درمان_سرفه_خشک:
✅ درمان:
📯 5 واحد روغن بادام شیرین و 2 واحد عسل: به همراه سالاد یا مزه مزه شود.
اگر سرفه شبانگاهی است اول سینوزیت درمان شود بعد این نسخه اجرا شود. اگر سرفه در روز باشد با همان نسخه بالا درمان می شود.
✅ نسخه2:
📯 یک عدد پیاز را ورقه ورقه کرده در داخل عسل زده مثل نان و ماست خورده شود. هر شب انجام شود که باعث نرم شدن سینه می شود و خلط آور است.
✅ درمان اساسی:
🔅 داخل پیاز یک هفت ایجاد کرده هفت را تخلیه کرده و داخل هفت را پر عسل می کنیم. پیاز را داخل قابلمه ای قرار می دهیم که کف قابلمه را با یک سانتی متر نمک پوشانده ایم و به واسطه ی نمک، پیاز را در قابلمه می پزیم. (نمک خورده نمی شود) شبی یک عدد (7 تا 14 شب)
👌 این نسخه معمولاً برای افراد شیمیایی داده می شود که عفونت عمیق دارند.
👤 دکتر_خیراندیش
شال و کلاه چین دار:
برای بافت این مدل باید قسمتهای رکن را با نخ دولا و قسمتهای ساده بافی و چین خورده را با نخ یک لا ببافیم...نخ را دولا کرده و به اندازه دور سر دونه سر میاندازیم..پنج خط رکن میبافیم بعد با نخ یک لا (یکی در میون دونه اضافه میکنیم تا دونه ها دوبرابر بشه حدود ۵،۶سانت ساده بافی کرده و دونه ها رو دوتا یکی میکنیم) و دوباره با نخ دولا سه خط رکن میبافیم و عمل داخل پرانتز را دومرتبه دیگر تکرار میکنیم..
وقتی به انتهای کلاه رسیدیم در رجهای رفت دوتا یکی کرده و سر کلاه رو جمع میکنیم و درز کلاه رو میدوزیم....
شال گردن:این شالگردن بر عکس شالگردنهای دیگر باید از طولش بافته شود .یعنی به اندازه دوبرابرقد شالگردن بانخ یک لا دانه سر انداخته پنج خط رکن میبافیم و بعد۵سانت ساده بافی کرده و با نخ دولا دانه ها رو دوتایکی میکنیم و پنج خط رکن میبافیم .دوباره با نخ یک لا دانه ها رو دوبرابر میکنیم و به اندازه طرف اول شال گردن ساده بافی و لبه کار رو رکن میبافیم .فقط یادمان باشد در یک سر بافت جادگمه باز میکنیم
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍گویند برای پادشاهی مردی آوردند که هنرنمایی فراوانی بلد بود. شاه بر مسند خود تکیه زد و مردِ هنرمند، صفحهای چوبی بر دیوار نهاد و میخی را از دور زد و بر روی صفحه، آن میخ جای گرفت.
مرد هنرمند میخ دیگری زد در پای آن میخ جای گرفت و این میخزدنها تکرار شد و بدون خطا 5 میخ را در پای آن میخ اول مانند ستاره جای داد و کاشت.
شاه دست زد و همه حاضران به خوشحالی شاه دست زدند. مرد هنرمند از اینکه هنرش مورد مطلوب و پسند سلطان واقع شده بود از شادی در پوست خود نمیگنجید.
شاه او را کنار خود خواست و به وزیر امر کرد صد سکه طلا به او پاداش دهد و به وزیر امر کرد 100 شلاق هم به او بزنند.
مرد هنرمند و حاضرین از این دو عمل ضد و نقیض شاه در حیرت ماندند.
شاه گفت: «100 سکه دادم؛ چون زحمت کشیده و این کار را یاد گرفته بودی و باعث مسرت و انبساط خاطر ما شد. اما 100 ضربه شلاق زدم چون بهجای این همه وقتی که در کاری بیخود و بیثمر گذاشته بودی، میتوانستی حرفه و کاری خوب بیاموزی که ثمری هم داشته و گرهای از مردم بگشاید.»
@Emam_kh
🔴آنچه حرام شرعی است نباید آشکارا در کشور انجام بگیرد
🔸رهبر انقلاب: امام در مقابل یک منکر واضحی که به وسیله پهلوی و دنبالههای پهلوی در کشور به وجود آمده بود، مثل کوه ایستاد، گفت باید حجاب وجود داشته باشد.
🔸 آن کاری که در ملا انجام میگیرد، در خیابان انجام میگیرد، یک کار عمومی است، یک کار اجتماعی است، یک تعلیم عمومی است؛ این، برای حکومتی که به نام اسلام بر سرِ کار آمده است تکلیف ایجاد میکند.
🔸حرام کوچک و بزرگ ندارد؛ آنچه حرام شرعی است نبایستی به صورت آشکار در کشور انجام بگیرد.
۱۳۹۶/۱۲/۰۱
#حجاب
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امــیدوارم در این شب پاییــزی✨
صدای هـــــمه #دردمــــــــندان✨
🌹آرزوی هـــــمه #آرزومــــــندان✨
نــــیاز هـــــمه #نیازمــــــــندان✨
🌹روی بال فـــرشته ها به عـــرش✨
خــــدا برسه و در این شب های✨
🌹پُرنور همه به آرزوهاشون برسن✨
آمـــین یا ربـــــ العالمـــــین🙏
شبتون پر از عطر خدا🍃🌸
@Emam_kh
عنه صلى الله عليه و آله
علَيكُم بِذِكر اللّه ِ فإنّهُ شِفاءٌ ، و إيّاكُم و ذِكرَ الناسِ فإنّهُ داءٌ .;
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
بر شما باد به ياد خدا بودن كه ياد خدا شفاست . و بپرهيزيد از ياد مردم كه آن درد و بيمارى است .;
تنبيه الخواطر : 1/8 .
سـ🍁ـلام
صبحتون منور به نور خدا
و درخشندگی خورشید تابناک الهی
قلبتون آکنده باد
از عطر نفسهای خدایی
دلتون مملو از عشق الهی
روزت را با قلبی روشن آغاز کن
بگذار تمام نگرانیهایت
گوشهای از شب بمانند
برای لحظهای بخند
و خدا را شکر کن
برای تمام لحظاتی که
در تمام مسیرها مراقبت بوده
روزتون نورانی🌸🍃
@Emam_kh
🌹خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتاد و سوم
❇️ ملاقات با عثمانبنحُنَیف
🔻[ در همین منزل بود که با عثمانبنحنیف، استاندارمن در بصره نیز برخورد کردم و دیدم ضرب و شتمش کرده و تمام موهای صورتش را کنده بودند! او را دلداری دادم: ]
🔻ای عثمان! من آنگاه که تو را فرستادم، ریش داشتی و اکنون با چهره بیمو بازگشتهای!
خداوندا، تو خود میدانی که آن قوم با تو گستاخی کردند و کارهای حرام را روا دانستند، خدایا! خودت ایشان را در قبال شیعیان من که آنان را کشتهاند، به قتل برسان و بهسبب آنچه با جانشین من در آن شهر انجام دادهاند، در عذاب آنان شتاب کن.
❇️ ملاقات با احنفبنقیس
🔻[ احنفبنقیس به دیدارم آمد و به نگرانی مردم بصره اشاره کرد که میگویند: اگر لشکر امیرالمومنین به بصره وارد شوند، مردان آن را به قتل میرسانند و زنان را نیز به بردگی میگیرند! به وی گفتم: ]
🔻شخصی همانند من در موقعیتی قرار ندارد که چنین نگرانیهایی از او در دلها باشد و مردم از او بترسند. اینگونه رفتار فقط از کسانی انتظار میرود که به راه حق پشت کرده و به خداوند کفر ورزیدهاند. مردم بصره مسلمان هستند و جایز نیست که با آنان چنین رفتاری شود. و البته بهزودی میبینی که کار من با آنها به کجا خواهد کشید!
اما اکنون به این پرسش پاسخ بده که آیا با من همراهی میکنی یا نه؟
🔻[ احنف پاسخ داد: اگر من با شما باشم، فقط دویست نفر را میتوانم با خودم همراه کنم. اما اگر با شما همراهی نکنم میتوانم چهار هزار شمشیرزن را از مقابله با لشکر شما باز دارم. هر کدام را شما انتخاب کنید، من آمادهام. به وی گفتم: ]
بنابراین لازم نیست با من همراهی کنی؛ بلکه مهمتر این است که اهل بصره را از پیوستن به دشمنان من بازداری.
❇️ سخنرانی هنگام عزیمت به سوی بصره
🔻[ پس از رسیدن نیرو از کوفه و آماده شدن لشکر، زمینه برای حرکت به سوی بصره فراهم شد. قبل از حرکت خطبهای ایراد کردم: ]
🔻اما بعد، همانا خداوند جهاد را واجب کرده و آن را بزرگ شمرده و به منزله یاری و نصرت خویش قرار داده است. به خدا سوگند، نه هیچ کار دنیایی بدون جهاد سروسامان میگیرد و رونق مییابد و نه هیچ کار دینی، و شیطان حزب خود را گرد آورده، لشکر خود را فراخوانده، مردم را به شبهات دچار کرده و فریب داده است، در صورتی که جریانها آشکار شده و پردهها فروافتاده است.
🔻در ادامه، شرایطی را که خائنان و فتنه گران پیش آورده و به دنبال جنگ و فتنه و بدعت بودند، برای سپاهیان تشریح و تحلیل کردم و به آنها بصیرت دادم تا بدانند راهی را که قدم در آن میگذارند بدون شک، راه حق است و من حجت را بر دشمنان تمام کردهام( آنها را بارها به راه حق دعوت کردهام و اکنون دیگر عذری ندارند).
