eitaa logo
بانوان فاطمی و سربازان ولایت🇮🇷
3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
11.1هزار ویدیو
318 فایل
این کانال برای پیگیری، فراگیری و آموزش مسائل فرهنگی است و نسبت به کمک های امداد در حوزه معیشت و حقوق ،درمان و...هیچ اطلاعی ندارد برای شرکت در مسابقات به آی دی پیام @YaMahdi_1199 . فقط به ایتا پیام بدید.
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگینامه_شهیدمحسن_حججی 💟جلسه و 😊🌸😊 💟💢از زبان همسر شهید💢 توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد و معنادار گفت: "ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه تو این دنیاست.😌 می‌خواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔 گفتم: "چه مسیری? "😯 گفت: "اول بعد هم ."😇😌 جا خوردم. چند لحظه کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد. ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟" سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."😌 گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊 💢 💢 اینها حرف‌های ما بود حرفهای شب خواستگاری مان! ••••••• سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. 😌 یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊 آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن? امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "😯 اما او دست بردار نبود. 😔 آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد. همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا نصیبش بکند! 🌹🌷 •••••• روز مان بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟" . گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍 چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار هم پیشم بهتر بود. 🤩👌🏻😌 ••••• یک روز پس از عقد مان من را برد نجف‌آباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان. . سر قبر شهدایی که باهاشان بود من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوم‌من. ما تازه عقد کرده ایم و... " شروع می‌کرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد. 😌 ••••••• روز ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍 ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند. عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت: "زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟" گفتم: "گناه دارن محسن. "😅 گفت: "بابا بیخیال. " یکدفعه پیچید توی یک فرعی. چندتا از ماشین‌ها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃 توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت. همانها را هم قال گذاشت. 😁👌🏻 قاه داشت میخندید. 🤩 دیگر نزدیکی‌های غروب بود داشتن می گفتند.😇 🌹 … 🌹 ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂 @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🌺🌸🌺🌸 ...😍 😁😊😃 👨🏻‍💼رفتم : دختره گفت: دارین؟ 🚗 گفتم آره 2 تا، یکی مال 🤗 یکی هم مال که اونم بیشتر اوقات من استفاده میکنم... 👩🏻دختره گرد شد 😳 ـ گفت چیه؟؟ 👈گفتم مال خودم تراش مال مادرم ... خانوادگی تا دم درب خونه کردن 😜😜😂😂 ـ🌸 🌸 🌸 ..👇 ✍..در که جلسه آشنایی، خانواده ها و پسر و دختر هست ❌ نباید طرفین به هم بگن و حرفای ۲ پهلو بزنن! یا از حرفی که میزنن منظور دیگه ای داشته باشن! 😄😃😄😃😄😃 🔹درصورتیکه زنی شوهر دار و بوده و یا اینکه در ایام بوده و یا درایام مدت باشد نمی توان از او کرد. ❌ 😳😳😱😱 @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
😂😄😂😄😂😄 😊😁 ♻🌺🌸😁😊 ⚱شخصی داشت که می خواست به شهر ببرد تا بفروشد 🌳در بین راه زیر سایه درختی نشست، تا کمی کند در فکر فرو رفت که به شهر می روم و این را می فروشم و با مقداری 💰پول که دارم ، یک 🐑گوسفند می خرم و هم زاد و ولد می کند و پس از مدتی دوتا می شود، و بعد می شود سه تا، چهارتا، و کم کم یه می شود 🐑🐏🐑🐏🐑🐏🐑🐑 و را می فروشم، یک 🏤 کاخی درست می کنم و به شاه می روم و چند می گیرم و اگر کسی نافرمانی کند با همین عصا او را می زنم عصایش را بالا و پایین آورد، ناگهان عصا به خورد و کوزه شکست و ریخت. 😂😂 🌺🌺🌸❤️🌸🌺 👇 ... حدیث ... 👇 💠امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: ✔از همه بیشتر برای شما از دو چیز می ترسم: اول 👈 تبعیت کردن از نفس دوم 👈 دراز 🍄🌸🍄🌸 🌾اگر انسان مطابق نفس رفتار کند، مسلما میل به عبادت و خواندن و هرگونه ارتباط با کم میشود🍁 و درمقابل هر چه رفتارهای مطابق مثل کردن در خیابان، و هم چشمی ها، رقابت های منفی در امور مادی کمتر شود، به خدا و و و کار نیک بیشتر در دل پیدا می شود👌 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺 @Emdadbanovanfatemi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•