♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱•
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ556
وای خدا، آدامس جویدنشو باید میدیدید!
انگار شتر بود، اینقد که ژل زده بود!
یهو معراج گفت:
معراج: یه لحظه سوگند جان!
سوگند جان!؟
وای خدا داشتم خفه میشدم!
دختره که اسمش سوگند بود با خنده گفت:
سوگند: وای معراج این دیگه کیه؟!
از اونجایی که خیلی اعصابم خورد بود، و دوست داشتم اعصاب خوردیمو سر یکی بکوبم،گزینه مناسب رو پیدا کردم!
این نکته رو بگم که من کاملا برعکس نیهانم!
نیهان یه شخصیت آرومی داره ولی من یه شخصیتی که دنبال دردسر میگرده!
پیاده شدم:
-میتونی از خودم بپرسی!
جلو رفتم! معراج دقیقا وسط ما قرار داشت!
معراج: آیهان خواهش میکنم!
-جدی؟ خواهشا خواهش نکن!
سوگند دست معراج رو گرفت و گفت:
سوگند: وای معراج ولش کن، معلوم نیس کیه؟!
ادامه استان👎