📚منابع:
۱. الجمل، ص۲۸۵
۲. الکامل، ج۳، ص۲۲۶
۳. الفتوح، ج۱، ص۱۰۶
۴. انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۷
۵. نهج البلاغه، خطبه۱۳۷
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
🔻دنیای امروز
🔹مقام معظم رهبری مدظلهالعالی :
وقتی معنویت و فضیلت منزوی شد و کسی جرئت نکرد در دنیا فضائل اخلاقی را به عنوان ارزش های طراز اول مطرح کند، شر و فساد غلبه خواهد کرد و پول و زور ارزش خواهد شد و دنیا همان چیزی می شود که امروز وجود دارد.
📚١٣٨٠/٠٨/٢١
@Emam_kh
✅ایمان خود را تا قبل از ظهور تکمیل کنید
✍️استاد پناهیان: امام صادق(ع) میفرماید: ایمان خود را تا قبل از ظهور تکمیل کنید. چون در لحظات ظهور ایمانها به سختی مورد امتحان و ابتلا قرار میگیرند. هیچ وقت یک امام معصوم سخن به گزافه نمیگوید. آخرالزمان شبیه آخر عمر یک انسان است که در روایات دارد ابلیس بیشترین فشارش را در لحظات پایان عمر انسان بر انسان تحمیل میکند.
در پایان دوران غیبت و غربت و آغاز دوران ظهور که مرگ ابلیس را به همراه دارد طبیعی است که او فشار بیشتری وارد کند. اتفاقا ما که درایت ابلیس را داریم و یا بیشتر از او باید بفهمیم، انَّ کَیدَ الشیطان کانَ ضَعیفا. ما باید خیلی خوب دست ابلیس را بخوانیم.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گریههای تلخ نخبهای که میتوانست چند پله تکنولوژی کشور را به جلو ببرد اما با بیمسئولیتی مسئولان وقت، موفق نشد
🔹پیامدگرایی یعنی اینکه اگر قانونی وضع کردی و به پیامدهای آن فکر نکردی، مقصری و باید پاسخگو باشی!
🔸آیا قانونی وجود دارد که مسئولین ما بابت پیامدهای تصمیمات اشتباهشان پاسخگو باشند؟
🔹 پیامدگرایی - دکتر میثم آذربخش
@Emam_kh
✨﷽✨
🔴تله مهربانی
✍سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونههای اجارهای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا. میخواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم، قیمتشم به بودجهمون برسه. تا اینکه خونه پیرزنی رو نشونمون دادند. نزدیک دانشگاه، تمیز و از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجارهبها!
گفتند که این پیرزن اول میخواد با شما صحبت کنه. رفتیم خونهاش و شرایطمون رو گفتیم. پیرزن قبول کرد اجاره رو طبق بودجهمون بدیم که خیلی عالی بود. فقط یه شرط داشت که همهمونو شوکه کرد. اون گفت که هر شب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره، در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی!! همهمون مونده بودیم. من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز میخوندن، مسخره میکردم. دو تا دوست دیگهام هم ندیده بودم نماز بخونن. اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. پس از کمی مشورت قبول کردیم.
پیرزن گفت:یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین، میتونین تا فارغالتحصیلی همین جا باشین. خلاصه وسایل خودمونو بردیم توی خونه پیرزن. شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود. موقع نماز بلند شد رفت و پیرزنو همراهی کرد. نیم ساعت بعد اومد و گفت: مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم.
همهمون خندیدیم. شبِ بعد من پیرزنو همراهی کردم. با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم.موقع برگشتن پیرزن گفت: شرط که یادتون نرفته، من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید. به دوستام گفتم. از فردا ساعتمونو کوک کردیم. صبح زود بیدار شدیم، چراغو روشن کردیم و خوابیدیم. شب، بعد از مسجد پیرزن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود، برامون آورد. واقعا عالی بود، بعد از چند روز یه غذای عالی.
کمکم هر سه شب یکیمون میرفتیم. نماز جماعت برامون جالب بود. بعد از یک ماه که صبح بلند میشدیم و چراغو روشن میکردیم، کمکم وسوسه شدم نماز صبح بخونم. من که بیدار میشدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد از چند روز دو تا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو میخوندن.واقعا لذتبخش بود. لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیرزن به مسجد میرفتیم برای نماز جماعت. خودمم باورم نمیشد.
نمازخون شده بودم، اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هر سه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش میکرد یه سوره کوچک قرآنو با معنی براش بخونیم.تازه با قرآن و معانی اون آشنا میشدم. چقدر عالی بود. البته بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سورهها رو حفظ بوده. پیرزن سادهای در یک شهر کوچک فقط با عمل و رفتارش همهمونو تغییر داده بود.
@Emam_kh