فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️6 اصل براي داشتن آرامش❤️
1️⃣قضاوت دیگران تاثیری بر زندگی من ندارد.
2️⃣مردم وظیفه ندارند مرا درک کنند.
3️⃣من مسول اصلاح یا تربیت کردن دیگران نیستم.
4️⃣از کسی در برابر لطفی که به او می کنم توقعی ندارم وگرنه این لطف را در حق او نمی کنم.
5️⃣کسانی که رفتارناجوانمرادنه با من داشته اند توسط کاینات مجازات خواهند شد هرچند که من هرگز متوجه این نشوم.
6️⃣دنیا سخاوتمند تر از آن است که موفقیت کسی راه موفقیت مرا تنگ کند.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️پروردگارا
💫در این شب زیبای زمستانی
❄️برای دوستانم
💫عشق حقیقی ، سلامتی،
❄️آرامش ، نیڪبختی و
💫یک دنیـا حال خوب
❄️آرزو دارم
❄️"عطا ڪن به آنان
💫هر آنچه برایشان خیر است"
❄️شب زیباتون بخیر
#شب_بخیر
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
💕✨روزتـون قـشنگ
❄️✨ذهنتون آروووم
⛄️✨شادی هاتون بی پایان
💕✨دلتون پراز امید
❄️✨قلبتون مهربون
⛄️✨زندگیتون عاشقانه
💕✨وهزارآرزوی زیبا
❄️✨نصیب لحظه هاتون
⛄️✨امروزتون زیبا و دلچسب
❄️پنجشنبه تون عالی و بینظیر💕
#صبح_بخیر
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
نيايش صبحگاهی 💕
💕 خدایا ....
یاریمان کن بتوانیم افکار پریشان
خود را رهایی بخشیم ....
و دلمان را مالامال از نور تو گردانیم
راه رسیدن به تو دشوار است ما را
توان تحمل این دشواری عنایت کن
💕 مهربانا...
به ما بیاموز آنگاه خوشبخت خواهیم
بود که در خوشبخت کردن دیگران سهیم باشیم و تلاشمان را در یاری رساندن به دیگر انسانها فزونی بخش ....
💕آميـن
#نیایش_صبحگاهی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
دوست داشتن بعضی آدمها
مثل اشتباه بستن
دکمههای پیراهن است،
تا به آخرش نرسی
نمیفهمی که از همان اول
اشتباه کردهای.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
آرامشت انقدر باارزش و مهمه
که بهتره…
نگران طرز فکر آدما
درباره ی خودت نباشی!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_شصت_چهار
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
رضا بقدری عصبانی بود که شروع به کتککاری کرد و بین اونا دعوا شد.یکی گفت:خانم شما تشریف ببرید ،دیگه نمیتونه مزاحمت بشه…اما یه اقایی گفت:مگه شهر هرته….صبر کن مامور بیاد و ازش شکایت کن……باید حساب کار دستش بیاد ،،،مرتیکه تو روز روشن دست روی دختر مردم بلند میکنه،،،فردا زن و بچه ی ماهم از ترس اینا نمیتونند پاشونو توی خیابون بزارند…یکی هم گفت:از قیافه اش معلومه ارازل و اوباشه…باید. اینا از خیابون جمع بشند…همه داشتند نظر میدادند که یه موتور گشت ایستاد و گفت:اینجا چه خبره؟رضا زود گفت:زنمه،،سرخرید بحثمون شد و به سیلی زدم ،،بریم خونه حل میشد اما این اقایون دخالت کردند.مامور ازم پرسید:این اقا راست میگه…؟؟میدونستم اگه با رضا برگردم روزگارم سیاهه،،پس گفتم:نه….من هیچ نسبتی باهاش ندارم…رضا بهم چشم غره ایی رفت که از دید مامور پنهون نموند…..مامور وقتی دید حتی با چشمهاش هم منو داره تهدید میکنه ،بیسیم زد و اروم حرفی زد وبعد گفت:مشکلی نداره،.،.میریم کلانتری تا همه چی معلوم بشه…
ادامه در پارت بعدی 👇
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اتفاقات زندگی شما بطور تصادفی نیست
بلکه هر احساس و افکاری که به کائنات میدهید
انعکاس آنرا دریافت میکنید.
