𖣐 𖣘ᬉ━━━━━━━♥️━━━━━━━ᬉ𖣘 𖣐
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ221
بماند که چقدر جیغ کشیدم و دستم جلوی دهنم بود.
پام به شدت درد میکرد. با کمک نوید بلند شدم تا حرکت کنیم:
-نگران نباش، به زودی میبرمت درمانگاه.
تو اون سکوت مطلق صدای خش خش برگها زیر پاهامون حلب توجه میکرد.
نگاهی به خودم انداختم دیدم، نوری روی پهلومه.
از حرکت ایستادم، رد نور رو گرفتم و دیدم از طرف سربازیه که رو برجک بود.
بلند و با فریاد گفت:
-ایست!
گوش نکردیم و سرعتمونو زیاد کردیم!
دوباره فرمان ایست داد.
-بدون نیهان فقط بدو.
قدهامو تند کردم اما بعد از چند لحظه، فرمان ایست همانا و صدای شلیک شدن هم همانا
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir