eitaa logo
انرژی مثبت😍
4.9هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.3هزار ویدیو
5 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
. نسبت به بعضی حرفایی که می‌شنوی بی‌تفاوت باش شاید از دهانی بیرون اومده که اصالت نداره...! 😍😊 @Energyplus_ir
. اگه کسی به تولقب بدی داد لازم نیست بهت بربخوره این لقب به توصدمه نمیزنه برعکس نشون میده که خودگوینده ازلحاظ اخلاقی چقدرفقیره 😍😊 @Energyplus_ir
. از آدم دروغگو نپرس که چرا دروغ گفتی ... چون حتما با یک دروغ دیگر قانعت میکند ! 😍😊 @Energyplus_ir
. زمان با سرعت بالایی در حال گذر است... فرصت خود را با غصه خوردن و درگیر ذهن بودن، هدر ندهیم اگر اکنون تصمیم به زندگی کردن بگیریم، در خواهیم یافت که وقت بسیار تنگ است و آگاهی ما بسیار اندک... 😍😊 @Energyplus_ir
۱۰۷ و ۱۰۸ ناچار و مجبورا کمکش کردم بره و روی تخت بخوابه ،همین که خوبید عقب گرد کردم برم براش یک لیوان آب بیارم بخوره بلکه این‌مستی از سرش بپره ...اما هنوز یک قدم عقب نرفته بودم که دستم رو گرفت ،عادلم رو ار دست دادم و روی تخت پرت شدم .. بریده بریده گفت: _سمیه چقدر دلم برات تنگ شده بود ! دوباره حس عذاب وجدان به سراغم اومد نفسی کلافه و عصبی بیرون فرستادم و گفتم : _من سمیه نیستم ! خواستم بلند بشم‌ که اجازه نداد و روسریم رو از سرم کشید بلندی موهام بقدری بود که روی صورتش می‌اومد .. _چقدر بوی خوبی میدی ! مکثی کرد و گفت ،_بوی بچه ... آره بوی بچه میدی ! به حرکاتش نگاه کردم ، درست مثل کودکی شده بود که احتیاج به محبت داره ،ناچار چیزی نگفتم و حرکاتش رو نگاه کردم،موهام رو دوباره بو کرد و گفت :_میخواستیم بچه دار بشیم‌،دوست داشتم چند تا دختر مثل سمیه داشته باشم‌ همونقدر خوشگل و شیطون ... میدونی از تو هم خیلی حرف میزد ،خیلی دوست داشت ....میگفت تو خیلی بین اون خونواده مظلومی ....حتی وقتی بابات فوت کرد گفت بیاریمت اینجا با ما زندگی کنی .... لبم رو گاز گرفتم و اشکام رو پس زدم ... چقدر این مرد شکسته بود ! همچنان چیزی نگفتم و به حرفاش گوش میدادم ..._دلم برای سمیم خیلی تنگ شده.....اونم موهاش بوی بچه میداد .... به فکر راشد افتادم... منم دلم برای راشد یک ذره شده بود ....اونموقع میگفتم وقتی واقعیت فاش بشه تو روت نگاه نمی‌کنم اما الان دلم ميخواست حرفم رو پس بگیرم تو زمانی بودم که حاضر بودم ۱۰ سال از عمرم رو بدم برای یک ساعت کنار راشد بودن ... الان من متاهل بودم و فکر کردن به راشد گناه کبیره و خیانت به مصطفی محسوب می‌شد .. در واقع اگر بخوایم حساب کنیم من به سه نفر داشتم الان خیانت میکردم به سمیه در حالی که مصطفی کنارمه ،به راشد در حالی که مجبور شدم  طلاق بگیرم و مصطفی در حالی که زنش بودم اما به فرد دیگه ای فکر میکردم .!دقیقا به درجه ای رسیده بودم که از خودم متنفر شدم ! نگاهی به مصطفی انداختم که همچنان دستش دورم بود و نفس های منظم نشون میداد خوابیده ...تکونی خوردم و خواستم بلند بشم اما نتونستم ... چشم چرخوندم اتاق هم تاریک بود و نمیشد جایی رو دید ،ناچار همونجا نشستم انگار باید شب رو در این اتاق و در کنار مصطفی صبح میکردم! خیلی به خودم فشار آوردم تا خوابم نبره و وقتی صبح مصطفی بلند میشه صحنه ی بدی رو نبینه اما نتونستم و کم کم چشمای خودمم گرم شد و به خواب فرو رفتم .... صبح که از خواب بیدار شدم مصطفی نبود و پتویی روی من انداخته شده بود، سریع سرجام نشستم و داخل اتاق چشم چرخوندم  اما بازم ندیدمش، خم شدم و روسری که شب قبل مصطفی روی زمین انداخته بود برداشتم و سرم کردم... نمیدونستم قرار بود چجوری باهاش روبرو بشم اما در نهایت نفس عمیقی کشیدم و از اتاق بیرون رفتم ،مصطفی روی زمین نشسته بود و چیزی روی کاغذی می‌نوشت .. سلام آرومی دادم که سرش رو بالا آورد  و منو دید و زیر لب سلامی داد ،برای فرار از موقعیت وارد آشپزخونه شدم و سر خودم رو آماده کردن صبحانه گرم کردم .. یکی از خوبی های زندگی‌تو روستا صبح زود بیدار شدن تو هر شرایطی بود !