شما زندگیتان را با افکار و احساساتتان خلق می کنید.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
تمرین میخوای؟
از همه مهم تر و کلیدی تر و حیاتی تر ، اینه که حالت رو خوب نگه داری ، تا معجزه های خوب رو ببینی 🌺🍃
در ضمن لبخند و تکرار جمله ی جادویی خدایا شکرت رو فراموش نکن..
🙏"خدایا شکرت" 🙏
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_شصت_پنج
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
رضا تقلا میکرد تا یه جورایی خودشو نجات بده اما منو هم نمیتونست بیخیال بشه…مردم همه میگفتند:مملکت قانون داره و باید این ارازل مجازات بشند..ماشین پلیس اومد و مارو بردند کلانتری.اونجا به رضا دستبند زدند و بردند داخل یکی از اتاقها و یه خانم پلیس هم منو به یه اتاق جداگانه ایی بردم یه برگه قضاییه جلوم گذاشت و گفت:هر چی نیازه بنویس…درمانده مونده بودم….چی باید مینوشتم.؟؟تنها چیزی که به راحتی نوشتم اسم و فامیلم بود.چند خط نوشتم و دیدم با واقعیت خیلی فاصله داره…..چون تردید داشتم خط خطی کردم…..چند دقیقه بعد همون مامور خانم اومد و گفت:این چیه؟؟؟کاغذ دولتی رو که خط خطی نمیکنند..مگه بیسوادی؟بلد نیستی بگو من بنویسم…اصلا تعریف کن تا من بنویسم…من هم دعوای صبح رو همونطوری که مردم دیده بودند رو تعریف کردم….یهو در باز شد و یه ماموری با مامور خانم اروم صحبت کرد و رفت…خانم بازجو اومد و روبروم نشست و گفت:تموم شد؟گفتم:بله…خانم بازجو گفت:ولی اون اقایی که ازش شاکی هستی چیز دیگه ایی میگه…..
ادامه در پارت بعدی 👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
ناصر آقا راننده اسنپ بود و چند دفعه ای باهاش برا خریدو کارهای دیگم بیرون رفته بودم و بهش اعتماد کردم.
تا اینکه یه روز دخترم نرگس که 16سالشه خواست از خونمون خیابون طبرسی(مشهد)بره موجهای آبی زنگ زدم به ناصر آقا اگه زحمتی نیست سلنا رو برسونید موج های آبی،بعد نیم ساعت سلنا با ناصر آقا رفت سمت موج های آبی،ساعت نه شب بود زنگ زدم به سلنا گوشیش در دسترس نبود خیلی نگرانش شده بودم،ساعت دوازده شب سلنا پیام داد که مامان یه چیزی بهت میگم نگران نشی و به باباهم چیزی نگی،گفتم دختر خبر مرگت معلوم هست کجایی؟گفت مامان من...😭😭👇
https://eitaa.com/joinchat/3548053644C47376e14a6
به هر کسی اعتماد نکنید❌❌😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱خدایا !
ای صاحبِ تقدیرِ من!
راهنمایم باش
و مرا از قلمرویِ اشڪ و رنج،
به سلامت عبور ده..
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
✍ تمام زندگی
برای این است که ؛
بیاموزی در آغوش خدا
میتوانی اَمن و آرام زندگی کنی،
و عاقبت همهی امورت را بدو بسپاری،
تا فقـــط به سرانجام خیر، ختم شود!
✦ گاهی فقط
با یک تار عنکبوت،
حمایتت میکند و تو را
در مسیرِ هدف، از تمام آنچه
قصد گزندت کردهاند، در امان میدارد!
#داستانهای_آموزنده
رابطه زناشویی👩❤️👨
زنانشویی
@zanashoyi1
┅═•💋زنـاشـویـے
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_شصت_شش
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
خانم بازجو چشمهاشو ریز کرد و بهم خیره شد.از ترس آب دهنمو قورت دادم….نمیدونستم رضا چی گفته؟از طرفی کیف رو هم جلوی در تحویل گرفته بودند…نکنه داخل کیف رو گشتند.؟؟خانم بازجو گفت:خب…بگو…مجبور شدم دوباره حرفهای قبلی رو تکرار کنم…مامور خانم گفت:چرا دروغ میگی؟؟حرف نزنی به ضررت تموم میشه..اصلا نکنه پسره راست میگه و تو زنشی و داری اذیت میکنی؟؟باز حرفی نزدم….خانم گفت:آدرس خونتو بده تا پدر ت بیاد ببینیم کی راست میگه کی دروغ…چون نمیتونستم آدرس بدم باز حرفی نزدم…خانم بازجو گفت:معلومه که تو یه ریگی به کفش داری،،وقتی امشب مهمون ما شدی مجبور میشی حرف بزنی..با این تهدید هم نتونست ازم حرف بکشه و از اتاق رفت بیرون…در کمال تعجب دیدم به دستم دستبند زدند و بردند بازداشتگاه…..برای من خونه ی رضا و بازداشتگاه یکی بود پس چه بهتر که بازداشت باشم…منو به بازداشتگاه موقت زنان که خارج از کلانتری بود منتقل کردند……
ادامه در پارت بعدی 👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"از نشستن بدون دلیل در سکوت لذت ببر ، از صرف در سکوت نشستن ،
نفس کشیدن ،
وجود داشتن ،
گوش دادن به پرندگان یا به تماشا نشستن تنفست" ...
