هنوز دیر نشده،هنوز وقت داری،برگرد.خوشبختت میکنم.من هنوز عاشقتم!
دوباره گریم گرفت
نمیتونستم خودم و کنترل کنم
همه حواسم پیش محمد بود که میخندید!میخنده؟
سرم گیج میرفت.
حس کردم پاهام شل شده.
عجیب بود برام که محمد واکنشی نشون نداد.دست ریحانه رو محکم گرفتم.میخواستم برم ولی نمیتونستم.
وقتی دیدم هیچکس هیچ کاری نمیکنه حالم بدتر شد.
همه ی دنیا رو سرم آوار شده بود!
همه چی دور سرم میچرخید.
محمد دست مصطفی رو گرفت
+چرا ول نمیکنی آقا مصطفی؟
کافی نیست؟!حتما باید یه بلایی سرت بیارم که کنار بکشی؟با زندگیمون چیکار داری؟چرا واقعیت و قبول نمیکنی؟چرا شَرِتو کم نمیکنی از زندگیم؟
چندتا نفس عمیق کشید
هولش داد و اومد کنار من
حس میکردم اگ دو دقیقه دیگه اینجوری پیش بره من میمیرم
ادامه داد
+تو پررو تر از اون چیزی هسی ک فکرشو میکردم.حرفام و بهت زده بودم
گفتم نزدیک زندگیم نشو.
فک کردی هر بار بخوای میتونی بیای چرت و پرت بگی بری؟
نه داداش نه اینطوری هام که فکر کردی نیست!وقتی ازت به جرم مزاحمت شکایت کردم و پرونده وکالتت باطل شد میفهمی با کی در افتادی !
مصطفی بهش یه پوزخند زد.
ریحانه راه افتاد.ترسیدم زمین بخورم.
محمد جلو میرفت و ماهم پشتش.
رسیدیم به ماشینش.
ریحانه که ...
ادامهدارد...