♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱•
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ557
ابرومو بالا دادم:
-چی؟ ببین حرفی که از اون دهن گشادت در میاد رو بفهم و بعد زر بزن!
معراج: آیهان خواهش میکنم، چ طرز صحبته!
سوگند: دخترهی دهاتی!
معراج: سوگند لطفا ساکت شو!
-اره دقیقا حرف این آقارو گوش بده!
معراج: توام برو بشین تو ماشینت!
-ماشینتو بردار تا برم!
معراج: باشه الان برو بشین تو ماشین تا آبروریزی نشده!
سوگند: این مگه آبرو سرش میشه؟!
-ببین داری اون روی منو بالا میاری، تا نزدم این چهرهی زشتتو زشت تر نکردم راهتو بکش برو
معراج: خفه شو سوگند!
بغض کرد و گفت:
سوگند: معراج؟!
ادامه داستان