داخل شهر وقتی زیاد میخوابیدم روز بعدش کلافه بودم اما اینجا اینجور نبود و زود بیدار شدن خودش جزئی از انرژی محسوب می‌شد! همینطور که پنیر محلی رو داخل ظرف میزاشتم مصطفی وارد آشپزخونه شد و گفت: _بابت دیشب عذرخواهی میکنم !دست از کار کشیدم و بهش نگاه کردم که گفت : _دیشب زیاده روی کردم تو خوردن اینجوری نیست ؟ سرم رو تکون دادم وگفتم :_مهم نیست پیش‌میاد ! لبش رو تر کرد و پرسید :_چیز بدی که نگفتم ؟ همونطور که سرم رو به معنای نه تکون دادم گفتم :_نه ، چیزی نگفتی .. خوبه ای گفت و ادامه داد : _چند روز مادر بزرگم از شهرستان میاد اینجا پیش ما بمونه ،بعدش میره خونه مادرم اینا چیزایی که لازم داریم امروز بگو اگه رفتم شهر بخرج اگه هم نرفتم تا جایی که میشه از اینجا بخریم ... _باشه نگاه میکنم میگم بهت .. خوبه ای گفت و خواست از آشپزخونه بیرون بره که با مکثی گفت :_راستی موهات خیلی قشنگه !هیچ وقت کوتاهشون نکن ! حیفه گفت و از آشپزخونه بیرون رفت ،راشد هم همیشه همینو میگفت،که کوتاهشون نکن ... دستم رو از زیر روسری به موهام زدم و آهی از سر افسوس کشیدم .. نگاهی به خونه انداختم و وسایلی که لازم بود رو لیست کردم و مصطفی دادم تا بخره.... وقتی رفت جارو و دستمال برداشتم و افتادم به جون خونه و همه جا رو تمیز کردم .. در آخر کل خونه از تمیزی برق میزد بجز اتاق مصطفی که داخلش نرفتم ،حتی دیشب هم که داخل اتاق بودم فرصت نشد کامل به همه جا نگاه کنم . بیخیال شونه ای بالا انداختم و بهش توجهی نکردم نهایتا خود مصطفی که می اومد بهش میگفتم .. ادامه پارت بعدی👎
. هرگز سعی نکنید کسی را متوجه ارزشتان کنید اگر فردی قدر شما را نمیداند این یعنی لیاقت شمارا ندارد به خودتان احترام بگذارید و با کسانی باشید که برای شما ارزش قائلند... 😍😊 @Energyplus_ir
. آرامش محصول تفکر نیست. آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلیست که ارزش فکر کردن را ندارند لحظه هایتان سرشار از آرامش❤️ 😍😊 @Energyplus_ir
. ⛱ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓڪﺮ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺑﮕﯿﺮﺩ، ﺍﻻ ﯾڪ ﭼﯿﺰ؛ ﻭ ﺁﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ڪﻪ ﺗﺎﺑﻊ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ، ﻋﻮﺍﻃﻒ ﻭ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ... 😍😊 @Energyplus_ir
. 💫 چهارشنبه 10 مرداد ماهتون عالی 💗امروزتون شـاد و پراز دلخوشی 🌿و پراز اتفاقات زیبـا 💫 براتون روزی پراز لطف خداوند 💗دلی آرام 🌿زنـدگی گرم و 💫یک دنیـا سلامتی آرزومندم 💗 تقدیم به دوستان گل 💫روزتون زیبـا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. نیایش صبحگاهی🌺🍃 ✨خدایا🙏 🌺در این روز زیبای تابستان ✨و در روز شهادت امام سجاد🏴 🌺از تو تمنا دارم 🙏 ✨شفا عنایت کنےمریض ها را 🌺امید ببخشی نا امیدان را ✨در رحمت بگشاے برنیازمندان 🌺گره بازکنے از گرفتاران و ✨آرامش و برکت 🌺هدیه دهے به تمام خانه ها🙏 ✨آمیـــن یا رب العالمین
چقدر دوست داشتنی هستند آدمهــایی که تا آخر خوبند آنهـا که برای غرور و احساس ما هم به اندازه خودشان ارزش قائلند آنهایی که دست دوستی میدهند و تا همیشه میمانند🌸 😍😊 @Energyplus_ir
آدم ها ، رفته رفته بیش از حد صبور میشوند . آگاهانه و تعمدا صبور میشوند ؛ و این مصیبت است! 🕴 کارلوس فوئنتس 😍😊 @Energyplus_ir