♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱•
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ254
یهو نوید پوکر شد و گفت:
-چیشد یهو یاد این قضیه افتادی تو دیونه؟
و بعدش خندید!
-اخه برام سواله نوید، بعدا سر فرصت بهم توضیح بده!
روی چشامو بوسه زد و گفت:
-حتما عزیزم! راستی نیهان!
تو چشماش با علاقه نگاه کردم:
-جانم!
باش شیطنت گفت:
-امروز علی رفته بود پیش ترانه! میدونستی؟!
-خب بره مگه چیه؟!
-من فکر کنم دارن یه تیکایی میزنن!
با ذوق گفتم:
-ببین امروز چقدر داری بم خبر میرسونیا، چطور؟ تند بگو!
-اخه یه یه هفتهاس که علی وقتی با گوشی ور میره نیشش تا عرض شونه هاش بازه!
ادامه داستان👎
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir