🔰#روایت_تولیدکنندگان_جبهه
🌱 صحبتهای شب گذشته همسرش مدام توی گوشش تکرار میشد...
➖:یعنی میخوای بی تفاوت از کنار اینهمه آدمی که به کمکت نیاز دارن رد بشی؟ما که الحمدالله به اندازه ای که دستمون به دهنمون برسه و مشکل خاصی نداشته باشیم بهمون عنایت شده،پس دل دل نکن مرد ، بذار اون دنیا جلوی حضرت زهرا (س)سربلند باشیم،بذار ما هم قدمی برای ظهور امام زمان برداشته باشیم...
بدجوری توی فکر فرو رفته بود.
یکدفعه یاد آن سال شب عید افتاد، همان سالی که اصلا روی به خانه رفتن را نداشت بخودش که آمد دید ساعتهاست که داره خیابانها را گز میکند.
از بس زیر باران تو خیابانهای شهر راه رفته بود پاهایش یخ بسته بودند.
🥾🥾 کفشهایش آنقدر کهنه شده بود که آب باران جورابهایش را خیس میکرد؛ اما هرچه فکر کرد واقعا روی به خانه رفتن را نداشت.
⛄️ خیابانهای شهر لابلای همهمه مردمی که در تکاپوی خرید و تدارک شب عید بودند گم شده بود...
💰 موجودی حسابش حتی به یک میلیون تومان هم نمی رسید.
طبق عادت هر ساله اش دوست داشت شب عید با دست پر به دیدن پدر و مادر پیرش برود اما امسال نه تنها برای خانه پدری نتوانسته بود خرید کند، بلکه برای خانه خودش هم چیزی نخریده بود، حتی یک جفت جوراب برای پسرش
توان رویارویی با چهره پر از حیای همسرش که همیشه با روی گشاده به استقبالش میآمد را نداشت.
از طرفی نگران آینده همسر و فرزندانش بود، و از طرف دیگه هم نمیتوانست نسبت به رسالتی که روی دوشش احساس میکرد بیتفاوت باشد. اما چه میشد کرد؟اون قدر دستش خالی بود که کاری از دستش بر نمیآمد 😭
🕌 چشمانش را بست
متوسل به امام حسین علیه السلام شد.
نیت کرد.
آقا جان شما به من کمک کن منهم قول میدهم که ....
چشمانش را باز کرد، حالا دیگر دلش لبریز از امید شده بود.
ناگهان با صدای بلند عمو سیف الله که از دور صدایش میکرد به خودش آمد.
حالا دیگر چند سال از آن روزهای سخت و طاقت فرسا میگذشت.
چند روزی میشد که برای تصمیم گیری مهمی سر دوراهی بدی قرار گرفته بود.
از یک طرف نمیتوانست نسبت به مسئولیتی که در قبال هموطنانش داشت، بیتفاوت باشد، از طرفی هم ۶۵۰۰ متر زمین چیزی نبود که اینقدر راحت بشود در موردش تصمیم گرفت!
حالا دیگر به لطف خدا و امام حسین علیه السلام خانوادهاش در رفاه و آسایش بودند... اما برای او هموطنانش هم دقیقاً مثل خانوادهاش عزیز بودند.
🌱 دغدغه تمام مردان و زنان سرپرست خانواری که کمرشان زیر بار اقتصادی خم شده بود...
🌱 روستایی کم درآمدی که همیشه شرمنده خانوادهاش بود و با انواع و اقسام دلالها دست و پنجه نرم میکرد.
🌱 معلمی که حقوقش تا وسط ماه هم کفاف زندگیاش را نمیداد و همیشه مقروض بود
🌱 کارمندی که به بانکهای مختلف سطح شهر بدهکار بود و از بخت بد ضمانت یک آدم بدحساب هم تمام حسابهایش را مسدود کرده بود.
دغدغه تمام اینها خواب و خوراک را از او گرفته بود.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش بالاخره دل به دریا زد و تصمیمش را گرفت...
ادامه دارد...
#کشاورز #طلبه #جهادگر
#آسید_محمدرضا_میرشفیعی
⚜ جبهه فعالان اقتصاد مردمی
💢 @Emardomi_ir
🌐 Emardomi.ir
⚜ بازارجام
🛒 @JamB2B
🔰 آقای سید محمدرضا میرشفیعی همون طلبه جهادگری هستن که زمین ۶۵۰۰ متری خودشون رو طبق قول و قراری که با آقا ابا عبدالله علیه السلام گذاشتن با اینکه توانایی سرمایه گذاری و استفاده شخصی دارند، برای بهره وری افراد مومن و بچه هیأتی های کم درآمد در نظر گرفتند.
🇮🇷 خوشا به حال ایران زمین با چنین فرزندانی...
آنانی که بی ادعا و بی توقع می بخشند و با دل هایی دریایی ایثار و از خود گذشتگی میکنند.
#آسید_محمدرضا_میرشفیعی
#کشاورز #طلبه #جهادگر
⚜ جبهه فعالان اقتصاد مردمی
💢 @Emardomi_ir
🌐 Emardomi.ir
⚜ بازارجام
🛒 @JamB2B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◀️ تجربه و مشاهده کسب و کارهای مختلف این یقین رو ایجاد کرده که رفتارهای مومنانه در تولید و کسب و کار باعث افزایش برکت رزق میشه.
🔰 اینجا گلخانه گل محمدی از نژاد اردهالی است.
❓شیوه تعاملات و مبادلات در بازار تولیدکنندگان مومن، چه تفاوتها و شباهتهایی با بازار متعارف داره؟
#آسید_محمدرضا_میرشفیعی
#کشاورز #طلبه #جهادگر
⚜ جبهه فعالان اقتصاد مردمی
💢 @Emardomi_ir
🌐 Emardomi.ir
⚜ بازارجام
🛒 @JamB2B