eitaa logo
آستان مقدس امامزاده سیدفتح اله (ع)گلزار شهداء🏴🏴
323 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
38 فایل
اطلاع رسانی از برنامه های فرهنگی ،مذهبی،عمرانی و اجرایی آستان مقدس امامزاده سید فتح الله علیه السلام مردم عزیز شهرستان می توانند نقطه نظرات و دیدگاه های خود را درمورد اخبارکانال و برنامه های آستان مقدس به آیدی زیراعلام کنند: ارتباط بامدیر: @Mjrajaby
مشاهده در ایتا
دانلود
43.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞مصاحبه با نویسنده کتاب قهرمان کوچه شاه حسین 🔰خانم جهانگیری در این کتاب زندگینامه شهید محمد حسن اسماعیلی از کودکی تا شهادت شهید را بیان کردند. 🆔️. https://eitaa.com/Emamzadeh_seyed_fathoallah
قسمت اول از خاطره شاگرد شهید محمد حسن اسماعیلی در کانال گذاشته میشود و انشاالله قسمت دوم فردا انجام میشود
100.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰خاطره گویی دکتر مهرداد مجتهدی از شاگردان شهید محمد حسن اسماعیلی
4_5924497726556347899.mp3
4.3M
#𝙼𝙰𝙳𝙰𝙷𝙸 ¦ _به‌موقع‌تشییع‌جنازم‌، به‌پیرهن‌مشکیم‌مینازم!(:💔 ‹ 🖤 ›↝ ‹ 🎙 ›↝ ━━━●────────── ⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5810193429740654662.mp3
1.43M
امام رضا(ع): من سه جا دست زائرهامو میگیرم...🥺❤️‍🩹 حجت الاسلام👇 🎙 🔊
✍روزی در یک مجلس فردی از مردی بدی می گفت و ناسزا بارش می کرد پسر آن مرد در مجلس حضور داشت و می شنید. پسربسیار ناراحت شد و مجلس را ترک کرد. خدمت پدر رسید و با ناراحتی شنیده‌ها را برای پدر گفت. پدر از جا بلند شد و رفت و بعد از کمی وقت برگشت. 🔹زیر بغل پدر یک فرش ابریشمی گرانقیمت بود. پدر دستی به شانه ی پسرش زد و گفت برای تو مأموریتی دارم برو این هدیه را نزد همان شخص ببر و از او تقدیر و تشکر کن... پسر متعجب و حیران امر پدر را اطاعت کرد و نزد آن شخص رفت و هدیه را تقدیم کرد و از او تشکر کرد مرد شرمنده شد و هیچ نگفت. 🔸پسر برگشت نزد پدر گفت پدر جان امرتون رو اجرا کردم اما متحیرم چرا شما به جای این که عصبانی و ناراحت بشوید از او تقدیر و تشکر کردید . پدر لبخندی زد و گفت ؛ پسرم امروز این شخص با چندین کلمه حاصل ساعتها عبادتش را به حساب من جاری کرد و مرا خشنود ساخت. 🔹آیا من نباید بابت این همه نیکی او تشکر کنم؟!!! 🚨عاقلان را اشارتی کافیست....  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرارهرشب 💢 💢 ‍ 🤲🏻 ❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍 ✿ฺ اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ ✿ฺوَ انْکَشَفَ الْغِطآء وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ ✿ฺوَ ضاقَتِ الاَْرْض وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ ✿ฺوَ اَنْتَ الْمُسْتَعان وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی ✿ฺوَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ ♡ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ♡ ✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی ✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ ✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین ❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍 🤲🏻 اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا ┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅ اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ذوق و بی قراری مادر شهید والامقام ابوالحسن اسدی دارابی وقتی میبینه میخان عکس فرزندش رو روی دیوار شهر بکشن هر روز صبح برای نقاش چایی و صبحانه میاره و همونجا میشینه...😭
راوی: یکی از نزدیکان امام رضا علیه السلام مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید». امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!» «ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم»؛ امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هستیم». در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم».امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: «ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم»