﷽
#میثَم_تمّار اَسَدی کوفی (متوفای ۶۰ق)، فرزند یحیی با کنیه ابوسالم و ابوصالح، معروف به میثم تمار، از اصحاب برجستۀ امام علی، امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) بود که قبل از واقعه کربلا به شهادت رسید.
او را در شمار اصحاب جلیلالقدر و حواریون و یاران برگزیده امام علی (علیهالسلام) به شمار آوردهاند، همچنین جزء شرطة الخمیس بود. پیشگوییها و خبردادن از حوادث آینده به او نسبت دادهاند. او سرانجام به دستور عبیدالله بن زیاد به دار آویخته شد و طبق پیش بینی امام علی (علیهالسلام) به شهادت رسید.
ماجرا از این قرار بوده که یک روز جناب میثم وارد خانه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میشود.
در آن دیدار، امام علیه السلام از شهادت او خبر میدهند و میفرمایند که: «روزی را میبینم که به خاطر دوستی تو با من، دست و زبانت را میبرند و تو را از نخل آویزان میکنند.»
میثم سؤال میکند که آیا حقیقتاً این اتفاق روی میدهد؟ امام علی علیه السلام میفرمایند: «بله. به خدای کعبه قسم که این اتفاق میافتد و این رازی است که پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله به من خبر داده است.»
نکته جالب در این ماجرا که شخصیت جناب میثم را نشان میدهد، آن است که او از این خبر بسیار خوشحال میشود و گویا این موضوع را به منزله تایید ولایتپذیری و مسلمانی خود قلمداد کرده است و خوشحال میشود که در راه امام خود به شهادت میرسد.
🩸شهادت میثم تمار
زمانی که عبیدالله بن زیاد از طرف یزید ملعون حاکم کوفه میشود، دستور میدهد که همه یاران امام حسین علیه السلام را دستگیر کنند.
در این میان جناب میثم هم دستگیر میشود و به زندان میافتد. ابن زیاد او را در دربار خود حاضر میکند و مورد تمسخر قرار میدهد. اما جناب میثم با شجاعت با او سخن میگوید و چون ابن زیاد از شجاعت او عصبانی میشود دستور میدهد که زبانش را از حلقوم او بیرون بکشند.
در اینجا بود که جناب میثم رازی را که امام علی علیه السلام درباره نحوه شهادتش به او فرموده بودند را برای ابن زیاد میگوید و ادامه میدهد که امام علی علیه السلام به من خبر داده که تو زبان را میبری و من را از نخل آویزان میکنی و حتی من میدانم که آن نخل کجا قرار دارد.
ابن زیادمی گوید که تو دروغ میگویی و برای اینکه پیشگویی به حقیقت تبدیل نشود آن زمان این کار را نمیکند.
اما جناب میثم میگوید که مولای من هرگز دروغ نمیگوید و این پیشگویی محقق خواهد شد.
دوباره ابن زیاد او را به زندان میاندازد و جناب میثم در زندان هم برای زندانیها از رشادتهای امام علی علیه السلام میگوید و اسلام را ترویج میگوید تا زندانیها علیه حکومت بنیامیه و یزید بشوراند. این کار آنقدر ادامه پیدا کرد تا ابن زیاد، جناب میثم را از زندان خارج کرده و دست و پای او را بریده و از نخلی آویزان کرد.
اما جالب اینجاست که جناب میثم در آن شرایط باز هم از گفتن حق بازنماند و در لحظات آخر عمر خود ثنای خدا را میگفت و از رشادتها و بزرگیهای امام علی علیه السلام برای مردمی که دور او را گرفته بودند، تعریف میکرد. در همان جا بود که ابن زیاد برای قطع کردن سخن او، دستور میدهد که زبانش را ببرند. به این ترتیب پیشگویی امام علی علیه السلام محقق شد و درنهایت با نیزهای از سوی ابن زیاد به شهادت رسید.
.