اندک اندک رایحه ای تازه از تو بر خواهد خواست ...
آن رایحه ، آن توازن ، آن آرامش ، آن سکون ، همان مراقبه است که در شکل هدیه ای از فراسو پدید می آید ...؛
هرکس هر آن چه را که شایسته اوست از طبیعت دریافت می دارد
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچوقت
شخصیت یک انسان را
از روی لباسش قضاوت نکنید،
شاید بهترین قلب
زیر کهنه ترین لباس باشد...
بیخیال قضاوت ها!!
این مردم
در چیستی زندگی خودشان هم مانده اند
اگر به حرف این ها اهمیت بدهی
هرکس برایت حکمی صادر می کند
گوش هایت را بگیر
توی لاک خودت بمان
و برای خودت زندگی کن...!!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دم خدا گرم چه جاهایی میتونست
مچم رو بگیره ولی دستم رو گرفت
چه روزایی می تونست
زمینم بزنه، اما بلندم کرد👌
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
چند توصیه زیبا از پیکاسو
با دوستان شاد معاشرت کن
همیشه مشغول یادگیری باش
تا میتوانی بخند
احساساتت را بیان کن
از سلامتی ات بهره ببر
و خاطرات بد را فراموش کن...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_شصت_هفت
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
یه اتاق تقریبا سرد و تاریک بود…چشمهام که به تاریکی عادت کرد یه خانم حدودا ۴۰ساله رو دیدم که گوشه ایی نشسته بود،،با دیدن اون خانم هل شدم و گفتم:سلام…خانم گفت:علیک سلام…واقعا داشتم دق میکردم،،باورم نمیشد که زندونی شده باشم.همیشه تو فیلمها و قصه ها زندان رودیده بودم…از شدت خستگی و استرس یه گوشه نشستم و در همون حالت خوابم برد،،با صدای باز شدن در بیدار شدم و دیدم برامون غذا اوردن….من که نخوردم ولی در عوض اون خانم با ولع سهم منو هم خورد و گفت:خیلی گرسنه بودم…….داشتم ضعف میکردم…غذا خوراک لوبیا بود که رنگ و رو نداشت…دوباره خوابیدم….چند بار در باز و بسته شد اما اهمیت ندادم و خوابیدم…اون شب خواب مامان رو دیدم.خواب دیدم که کنار مامان خوابیدم و مامان منو با ناز بیدار میکنه و حاضر میشم و میرم مدرسه…از خواب پریدم و از گرسنگی دیگه خوابم نبرد.وقت نماز صبح صدای اذان و مناجات از بلندگو پخش شد،….با پخش مناجات بغضم شکست و دلم لرزید و شروع به گریه کردم……
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدت به آدمها نباشه
آدمها محدودن
نیازشون که برطرف شد
شاید از تو روی گردان بشن،
اما خدا،اون قدرت نامحدود
و اون قدرت مطلق،
کسی است که منت گذاشت و مارو در این دنیا آفرید
امیدت فقط به او باشه
توقع از هیچکس نکن،
چون مدام باید زجر و ناراحتی بکشی
فقط امیدت به خدا باشه،
کسی که قرار نیست بر سرت منت بگذاره
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_شصت_هشت
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
بعداز کلی راز و نیاز با خدا یهو در باز شد و برامون چایی با نون اوردند….بقدری گرسنه بودم که اینبار سهم خودمو سریع با اشتها خوردم…یه کم با اون خانم حرف زدم و اسمشو پرسیدم و گفتم:جرمت چیه؟عصبی گفت:به تو چه؟؟؟مگه من از تو چیزی پرسیدم؟؟معذرت خواهی کردم و دوباره ساکت نشستیم…نزدیک ظهر یه خانمی حدودا سی ساله رو هم اوردند پیش ما…..اصلا ترسی توی چشمهاش دیده نمیشد.تا نشست به من نگاه کرد و گفت:اولین باره که اینجا میایی؟با علامت سر گفتم:بله.با خنده گفت:معلومه…اینقدر که پاستوریزه ایی،اینو که گفت هر دو به من خندیدند.چند دقیقه ایی گذشت و مامور اومد و اسم منو صدا کرد و گفت:آماده شو بریم…با استرس از بازداشتگاه اومدم بیرون و از هولم با اون دوتا خانم خداحافظی هم نکردم…دوباره بازجویی شدم….حس میکردم مامور چیزای بیشتری نسبت به دیروز میدونه…مامور گفت:اهل این شهر نیستی؟؟؟خانواده ات کجا هستند؟؟؟اون پسر میگه از فامیلهای دورش هستی…
ادامه در پارت بعدی 👇
👌اگر میخواهی چیزی را یک واقعیت سریع کنی،
آن را بنویسیــد.
#آبراهام_هیکس
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
30.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🌹✨کلید و رمز و راز خوشحالی
🌹✨دنیا چیزی جز بازی و
لهو و لعب نیست...
✨استاد #عرشیانفر
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️✨
🌺آرامش آسمان شب
🌸سهم قلبتان باشد
🌺و نور ستاره ها
🌸روشنى بى خاموش تمام لحظه هایتان
🌷شب زمستانی تون مهتابی🌷
#شب_بخیر
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
❄️💕جمعه تون شـاد و زیبـا
❄️💫 هر چی آرزوی خوبه نثار شما
❄️☃️براتــون..
❄️💕یک دل شاد
❄️💫یک لب خندون
❄️☃️یک زندگی آروم
❄️💕یک دشت آرامش
❄️💫یک کوه سلامتی و شادی
❄️☃️یک دریا خوشبختی
❄️💕یک آسمـان آرزوهای زیبا
❄️💫یک عمر باعزت
❄️⛄️از پـروردگار خواستـارم
#صبح_بخیر
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی❄️
🤍خدایا🙏
❄️در این آدینه زیبـا ♥️
✨کمک کن امروز
❄️سبب درمان باشیم
✨نه باعث درد
❄️حضورمان
✨همراه آرامش باشد ♥️
❄️نه موجب نا آرامی
✨حامل امیـد باشم
❄️نه ناقل ناامیـدی
✨عشق راپرورش دهیم♥️
❄️ و نه نفرت را
🤍آمیـــن🙏
#نیایش_صبحگاهی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
اگر کسی آمد و به شاخ و برگهای
باورهایت تبر زد نترس
چون دستش به ریشه ات نمیرسه...
از همان جا که قطع شدی
جوانه بزن، ریشه کن، بزرگ شو...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_شصت_نه
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
اینقدر تحت فشار بودم که در نهایت گفتم:بخدا من اونو نمیشناسم و فقط مزاحمم شده بود..مامور از جاش بلند شد گفت:باکره ایی؟؟مات موندم ولی گفتم :نه…تازه متوجه شدم که چه اشتباهی کردم….اومدم درست کنم که بدتر شد…گفتم:با هیچ کسی.مامور گفت:یعنی شوهر داری؟؟گفتم:نه نه….من دخترم…مامور بی درنگ گفت:باید بری پزشک قانونی….اون پسره و تو هر دو دروغ میگید…مامور یکی رو صدا کرد و گفت:پزشک قانونی…داشتم از در بیرون میرفتم که مامور گفت:اون کیف زنونه برای توعه؟؟خیلی ترسیدم و با ترس گفتم:نه مال من نیست…مامور گفت:یعنی چی؟؟؟کیف زنونه رو جلوی در تو تحویل دادی…بقدری هول کرده بودم که گفتم:برای من نیست اون مال رضاست…تا اسم رضا رو به زبون اوردم مامور لبخند مرموزی زد و گفت:پس اون پسر رو نمیشناسی ولی بقدری باهاش صمیمی هستی که با اسم کوچیک صداش میکنی…حالا برو معاینه ،،،وقتی اومدی خیلی باهات کار دارم……به خودم کلی فحش دادم که چرا خودمو باختم و زود لو دادم
ادامه در پارت بعدی👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir